در سال ورود من به دانشکده، فعالیتهای سیاسی در سطح دانشگاه برای همه و مخصوصا برای کسانی که به نحوی تدریس میکردند بسیار محدود بود و خیلی مراقبت شد. به خصوص که در دانشکده کشاورزی
کتابعصر جهاد، دوران خدمتصفحه 158 هم فعالیتهای دانشجویی خیلی زیاد بود. شاید انجمن اسلامی دانشجویان کرج در آن زمان همانند انجمن اسلامی دانشجویان دانشکده فنی بود و متأسفانه بعدها دچار انشعاب شد. با وجود این دو مجموعه دانشجویی و انجمن اسلامی دانشجویان دانشکده کشاورزی و منابع طبیعی دو دانشکده با یکدیگر کار میکردند.
در سال 1350 که من ازدواج کردم برای اساتید آنجا اتفاق تازهای افتاده بود و میگفتند: یک نفر از اساتید ازدواج کرده که خانمش چادری است و این اتفاق عجیبی از دید آنان بود. انجمن اسلامی کارکنان، نسبتاً فعال بود و ما جلساتی را با دوستان دیگر داشتیم تا یکی، دو سال قبل از انقلاب که فعالیتها تشدید شد. در دوران اوج انقلاب و تظاهرات مردمی جمعی به بیرون دانشگاه حرکت کرده و مردمی که در خارج از دانشکده بودند را به حرکت درمیآورد؛ به همین جهت دانشکده معمولا محاصره بود به این نحو که دو، سه دری که منتهی به دانشکده میشد، ماشین زرهی و یک کامیون پر از سرباز مستقر کرده و چند مأمور نیز مقابل هر دری نظارت داشتند. شبها نیز معمولا در داخل دانشکده گشت میزدند. در آن زمان من دو، سه بچه کوچک داشتم. وقتی که بیرون میآمدیم بچهها شیشه ماشین را پائین میکشیدند و شعار میدادند؛ برادر ارتشی چرا برادر کشی؟ این کار چند مرتبه تکرار شد تا اینکه روزی جلوی مرا گرفتند که چرا بچههای شما شعار میدهند. ما را پیاده و رو به روی دیوار نگه داشتند و با مسئولانشان تماس گرفتند که چه باید بکنند؟ بعد از ساعتی انتظار گفتند: باید تعهد بدهید. روز بعد ماشین را در خیابان مقابل دانشکده پارک کردم تا چیزی تهیه کنم وقتی برگشتم دیدم نگهبان مقابل در که ستوانی قد بلند بود با بچهها در حال صحبت کردن است. از بچهها پرسیدم که چه میگفت، گفتند: گفت، نترسید شعار
کتابعصر جهاد، دوران خدمتصفحه 159 بدهید ما به شما کاری نداریم و این نشان از آن داشت که حتی بدنه رژیم تحت تأثیر حرکت مردم قرار گرفته بودند.
کتابعصر جهاد، دوران خدمتصفحه 160