دو عامل باعث شد تا پس از انقلاب افتخار خدمتگزاری در جاهای مختلف را داشته باشم؛ اول شناختی بود که دانشجویان نسبت به من پیدا کرده بودند. در فاصله زمانی بین سالهای 1357 ـ 1350 فشار بسیار زیادی روی دانشجویان بود و گاهگاهی نیروهای رژیم آنها را دستگیر و حتی کتابهای آنان را توقیف میکردند. دانشجویان از همان زمان پی برده بودند که من هم همراه آنها هستم. منزل ما که در داخل دانشکده
کتابعصر جهاد، دوران خدمتصفحه 163 قرار داشت، طبقهای در بالای ساختمان داشت که بدون پله بود و هر وقت میخواستیم از آنجا استفاده کنیم با نردبان خود را به بالا میرساندیم. آنجا تقریبا حالت اتاق مخفی را داشت، دانشجویان اغلب کتابهایی را که ممنوع بود به آنجا منتقل میکردند؛ این مکان به مرکز کتابهایی از این قبیل تبدیل شده بود. این مسأله باعث شناخت نسبی دانشجویان از بنده شده بود. دوم شناخت مردمی بود که بعد از گسترش فعالیت دانشکده به سطح شهر با آنان در جلسات مختلف، از جمله جلسات مذهبی به عنوان عضو دانشکده شرکت میکردم.
در زمانی هم که در شورای شهر فعال بودم، در کمیته امداد کشاورزی به مشکلات مردم تا حد امکان رسیدگی میکردیم که در حدود نه نفر بودیم. این زمان مصادف شد با مسئولیت وزارت کشاورزی آقای دکتر عباس شیبانی که وی نیز نسبت به من شناخت داشت و یکی دیگر از دانشجویان که نسبت به دکتر شیبانی و دکتر بهشتی ارادت داشت، مرا مناسب این کار دیده بودند. به من اطلاع دادند که دکتر شیبانی خواستار دیدار با شماست. من هم در تهران خدمت وی رسیدم و در سال 1359 به عنوان قائم مقام دکتر شیبانی در وزارت کشاورزی مشغول به کار شدم. بعد از دکتر شیبانی هم که آقای سلامتی مسئولیت را پذیرفت، دوباره به عنوان قائم مقام به کار ادامه دادم تا سال 1362، که مسئولیت مستقیم وزارت کشاورزی به من محول شد و تا سال 1367 ادامه یافت. آغاز فعالیت من در وزارت کشاورزی تقریبا مصادف با شروع جنگ تحمیلی و پایان آن نیز همزمان با پایان یافتن جنگ بود. در این دوره پر مسئولیت که همزمان با کار دولت جناب آقای مهندس موسوی بود، طبیعتاً مشکلات و موانع بسیاری پیش روی مجموعه دولت بود. وزارت کشاورزی نیز با توجه به گستردگی وظایف و صدمات فراوانی که بخش
کتابعصر جهاد، دوران خدمتصفحه 164 کشاورزی دیده بود و به خصوص استانهایی که به لحاظ شرایط جنگ نمیتوانستند کشت و زرعی داشته باشند و تأسیسات آبرسانی از بین رفته بود با مشکلات خاصی روبهرو شد. در این دوره دولت همیشه آماده باش بود و این نکتهای است که تاریخ باید به خاطر داشته باشد. برای هر لحظه ممکن بود اتفاقی بیافتد و جلسهای تشکیل شود تا راهکارهای جبران حادثه را بررسی کنند. اگر تأسیساتی بمباران میشد، اینکه چگونه به کمک کارگران بشتابیم و تأسیسات را دوباره تعمیر کنیم، در دستور کار قرار میگرفت. این دوران دارای خاطرات بسیاری است. جنگ تحمیلی و حمله دشمن گرفتاریهای زیادی را به وجود آورد و از طرف دیگر دولت مورد حمایت کامل امام بود، ولی از نظر امکانات دست دولت بسته بود. در سالهای 1365 ـ 1366 مجموعه درآمد ارزی کشور به حدود هشت میلیارد دلار کاهش یافت و این در حالی بود که دولت باید از جبهههای جنگ پشتیبانی میکرد و امکانات لازم تدارک دیده میشد. از طرف دیگر میبایست همه بخشها را پاسخگو باشد. شرایط بسیار سختی به خصوص در رابطه با کشاورزانی بود که باید امکانات آنان از خارج تأمین میشد. تقریبا همه کارخانهها آسیب دیده بودند. مثلا کارخانه کود شیمیایی در بندر ماهشهر از همان ابتدا مورد هجوم قرار گرفت و از بین رفت؛ یا حداقل نتوانست به تولید ادامه دهد. سمومی که نیاز داشتیم میبایست از خارج وارد میشد، نه ارز داشتیم و نه اجازه میدادند که کالا به ما بفروشند. کشتیها حتی برای تحویل علوفه به دامداریها امنیت نداشتند و بسیاری از بنادر آسیب دیده بود؛ بنابراین مجموعا در آن دوران هر لحظهاش با بروز یک مشکل مواجه بودیم و طبیعی بود که خدمتگزاری در چنین شرایطی یک شکل خاصی داشت و از طرف دیگر به دلیل حجم زیاد مشکلات دولت در این فکر
کتابعصر جهاد، دوران خدمتصفحه 165 بود که مبادا در رابطه با این مشکلات نتواند به آن نحو که باید در خدمت مردم باشد، وظیفه خود را انجام دهد.
کتابعصر جهاد، دوران خدمتصفحه 166