یک نکتهای را که من باید درباره جنگ بگویم این است که ما به عنوان سازمان برنامه که عدد و رقمها را نگاه میکردیم حس میکردیم که نمیشود جنگید. من در یک جایی متهم شدم ضد جنگم. بگذارید من اینجا این را بگویم که من ضد جنگ نبودم. بلکه ضد غیرمنطقی حرف زدن بودم. من معتقد هستم که لیس للانسان الا ما سـعی و ابـا الله ان یجری الامور الا باسبابها. اسباب هر کاری را باید برایش فراهم کرد. ارسال این همه نیروی انسانی به جنگ وقتی وسایل کشتار دستهجمعی در دست دشمن است، این جور در نمیآید. من ناظر بودم بر اینکه امکانات مالی مملکت به هیچ وجه با این همه فشاری که دنیا میآورد، جواب نمیدهد. سه بار پیش آقای مهندس موسوی رفتم، گریه کردم،
کتابعصر جهاد، دوران خدمتصفحه 120 زاری کردم، خواهش کردم که جنگ باید تمام شود. ایشان هم میفرمود باید تمام بشود. میفرمود چرا نمیروید روی دست و پای امام بیفتید؟ شاید اگر بخواهم بین خودم و آنهایی که نامه نگاری میکردند فرق بگذارم، این بود که آنها نامههای سرگشاده مینوشتند، برای اینکه به قول خودشان در تاریخ گفته شود که ما گفتیم. ولی ما به خاطر اینکه مقلد امام بودیم، گفتیم. مشکل من این بود که هیچکس به من نگفت تو بیخود میگویی.همه رودربایستی میکردند. به خصوص وقتی که در وزارت نیرو میدیدم که این هواپیماهای عظیم عراق میرفت سد شهید عباسپور را میزد، میرفت نیروگاه نکا را میزد و این تأسیسات اقتصادی ما را به کلی داشت منهدم میکرد و میدیدم که به هر صورت کشور قدرت برابری ندارد و باید زودتر تصمیمگیری بشود. حالا چرا نکردند این سؤالی است که آنها باید جواب بدهند.
□ موقعی که قطعنامه توسط حضرت امام پذیرفته شد شما در چه سمتی بودید؟
■ موقع پذیرش قطعنامه 598 من در وزارت معادن و فلزات بودم. زمانی که آقای آیتاللهی وزارت معادن و فلزات را داشت. در اردیبهشت سال 67 وقتی که ما فاو را از دست دادیم. من به کمال خرازی که رئیس ستاد تبلیغات جنگ بود گفتم برویم روی دست و پای امام بیافتیم. فاو را که حالا از دست دادیم، دیگر نگذاریم که بدتر از این شود. به من گفت: پس جواب این مردم را که رفتند شهید شدند چه بدهیم؟ گفتم شماها گفتید جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم، مردم مقلدند، تبعیت کردند. وقتی امام فرمود مردم تبعیت میکنند. البته چند نفر هم بودند که ناراحت شدند که امام مجبور شد قطعنامه را امضا کنند و فرمودند که من جام زهر نوشیدم.
کتابعصر جهاد، دوران خدمتصفحه 121
کتابعصر جهاد، دوران خدمتصفحه 122