اتفاق دیگری که در کابینه آقای موسوی افتاد این بود که یک روز آقای علی اکبر پرورش [وزیر آموزش و پرورش] در دولت مطرح کرد که هفته گذشته امام من و آیتالله طاهری را احضار کرد و گفت ما کفوی برای آقای طاهری در اصفهان قائل نیستیم و اگر شما به آقای طاهری اشکال دارید، بروید در اتاق بنشینید اشکالهایتان را مطرح کنید ببینید چه میگویند. هر چه میگویند گوش کنید. اصفهان آن موقع استاندار نداشت. سرپرستیاش بر عهده آقای کوهپایی بود. از سویی آقای طاهری هم از استاندار شدن آقای کوهپایی ناراضی بود و این موضوع را هم امام میدانستند.روش این بود که بایستی وزیر کشور [علیاکبر ناطق نوری] استاندار را پیشنهاد میداد و در دولت تصویب میشد.
کتابعصر جهاد، دوران خدمتصفحه 115 ایشان کوهپایی را آورد و الآن یادم است دو نفر بودند از استاندارها که وزیر کشور آورده بود و رأی نیاورده بودند. هفته بعدش ما وسط جلسه هیأت دولت بودیم که یک دفعه دیدیم تلفن زنگ زد. تلفن دولت هم زنگ نمیزد مگر اینکه رئیسجمهور یا رئیس مجلس یا امام یا احمد آقا پشت تلفن بود. با آقای موسوی تلفن را روی بلندگو گذاشتیم که گفت آقا فرمودند که امروز کرباسچی باید استاندار اصفهان شود. آقای موسوی گفت آخر روش این است که وزیر کشور بایستی نامهاش را بنویسد و بیاورد تا رأی بدهند. احمد آقا گوشی را گذاشت و رفت، یک دفعه دیگر زنگ زد و گفت من رفتم به امام گفتم. امام فرمودند هر جور است بگویید خمینی گفته باید او باشد.
به هر صورت آقای کرباسچی استاندار شد و این برای وی و برای آقای موسوی و دولت ایشان که اطاعت امر کردند افتخار است.
□ غیر از آقای کرباسچی استانداری دیگر بود که امام به خاطر آن وارد میدان شوند؟
■ البته ابدا امام در چنین اموری دخالت نمیکرد. اینجا بحث آقای طاهری در میان بود و به نظر من اصول این بود که نظر آقای طاهری چه باشد که امام این را تأیید فرمودند. این مسأله مال آقای کرباسچی و آقای طاهری بود. به هر صورت ما در سازمان برنامه بودیم تا وقتی که مطرح شد سازمان برنامه، یعنی وزیر مشاور خلاف قانون اساسی است که این را مرحوم ربانی که در شورای نگهبان بود، مطرح کرده بود که وقتی مجلس دوم تشکیل شد، آقای موسوی که باید کابینهاش را معرفی میکرد و دوباره رأی میگرفت، نامزد وزیر مشاور در امور اجرایی آقای آقازاده بود و وزیر مشاور هم من را معرفی کرده بود. و بین دولت و مجلس سر این موضوع اختلاف افتاد. بعد یک لایحه دادند به مجلس.
کتابعصر جهاد، دوران خدمتصفحه 116 بالاخره آقای موسوی به آن سمت عنوان معاون اجرایی داد و ما هم جدا شدیم و رفتیم. در کابینه بعدی ایشان مرا به عنوان وزیر نیرو معرفی کردند که رأی آوردم و در آنجا بودم که یک روز آقای خلیلیان فرماندار وقت قم از دفتر امام زنگ زد، گفت که امام امروز اجازه دادند که ما سد بسازیم برای آبیاری قم و تو هم نماینده امام شدی، خوشحال باش که برای این کار انتخاب شدی. گفتم: منِ وزیر دم دست هستم، چیز مهمی نیست، چرا این کار را باشتاب کردید؟ چون از نظر وزارت نیرو و از نظر مطالعاتی که شده بود، سد پانزده خرداد یک کاسه است. یعنی این چیزی که میبندیم این خاک ریزی که کردیم، یک کاسه آبی که در این رودخانه است، مقدار نمکش زیاد است و اینکه میآید این کاسه پر از نمک میشود. اما اگر از سر شاخههای کارون در یک تونلی آب میآوردید و آنجا میریختید، مدام آب شیرین میریختیم و غلظتی هم که میداد خوب بود، منتها برای این کار 10 میلیارد تومان در سال 65 باید خرج میکردیم که امکان دارد حالا از 100 میلیارد تومان هم بیشتر شود. اینها رفته بودند به امام گفته بودند که شهر قم فقیر است و آب برایش زمان شاه نمیدادند و اجبار داشتند که این شهر را فقیر نگه دارند و آقای خلیلیان آمد آن را گفت و من تعجب کردم که چرا به این صورت و چرا آقای خلیلیان این کار را بکند. من واقعا نگران بودم. آقای موسوی به من زنگ زد و گفت که این بحثها چیست؟ به ایشان عرض کردم که تصمیم خودتان را بگیرید. اگر میخواهید که قم به عنوان پایتخت مطرح بشود، خب آن موقع آقای منتظری در قم زندگی میکرد و سال 65 این بحث مطرح بود، گفتم اگر ایشان بخواهد استقرارش را در آنجا ادامه بدهد و آن شهر در آینده بخواهد محل رفت و آمد سران بشود 10 میلیارد تومان هم باید خرج شود. چون آن موقع برآورد کرده بودند که
کتابعصر جهاد، دوران خدمتصفحه 117 این دیوار سد یک میلیارد تومان میشود. حاج شیخ حسن صانعی هم در آن جلسه گفته بود که من میدهم درحالی که طرح این نبود. آن طور که بچهها کارهای مطالعاتی کردند به آقای موسوی گفتند هزینه اش10 میلیارد تومان است. گفت اگر 10 میلیارد تومان است، ما بایستی برای قم یک فکری بکنیم. آقای خلیلیان یک نامهای گرفته بود که این سد ساخته شود و آقای صانعی هم زنگ زد گفت که امام احضارتان کرده و ما خدمت ایشان رفتیم که ایشان از ما سؤال کرد و ما هم همین را گفتیم.
آقای صانعی گفت چون ما میخواهیم پول را بدهیم، اجازه بدهید که اسمش را سد 15 خرداد بگذاریم. امام هم مخالفتی نکرد.
ما الآن آب خیلی کم داریم ولی بدتر از کمبود آب بد مصرف کردن آن است و اگر هر چه بیشتر بتوانیم این آبها را مهار کنیم و مصرف کنیم به نظر من کار خوبی است. بعد از اینکه من از وزارت نیرو بیرون آمدم از طرف آقای آیت اللهی دعوت شدم که به جمع معادن و فلزات بروم. اعتقاد داشتم در برنامه اول هم که تنظیم میکردیم استقلالمان را از این راه به دست میآوریم که از خاک مملکت بتوانیم جنس دربیاوریم، تولید کنیم و بسازیم و صادر کنیم. بنابراین معادن و فلزات یک جای آرمانی برای من بود که رفتیم خوشبختانه به معدن گل گهر و معدن چادرملو و اینها طرحهایی بود که دنبال کردیم.
کتابعصر جهاد، دوران خدمتصفحه 118