آن وقتها اگر یک نفر شهید می شد، می گفتند پنجاه نفر شهید شده است، تا به این طریق مردم را علیه رژیم بشورانند. یادم هست که یک مجلس ختمی در مسجد سبط گذاشتند که البته مسجد زیر گنبد هم می گفتند، چون گلدسته های مسجد جامع روی آن مسجد قرار داشت.
وقتی این مجلس ختم را گذاشتند هیچکس جرأت نداشت که در آن مسجد قرآن بخواند و یا بالای منبر برود، اما آقای اندرزگو با شجاعت تمام آمد دم در مسجد و وارد محراب شد با صدای بلند شروع کرد به قرآن خواندن که مردم متوجه بشوند و برای مجلس ختم بیایند. همین موقع نیروهای امنیتی خبردار شدند و با چماق وباتوم و سپر ریختند توی مسجد و مردم را متفرق کردند.
بیشتر مسائل سیاسی و انقلابی در همان مسجد آشیخ غلامرضا همدانی، گرمخانه معروف بود، آنجا اجتماع می کردند و مسائل سیاسی را آنجا بحث می کردند.
کتابخاطرات اسدالله تجریشیصفحه 34