36 ساعت تحت بازجویی بودم تا من را به حرف بیاورند. به همین خاطر حال خوبی نداشتم. یک روز در سلول انفرادی هم باز شد و یک نفر را انداختند داخل. روی سرش کیسه ای کشیده بودند. وقتی دقت کردم، دیدم عزت است. او هم که دقیق شد گفت: اسدالله تویی؟! گفتم: آره بابا.
من آقای عزت مطهری را از بازار می شناختم. عزت شاهی در چاپ
کتابخاطرات اسدالله تجریشیصفحه 89 رساله ها و توزیع آن به آقای مصدقی هم کمک می کرد و از شمار مبارزانی است که توانست در جریان رویارویی قهرآمیز با رژیم شاه، از زیر ضربات مهلک ساواک و شکنجه های روحی و جسمی دوران بازجویی و زندان جان نه چندان سالم، اما زنده به در ببرد و خود را به پیروزی انقلاب برساند.
وقتی عزت شاهی را دیدم بسیار خوشحال شدم. هم سلولی شدن با او یک لطف الهی بود که ما بتوانیم از تجربیات ایشان استفاده کنیم. در
کتابخاطرات اسدالله تجریشیصفحه 90 واقع مقاومت آقای عزت شاهی و تجربیات دو سالهِ ایشان در کمیته مشترک که بارها مورد شکنجه و آزار قرار گرفته بود، برای همه زندانیها الگو شده بود و تجربیات ایشان به مرور به ما منتقل شد.
کتابخاطرات اسدالله تجریشیصفحه 91