اوایل جنگ بود و شرایط سخت و دشوار. عراق تقریباً داشت آبادان را به محاصره در می آورد. به همراهی حجة الاسلام والسلمین محلاتی و آقای محسن رضایی و تعدادی از فرماندهان جبهه آبادان خدمت حضرت امام رسیدیم. گزارشی از آن شرایط سخت و دشوار و ناهماهنگی های بین ارتش و سپاه و نرسیدن کمک به محضرشان ارائه شد. آن بزرگوار با حالت خاص پدرانه و در نهایت وقار و آرامش همه مسائل را شنیدند و با برخوردشان و کلامشان سکینه و آرامش خاصی را به همه القا کردند. در فرمایشاتشان روی وحدت بین ارتش و سپاه تاکید کرده و فرمودند: این جور فکر نکنید که شما به تنهایی می توانید جنگ را جلو ببرید، یا ارتش فکر کند که به تنهایی می تواند این کار را به انجام برساند، باید سعی کنید که با هم این جنگ را جلو ببرید و با همدیگر دفاع بکنید. همچنین تذکر دادند که سعی کنید همیشه خدا را در نظر داشته باشید و به خاطر رضای او جنگ کنید. با ذکر مثالی گفتند: شما دو نفر را
کتابامام و دفاع مقدسصفحه 142 می بینید در جبهه تفنگ می اندازند؛ اما یکی به خاطر اینکه خودش را نشان بدهد و خودش را به صورت یک قهرمان معرفی بکند، به خاطر این می جنگد؛ یکی دیگر هم به خاطر خدا و رضای او می جنگد؛ از اولی پذیرفته نیست ولی از دومی پذیرفته است. چون برای خدا می جنگد. در همان جلسه با صراحت فرمودند: که حصر آبادان بایستی شکسته شود ایشان با این راهکاری که طرح کردند، و با این دستوری که فرمودند، در حقیقت راهکارهای دشمن را ناقص گذاشتند. چون دشمن می خواست با تکمیل محاصره آبادان خود را به پشت رودخانه کارون و بهمنشیر برساند و اگر اینکار را می کرد، بیرون کردنش بسیار سخت بود. با دستور حضرت امام که فرمودند «حصر آبادان باید شکسته بشود»، همه بسیج شده و از محاصره کامل آبادان جلوگیری کردند تا از این نقصی که در شیوۀ کاری دشمن بوجود آمده بود، استفاده شد و در عملیات ثامن الائمه آبادان آزاد گردید. به دنبال آن عملیات طریق القدس، فتح المبین و بعد هم بیت المقدس که منجر به آزادسازی خرمشهر شد.
کتابامام و دفاع مقدسصفحه 143