روزی به همراهی شورای فرماندهی سپاه خدمت حضرت امام رسیدیم. قبل از ملاقات شاید بیش از یکساعت و نیم دم درب نشستیم. بسیار جالب و آموزنده بود. زیرا افرادی که آنجا چنین ولو شده و کسی به آنها توجهی نداشت، هر کدام شخصیتی بودند که لااقل در حوزه کاری آنها برای رسیدن به ملاقات هر کدام باید کلی وقت صرف می شد. یا مثلاً با ماشین های آنچنانی رفت و آمد می کردند ولی حالا برای رسیدن به دیدار یکی از بندگان خوب خدا چگونه با این وضع نشسته اند. در آن جمع علاوه بر شورای فرماندهی سایر مسئولین سپاه از جمله مسئولین جنگ و فرماندهان قرارگاهها و لشکرها هم حضور داشتند.
اما شخص امام در برخوردها و صحبت هایشان، نه تنها خستگی را از تن ها در می کردند بلکه با تواضع و برخورد خداپسندانه خود واقعاً ما را شرمنده می ساختند. بچه ها با صف داخل شده و امام هم به فرد فرد کسانی که وارد می شدند لبخند می زدند و بسیار احترام می نمودند. می گفتند بفرمائید. با اشاره احوالپرسی می کردند. حلاوت آن لحظه ای را که آن بزرگوار به چهرۀ من نگاه کردند، وصف ناشدنی است. چهره نورانی حضرت امام و لبخند آن بزرگوار زیباترین تصویر معنویت بود و عمیقترین تاثیر را از خود بر جای می گذاشت. در موقع نشستن خیلی خودمانی بودند. هیچگونه محدویتی قایل نمی شدند. به فراخور جا و مکان حتی تا نزدیکی حضرت امام هم نشسته بودیم. لباس آن بزرگوار بسیار ساده و تمیز بود. در صحبت هایشان واقعاً جمع را شرمنده کردند و بدین مضمون اظهار داشتند که کاش من موقعیت شما را داشتم. البته
کتابامام و دفاع مقدسصفحه 105 صحبت آن عزیز عمدتاً با رزمندگان بود ولی به همه اظهار لطف می کردند.
از جمله محورهای صحبت آن بزرگوار تاکید بر ابعاد معنوی و خودسازی بود و نیز توجه و توصیه به وحدت و همدلی بین ارتش و سپاه. شاید کمترین جلسه ای بود که ایشان بر این امر تاکید نداشته باشند. همچنین بر حضور قوی شورای سپاه در میان رزمندگان و فعالتر نمودن جبهه دستور فرمودند.
کتابامام و دفاع مقدسصفحه 106