قبل از شروع یکی از عملیات ها که خودمان را برای طرح برنامه آن آماده می کردیم، خدمت حضرت امام (ره) رسیدیم و به ارائه گزارش پرداختیم. این جلسه شاید از آن جلساتی باشد که ضبط نشده و یکی از جلساتی است که واقعاً بیشترین تاثیر روحی و روانی را بر من داشته است. البته این مطلب را که می گویم، الان هم در زندگی و اخلاقم اثر آن را بعینه می بینم و خیلی هم از آن بهره برده و همچنان می برم. در آن جلسه حضرت آیت اللّه خامنه ای، آقای هاشمی رفسنجانی، وزیر دفاع و فرمانده محترم کل سپاه حضور داشتند. گزارشها خدمت حضرت امام داده می شد. کاملاً یادم هست که ایشان روی مبل نشسته بودند و ما هم به صورت نیمدایره اطراف ایشان نشسته بودیم. همۀ توجه من جلب حالات و آثار رفتار بسیار مقدسی بود که امام نشان می دادند.
کتابامام و دفاع مقدسصفحه 65 آنقدر تحت تاثیر قرار گرفته بودم که متوجه نمی شدم چه کسی دارد صحبت می کند. در اوج صحبت و گزارش، ایشان بلند شدند و به اتاق دیگر رفتند. پس از این حرکت، اولین کسی که صحبت کرد، آقای هاشمی رفسنجانی بود. عین جملاتی که ردوبدل شد، بیان می شود، چون اثرش برای من خیلی نافذ و فوق العاده بود. آقای هاشمی گفتند: آقا کسالتی عارض شد؟ چون تنها چیزی که به ذهن می آمد، این بود که ممکن است آقا دچار کسالت شده باشند. امام در پاسخ فرمودند که: «خیر! وقت نماز است!» با یک قاطعیتی که اصلاً من احساس کردم، مثل اینکه ما تا حالا نماز نخوانده ایم!. از حضرت امام درخواست کردیم که با ایشان نماز بخوانیم. البته هنوز یکی دو دقیقه به وقت شرعی مانده بود ولی اینکه امام چگونه بدون نگاه کردن به ساعت زمان ظهر را تشخیص داده بود، خدا می داند. خلاصه از محضر ایشان سؤال شد که اجازه می فرمایید ما هم در محضر شما و به جماعت نماز بخوانیم؟ امام فرمودند: «مخالفتی ندارم». سجاده حضرت امام (س) آنجا پهن بود و آن بزرگوار به مقدمات نماز پرداختند و ما هم رفتیم وضو گرفتیم و پشت سر ایشان در یکی دو صف، نماز واقعاً با حالی خواندیم که شاید در تمام عمر من سابقه نداشته است. البته این از حال خود امام بود.
این صحنه تمام شد ولی آثار رفتاری و اخلاق امام و روحیۀ تعبد ایشان به نظر من یک آثار جاودانی بر جای می گذاشت. خلاصه جلسه تمام شد و چندی بعد هم من به جبهه رفتم. اصلاً تحولی در من ایجاد شده بود. بار سنگینی بردوشم احساس می کردم که خدایا درست است که از این اخلاق امام، حَظّ لازم را گرفتم؛ حال چطور از آن استفاده عملی کنم؟ چون مسئولیتم سنگین بود. فرمانده نیروی زمینی ارتش بودم. این همه فرماندهان در
کتابامام و دفاع مقدسصفحه 66 جبهه با من کار می کنند من چه باید بکنم که این اخلاق را به آنها منتقل نمایم. این تدبیر به ذهنم آمد که جلسات فرماندهان نظامی را جوری ترتیب بدهیم که قبل از نماز شروع شود و یا به نماز ختم گردد و یا اگر وسط جلسه به وقت نماز رسید، قطعش کنیم و به نماز برویم و بعد جلسه را ادامه بدهیم و یا حتی جلسات را با نماز شروع کنیم. خداوند چقدر به ما توفیق داد که این برنامه را پیش گرفتیم. و این رسالت را انجام دادیم که عجیب برای من پربرکت بود. به وضوح احساس می کردم که در داخل جلسات مربوط به عملیات و اتاقهای عملیات و جنگ از همین روحیه عبادی یک برکات عظیمی نصیب ما شده است. حتی در حین عملیات که بودیم، با اینکه معمولاً ضرورت ندارد، حتماً فرمانده در حالی که عملیات را هدایت می کند نماز بخواند، او می تواند نمازش را بعد هم بخواند ولی ما می دیدیم همان جا هم می شود با نماز یک فضای معنوی ایجاد کرد. بسته به شرایط، بعضی اوقات یک نفر بی سیم چی می ماند و بقیه می رفتند به اقامه نماز. این نماز اول وقت را ما از روحیۀ عبادی امام الهام گرفتیم. اکنون در جلساتی هم که بعضی اصرار می کنند مثلاً در یک مسجد نماز بخوانیم و درخواست می کنند که من صحبتی داشته باشم، معمولاً این خاطره نماز اول وقت حضرت امام را بیان می کنم و واقعاً هم به دل می نشیند.
کتابامام و دفاع مقدسصفحه 67