قبل از عملیات بدر و یا عملیات فاو (والفجر 8) بود. در جلسه ای با حضور کلیه فرماندهان لشکرهای ارتش و سپاه و تیپ های مستقل خدمت حضرت امام رسیدیم. این جلسه، خیلی فشرده در دو اتاق کوچک منزل امام که تو در تو بود، برگزار شد و همه فشرده نشسته بودیم. حضرت امام سخنرانی بسیار پرمحتوا، و جاودانه ای راجع به وحدت ایراد فرمودند. جلسه که تمام شد، فرماندهان یک به یک می آمدند و دست حضرت امام (س) را می بوسیدند و خارج می شدند. من و برادر عزیزم سردار محسن رضایی با هم هماهنگی کردیم که تا آخر بمانیم و بعد از اینکه همه برادران رفتند ما دو نفر در محضر امام قرار بگیریم، شاید ایشان قبل از عملیات یک تذکر خاصی هم داشته باشند که به ما بدهند و ما بهره برداری کنیم. چون مسئولیتمان سنگین بود و نیاز زیادی داشتیم که امام مکرر به ما تذکراتی را ارائه فرمایند. همۀ برادران رفتند و دیگر هیچ کلمه ای بین ما رد و بدل نشد. صحنه بسیار جالب و فراموش نشدنی بود. دو نفری در محضر حضرت امام نشستیم و هر دو نفر به سیمای مبارک ایشان نگاه کردیم و اینطوری وانمود کردیم که منتظریم اگر باز هم مطلبی دارید به ما بفرمایید. آن بزرگوار هم با تبسمی، به هر دو نفرمان نگاه کردند. طوری که از نگاه ایشان می توانستیم، برداشت کنیم که من دیگر صحبتی ندارم. باز ما دو نفر به هم نگاه کردیم و هماهنگی کردیم که اگر حضرت امام مطلبی ندارند پس دیگر زحمت را کم کنیم. آقای رضایی که نزدیکتر به در بودند، اقدام کرد که دست حضرت امام را ببوسند و خارج شوند. حضرت امام دست ایشان را نگه داشته و دست دیگرشان را به سوی من
کتابامام و دفاع مقدسصفحه 90 دراز کردند. به معنی اینکه بنده باید دستم را به ایشان می دادم. بنده دستم را به دست ایشان دادم و آن بزرگوار هم دو دست ما را روی هم گذاشت در حالی که یک دست مبارکشان در زیر و یک دست مبارکشان روی دستهای ما بود، با تبسمی به هر دو نفر ما نگاه کردند. ما در حالی که کاملاً دگرگون شده بودیم، یک حالت خاصی پیدا کردیم هر دو نفرمان مسحور شده و در جاذبه قوی ایشان خود را فراموش کرده بودیم. عمق معنی کار امام برای ما مشهود و قابل لمس بود. با آن فرمایشاتی که با دید بسیار عمیق عرفانی، ما را به وحدت و یکپارچگی توجه داده بودند، در اینجا هم بدون اینکه صحبتی بفرمایند با این حرکت و رفتار زیبای اخلاقی، باز هم به ما تاکید وحدت می فرمودند. چون ما یک چنین حرکتی را تا آن موقع از حضرت امام مشاهده نکرده بودیم، لذا وقتی که از در بیرون می آمدیم در یک حالت رؤیایی قرار داشتیم. پس از گفتگو با یکدیگر به این نکته رسیدیم که پیام این امر خیلی سنگین بود، یعنی بار سنگینی داشت. امام باز هم بر وحدت تاکید فرمودند و اینکه ما بایستی واقعاً روی آن کار کنیم. نهایتاً به این نتیجه رسیدیم که مسئولیت سنگین است و باید به دنبال تحقق آن بود.
برای رسیدن به یک راهکار عملی، جمعاً هفده ساعت گفتگو داشتیم که عمدتاً طی جلسات دو ساعته بعضی اوقات در منزل اینجانب و در مواقعی در منزل برادر رضایی به بحث و گفتگو می پرداختیم. حتی یادم هست که آقای هاشمی رفسنجانی اصرار داشتند که برای نتیجه گیری و اقدامات مربوط به جبهه زودتر بیایید ولی ما خواهش کردیم به ما اجازه دهند تا حصول نتیجه جلساتی برگزار کنیم و آنگاه بیاییم. بالاخره بعد از برگزاری جلسات متعدد خدمت ایشان رسیده و نتیجه را به عرضشان رساندیم مبنی بر اینکه ما برای
کتابامام و دفاع مقدسصفحه 91 پایه ریزی وظیفه خودمان مجبور بودیم که مقداری بیشتر با هم صحبت کرده و مطالب خودمان را آماده نماییم و برای اجرای خواسته های حضرت امام که بنیادش بر پیروزی است، همت کنیم. طرح این موضوع اینجا هم برای این است که انشاءاللّه برای آیندگان درسی باشد. زیرا در جنگ تحمیلی بر علیه ما و دفاع مقدس ما، خداوند واقعاً به ما عزت بخشید و دشمنان ما را نه تنها در آن زمان، بلکه حتی بعد از آن هم بیشتر به ذلت و خواری کشاند که آثار آن هنوز هم ادامه دارد و ما بایست همواره شاکر درگاه خداوند باشیم که با آن ناهماهنگی نیروها و نبود امکانات رزمی ـ پشتیبانی که اصلاً با طرف مقابلمان که کل جبهه باطل بود، قابل مقایسه نبودیم، ولی خداوند، هم ما را از این مهلکه نجات داد و هم اینکه به معنای واقعی پیروزی را نصیب ما فرمود. چون پیروزی برای ما این نیست که سرزمینی را اشغال و تصرف بکنیم و روی غنائم مادی حساب باز کنیم. پیروزی ما عمدتاً در مرحله اول دفع دشمن بود که به خوبی صورت گرفت و برای همین هم بود که در جنگ ما صحبت از «دفاع مقدس» مطرح شد و این واژه دفاع مقدس را ما در هیچ کتابی نخوانده بودیم. هیچ تحصیلکرده و صاحب تجربۀ نظامی، واژه دفاع مقدس را نشنیده و برای آن تعریف درستی نداشت. ولی الآن دفاع مقدس واقعاً برای ما یک واژه کاربردی ـ راهبردی شده است و تا این حکومت برقرار است که انشاءاللّه به حکومت حضرت مهدی(ع) متصل بشود، «دفاع مقدس» اصالتاً برای ما تعریف، معنا و در عمل تجربه شده است و برای پیاده کردن دفاع هم راهکار داریم، روش داریم، سازمان داریم، برنامه داریم و خوشبختانه دشمن هم از این توانائی و استعداد ما بی بهره است؛ هر چند که خود ما هم از توان حقیقی خود تصور درستی نداریم، چون عمده توان ما به خدای متعال بستگی دارد.
کتابامام و دفاع مقدسصفحه 92 پیروزیها و نصرتهائی که نصیب ما می شود همه از جانب خداوند است و آن امدادهای الهی که به کمک ما می آمدند و نیز خواهند آمد، بخش عمدۀ توان ما را تشکیل می دهند. اخلاصهائی که در صحنه بود، مخلصینی که چه با نام بودند و چه بی نام می جنگیدند. چه آنهایی که به فیض شهادت رسیدند و چه کسانی که هنوز زنده هستند، همه اینها سرمایه های معنوی زمینه ساز نصرت خداوند است و خداوند هم پاداشش را به همین دلائل عنایت می فرمود. در اینها رموز مختلفی بود برای پیروزی ما. یک رمزش همین وحدت رزمندگان بود که من چون توفیقی داشتم از جانب خداوند متعال که هم در نبرد با ضدانقلاب در صحنه بودم و هم در جنگ تحمیلی، به هیچ وجه در ذهنم کوچکترین تردیدی نسبت به این رمز نیست و البته بر این مطلب مدعی نیستم که بنده نقشی داشته ام ولی می توانم بگویم که به شدت به این مطلب معتقد بوده و هستم و در تمام شرایط نبرد که مسئولیتی داشتم این مورد را در نظر می گرفتم یعنی روی آن حساب می کردم. ورود من به کردستان برای جنگ با ضد انقلاب توام با همین وحدت بود. بنده با برادر سردار رحیم صفوی در کردستان همین گونه بودیم. در مسیر زندگی خودمان که توی جبهه داشتیم و از همان جائی که با هم آمدیم، با هم تشکیلات ارتش و سپاه را به یک آهنگ و اتحاد می رساندیم و هر جائی که می خواستیم نبرد بکنیم، جائی نبود که یکی تنها بجنگد، همه جا این جمله امام را که: «شما با هم باشید، پیروزید» یعنی شما رزمندگان، مخصوصاً شما ارتش و سپاه با هم باشید پیروزید و من این را ملکۀ فکری و روحی و عملی خودم کرده بودم. در نبرد کردستان بسیاری خاطرات، دلالت بر همین پیروزی دارد. در جنگ تحمیلی هم به همین ترتیب و هر جا هم شدت این وحدت بالا رفته ما می دیدیم شدت پیروزی هم بالاتر
کتابامام و دفاع مقدسصفحه 93 می رفت که البته نمی خواهیم بگوئیم پیروزیها فقط به همین اصل بستگی دارد ولی این هم یکی از مهمترین رمزهای آن است که من بنا به وظیفه به زبان آوردم که البته پایه اش را هم همان پیش کسوت و پیشتاز انقلاب، رهبر انقلاب اسلامی حضرت امام (ره) پی ریزی کردند.
کتابامام و دفاع مقدسصفحه 94