عملیات بدر را کسانی که دیده اند از شرایط سخت و دشواری که برای ما پیش آمد، خبر دادند. در آن عملیات فرماندهی یکی از قرارگاهها به عهده اینجانب بود. اکثر نیروها ناامید و مستاصل شده بودند. آن حالت پریشانی واقعاً قابل توصیف نیست. باید انسان خود می بود و می دید.
کتابامام و دفاع مقدسصفحه 103 دستوری رسید که فرمانده لشکرها در قرارگاه صاحب الزمان جمع شوند. آنجا هم حالت فوق العاده عجیبی بود. سردار بزرگ باکری به خیل شهدا پیوسته بود. فشار روحی روی بچه ها قابل توصیف نیست. برادری از فرماندهان تا حد جنون ناراحت شده بود و به محض رسیدن آقای صیاد شیرازی باوی درگیر شده و داد و بیداد راه انداخت. واقعاً چنین حالت عجیب و غریبی تا آن زمان ندیده بودیم. اینچنین صحنه هایی، چنین آشفتگیها و درهم ریختگیهایی اصلاً سابقه نداشت. کسی رغبت نداشت که صحبت کرده و حتی به دیگری نگاه کند. عرف جلسات که با خنده و شوخی شروع می شد، اصلاً فراموش شده بود. خلاصه نیم ساعتی در این حالت بهت و حیرت بسر بردیم که آقای رسول زاده از راه رسید و خبر آورد که حضرت امام پیامی داده اند. پیام خوانده شد. تاثیر پیام آنقدر سریع و آنی بود که باور کردنش دشوار می نماید. با خواندن هر جمله از پیام، مقدار زیادی یاس و نومیدی افراد برطرف می شد. پیام که تا انتها خوانده شد، ناامیدی ها و افسردگیها همه از بین رفت. همه افراد متحول شدند و روحیه عجیبی گرفتند. گویی در آن پیام اشعه حیات بخشی وجود داشت که نور امیدواری و تلاش برجان می تابانید. چهره ها باز شد. لبخند بر لبها نشست. سر صحبت هم باز شد و جلسه گرفته شد و تصمیماتی برای چگونگی پیشبرد کارها اتخاذ گردید. اصلاً وضع نیمساعت قبل از بین رفته و گویی بارانی از صفا و طراوت کویر وجودها را از خستگی و دلمردگی شستشو داده بود و این نیست مگر نفوذ معنوی و تاثیر روحانی امام و کلام امام بر رزمندگان.
کتابامام و دفاع مقدسصفحه 104