48 ساعت قبل از اعلام رسمی پذریش قطعنامه 598 از رسانه ها، در محل ریاست جمهوری جلسه ای در این بارۀ تشکیل شد. از فرماندهان سپاه من و آقای شمخانی حضور داشتیم. نامه اولیه حضرت امام در این باره توسط حاج سید احمد آقا قرائت شد. به دلیل نستوهی و صلابتی که از حضرت امام سراغ داشتیم، برایمان بعید به نظر می رسید که حضرت امام به پذیرش قطعنامه رضایت داده باشند. من پیش خودم تصور کردم که شاید خدای ناکرده حضرت امام وفات یافته و مسئولین کشور صلاح کار را در این دیده اند که قطعنامه را به این کیفیت و به نام حضرت امام بپذیرند و موضوع ارتحال را هم چند روزی برملا نکنند. این موضوع را با آقای شمخانی در میان گذاشتم که
کتابامام و دفاع مقدسصفحه 20 باعث تحریک ظّن وی هم شد و خلاصه این گمان ما از طریق آقای رفیقدوست به حاج سید احمد آقا منتقل گردید.
زمانی که بعد از عملیات مرصاد به اتفاق برادران شمخانی، باقری و نجات برای عرض گزارش به دیدار حضرت امام رفتیم، بعد از ظهر بود و بیرون منزل مدتی را خدمت حاج سید احمد آقا نشستیم و پذیرائی مختصری با چای و هندوانه از ما به عمل آمد. بعد از مدتی حاج سید احمد آقا اطلاع دادند که می توانید به دیدار حضرت امام بروید. موقعی که به همراهی هم خدمتشان رسیدیم، حاج احمد آقا که از آن جلسه کذایی و تصور ما سابقه ذهنی داشتند، به شوخی گفتند: «دست بزنید، ببینید خودشان هستند». و خلاصه با زبان مزاح به ما فهماندند که این چه تصوری بود که شما داشتید؟
حضرت امام پاهایشان را روی یک نیمکت گذاشته بودند که این موضوع بیش از حد ما را متاثر کرد. ملاقات امام حدود یک ربع طول کشید که بعد از دستبوسی، آقای شمخانی گزارشی از کم و کیف عملیات، چگونگی حمله منافقین، طرح ها و برنامه های آنها، اهدافی را که دنبال می کردند و ... چگونگی اطلاع ما از حمله آنها و مقابله ای که با آنها صورت گرفته بود، را خدمت حضرت امام ارائه کردند وگفتند که انتقام خون شهدای اوائل انقلاب (اشاره به شهدای حزب و ریاست جمهوری و ...) را از آنها گرفتیم. (در این عملیات ضربه نابود کننده ای بر پیکر منافقین وارد شده و تعداد بسیار زیادی از آنها نابود شدند)
حضرت امام خیلی با آرامش فرمودند: الحمدللّه و سپس برای رزمندگان دعا کردند.
کتابامام و دفاع مقدسصفحه 21
کتابامام و دفاع مقدسصفحه 22