امام در برخوردهایشان همیشه آبرو و حیثیت افراد را در نظر داشتند. در بیت امام یک خانمی کار می کرد که پس از ورود امام به ایران به بیت
کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 220 آمده بود. او گفته بود که آقامن در نجف برایتان کار می کردم و می خواهم اینجا هم برای شماکار کنم و نان خورتان باشم. حضرت امام هم فرموده بودند اشکالی ندارد خانم من پیر شده و نمی تواند مایحتاج زندگی را خرید کند شما زحمت این کارها را بکشید.
این بندۀ خدا برای خرید مثلا یک کیلو سیب زمینی و نان و غیره از خانم امام پول می گرفت و خرید می رفت و پس از بازگشت دوباره هزینۀ خرید را از دفتر هم می گرفت. نمی دانست که حضرت امام حساب و کتاب دفتر راهم دارد. امام از همان اوایل این موضوع را فهمیده بودند و منتها برای حفظ آبروی آن فرد سه سال صبر کرده بودند، خیلی هم به او احترام می گذاشتند. آن زن هم ظاهرسازی می کرد و تسبیح به دست می گرفت و نماز شب می خواند. مدتی گذشت تا اینکه امام احساس تکلیف کردند و خیلی محترمانه موضوع را گفتند و در نتیجه آن خانم از بیت خارج شد.
کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 221