من به عنوان خدمتگزار امام افتخار میکردم که هر کاری که میتوانم برای ایشان انجام دهم. از جمله گاهی موهای سر ایشان را من اصلاح میکردم. چون نمیتوانستند خیلی خم شوند، ناخن پای ایشان را بنده میگرفتم. گاهی اوقات که موعد مقرر این امور بود و من مثلا مسافرت مشهد بودم، وقتی که بر میگشتم حاج عیسی میگفت: آقا سراغ شما را خیلی میگرفت. صبح اول وقت به خدمت امام میرسیدم. گاهی که مشغول گرفتن ناخن پای امام بودم، به من میفرمودند، بهاءالدینی، در جوانی تا میتوانی عبادت کن، به سن من که برسی کاری نمیتوانی بکنی، مثل من که کار به این آسانی را به شما زحمت میدهم. هر کاری میتوانی در جوانی بکن.
کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 84