بیماری دیگری که امام با آن مواجه هستند، مشکل پوست پاههایشان هست که دچار خشکی شده است و گاهی هم مواردی از قارچ مشاهده می شود، بنابراین بنا به توصیه پزشک معالج می بایست از پماد ضد قارچ استفاده شود و همچنین شستشوی پاها با محلول ساولن، و سپس آب و صابون به صورت روزانه انجام گیرد که البته پماد زدن را خود ایشان انجام می دهند؛ اما درست کردن محلول ساولن به عهده گروه پرستاری است، که روزانه یک بار باید انجام گیرد. امروز نیز قرعه فال به نام من افتاده است. در ساعت مقرر، یعنی حدود چهار بعدازظهر زنگ به صدا درمی آید و من یک تشت استیل پر از محلول ساولن برای ایشان می برم تا امام پاهایشان را در آن قرار دهند. وقتی وارد اتاق می شوم چهرۀ زیبای حضرت امام با آن لباس سفید و شب کلاه مشکی برای من بیش از پیش جذاب و دیدنی است. نگاه مهربان حضرت امام از زیر عینک، سلام گرمی است بر حضور من. گویی امام را برای اولین بار می بینم و هر بار که به خدمت ایشان می رسم همین احساس را دارم. محلول ساولنی که در دستهای من است نیز طاقت ماندن ندارد گویی او نیز به تب و تاب افتاده است، قرار گرفتن روبه روی حضرت امام با ظرف پر از محلول ضدعفونی کننده شاید کمی سخت باشد.
کتابگوهری در دستهای لرزانصفحه 14 بی آنکه سکوت اتاق را بشکنم ظرف محلول را با دستهای لرزان زیر پای ایشان قرار می دهم و حضرت امام همان طور که به تلاوت قرآن مشغول هستند از من تشکر می کنند و من نیز از خدمت ایشان مرخص می شوم. پس از ده دقیقه دوباره به اتاق برمی گردم و بقیه کار، یعنی شستشو با آب و صابون را شروع می کنم. شیر آب را باز، و شروع به شستشو می کنم. در این حال مقداری آب بدون استفاده هدر می رود. فوراً امام تذکر می دهند که شیر آب را ببندم. برای بار دوم نیز این اتفاق تکرار می شود و باز می گویند: آب را ببند. بار سوم که آخرین بار آب کشیدن پاهاست باز هم قدری آب اسراف می شود. این بار دیگر طاقت را از دست می دهند و می گویند: پدرجان، آب را ببند! سریع آب را می بندم، احساس می کنم امام از دستم ناراحت شده اند، کمی شرمنده می شوم و در دل از خدا طلب بخشش می کنم که نمی بایست ایشان را ناراحت می کردم؛ اما ناگفته نماند مقداری هم برایم جالب و خوشایند است؛ چون بالاخره تحکم و قاطعیت امام را هم از نزدیک و بیخ گوشم حس می کنم و در دل می گویم: «هرچه از دوست رسد نیکوست!».
امام در همه امور صرفه جویی را رعایت می کنند هیچ گاه دیده نشده است که دو لامپ در منزل ایشان همزمان روشن باشد. هر جا که هستند و یا می روند فقط لامپ همان جا روشن است.
ایشان در مورد یک لیوان آب هم دقت می کنند که به اندازه مصرف شود؛ یعنی اینکه لیوان پر از آب را هر مقدار که احتیاج دارند میل
کتابگوهری در دستهای لرزانصفحه 15 می کنند و بقیه را با قرار دادن تکه ای دستمال کاغذی برای دفعات بعد حفظ می کنند و هرگز آب اضافی را دور نمی ریزند.
کار امروز را هم با کمی دستپاچگی به پایان می رسانم! و امام تشکر می کنند و من خداحافظی می کنم. آنگاه که به اتاق برمی گردم، نفس راحتی می کشم؛ و دوستان را در جریان کار امروز قرار می دهم. آنها هم کمی می خندند و باز طبق روال همیشگی به این مورد هم غبطه می خورند! که ایکاش به جای من می بودند.
کتابگوهری در دستهای لرزانصفحه 16