روزهای پایانی سال 1366 است و در این ایام نیز مشکلاتی برای قلب امام پیش آمده است که با حضور به موقع گروه مراقبت،مشکل برطرف می شود؛ به عبارتی، دستهای لرزان گروه تا به امروز توانسته اند این امانت و گوهر گرانبها را به لطف خدا نگه دارند. فشارهای جنگ نیز بالا گرفته است و موشکهای دشمن خیلی از شهرهای بزرگ از جمله تهران را هم هدف قرار می دهد. مردم و مسئولان نگران جان امام هستند؛ بنابراین از ایشان می خواهند تا اجازه احداث یک پناهگاه ضد بمب و موشک را بدهند؛ اما امام قبول نمی کنند. در نهایت به پزشکان متوسل می شوند که با توجه به رعایت دستورات پزشکان از طرف امام، امکان این را هم می دهند تا شاید حرف پزشکان تأثیری در تصمیم امام داشته باشد. با حضور پزشکان در اتاق امام و دادن پیشنهاد، باز ایشان قبول نمی کنند؛ و وقتی که امام اصرار آنان را می بینند، می گویند: شما از من می خواهید تا آتش جهنم را برای خودم مهیا کنم!؟ مگر همه مردم پناهگاه دارند که من داشته باشم!؟ (با این مضمون) آب پاکی روی
کتابگوهری در دستهای لرزانصفحه 26 دست همه می ریزند.
کتابگوهری در دستهای لرزانصفحه 27