امروز صبح، روز اول خرداد 1368 طبق برنامه، امام آماده برای رفتن به بیمارستان هستند. قبل از هر چیز به حضور همسرشان می رسند و ضمن خداحافظی، از ایشان حلالیت می طلبند و از اینکه وجود ایشان در طول سالهای تبعید و مبارزه، مشکلاتی را برای خانم ایجاد
کتابگوهری در دستهای لرزانصفحه 47 کرده است، عذرخواهی می کنند. پسرشان احمد را می بوسند و از وی و بقیه اهالی خانواده بخصوص دخترانشان خداحافظی می کنند؛ و اکنون عصا به دست و قدم زنان با همان روحیۀ عالی و صفای باطنی با همراهان وارد بیمارستان می شوند و در اتاق بستری می گردند. کار نمونه برداری از معده و آندوسکوپی شروع می شود. لوله ای که از طریق دهان و مری باید وارد معده شود، یک شی ء زمخت و غیرقابل تحمل است و همه نگران آنند که کار به خوبی انجام نشود؛ زیرا علاوه بر اینکه یک کار آزار دهنده برای بیمار به حساب می آید، فشار و مشقت آن می تواند برای قلب امام هم مضر و خطرناک باشد. توان و طاقت بیمار در تحمل این کار لازمۀ موفقیت کار است. این کار به سادگی و بدون اینکه امام واکنشی نشان بدهند، انجام می پذیرد. به خاطر پایین بودن گلبولهای خون به ایشان یک واحد خون وصل می شود. امام در هر موردی با پزشکان همکاری دارند و تسلیم محض آنان هستند و در تمام این مدت، امام کارها و عبادتهای خود را سروقت انجام می دهند. حتی شنیدن اخبار رادیوهای بیگانه را نیز فراموش نمی کنند. سرساعت به اخبار گوش می دهند و به خاطر این مورد از پسرشان می خواهند که رادیوی مخصوص ایشان را بیاورد. حاج احمد در کنار پرستاران که در اتاق و پشت دستگاه قرار دارند، می نشیند و به مزاح می گوید: آقا در این وضعیت هم از شنیدن اخبار رادیوی بیگانه صرف نظر نمی کنند! اگر هر کدام از ما به اندازه ایشان کار و تلاش می کردیم، دنیا گلستان می شد.
کتابگوهری در دستهای لرزانصفحه 48