کم کم به پایان سال 1367 با تمام خوشیها و ناخوشیهایش می رسیم؛ در تمام این مدت فراز و نشیبهای زیادی در کشور و دنیای سیاست و جنگ گذرانده ایم؛ حوادثی رخ داده و سپری شده، که هر کدام از این حوادث به تنهایی برای ایجاد یک بحران کافی بوده است. حوادثی مانند قبول قطعنامه و حمله مجدد عراق و ضد انقلابیهای مستقر در آن کشور به ایران، مشکلاتی که جانشین رهبری و عوامل مرتبط به او ایجاد کرده اند و...؛ که به نظر ما برای قلب امام تحمل همۀ اینها طاقت فرسا و سخت می باشد.
سال 1368 از راه می رسد، با ورود به این سال یک آرامش نسبی پس از جنگ و مسائل داخلی ایجاد می شود؛ ولی گویا دست تقدیر امتحانی دیگر پیش روی این ملت آزاده و انقلابی قرار می دهد.
اواخر اردیبهشت ماه است که نشانه هایی از یک بیماری مرموز،
کتابگوهری در دستهای لرزانصفحه 43 غیر از مسألۀ قلبی برای امام ظاهر شده است. این بیماری به یکباره با علامتی مثل دفع خون از معده، خود را نشان می دهد. بنا به توصیۀ پزشکان باید هرچه زودتر آزمایشهای لازم به عمل آید؛ ساعت ده صبح زنگ عادی اتاق به صدا در می آید، خود را به طبقه اول می رسانم، درب ورودی بزرگ راهرو باز است، از همان جا وارد می شوم، امام در انتهای اتاق پذیرایی و روبه روی درب ورودی مشاهده می شوند که در حال بستن عمامه به دور سرشان می باشند، پس از کسب اجازه، وارد می شوم و سلام می کنم و طبق معمول با نگاه به چهره ام جوابم را می دهند، و با اشاره انگشت به صندلی پشت درب ورودی، مرا متوجه ظرف مخصوص نمونه مورد نیاز آزمایشگاه می کنند.
ساعتی بعد، آزمایشگاه جواب آزمایش را مکتوب برای گروه ارسال می کند و خونریزی از معده اثبات می شود. مسئول آزمایشگاه با بررسی بیشتر از لام خون امام، متوجه وجود سلولهای غیرطبیعی می شود. در نتیجه برای اطمینان و تفحص بیشتر، نمونه لامها را به جاههای دیگر و مراکز تخصصی تر ارسال می کنیم تا اینکه تشخیص همکاران ما در آزمایشگاه جماران مورد تأیید قرار می گیرد. به علت بدخیم بودن بیماری و سرایت خیلی سریع آن به سایر اعضای بدن، در شورایی که متشکل از متخصصان این بیماری و مقامهای مملکتی صورت می گیرد، تصمیم بر نمونه برداری از معده و بررسی بیشتر آن برای انجام درمان می شود. امام را هم کم و بیش در جریان قرار
کتابگوهری در دستهای لرزانصفحه 44 می دهند. البته بدون اینکه خیلی واضح در مورد بیماری مطلبی گفته شود. بنابراین، امروز عکسهای لازم در رادیولوژی بیمارستان از ایشان گرفته می شود. شب در منزل، قلب امام دچار کمی مشکل و نوسان می شود. پرستاران و پزشکان گروه با وصل سرم و تجویز داروهای لازم، به مقابله با مشکل پیش آمده می روند. پزشک کشیک در حال معاینه و کنترل نبض امام است. او برای اینکه به بیمارش مختصر دلداری داده باشد می گوید: «آقاجان، مشکل جزئی است، ان شاءالله هر چه زودتر برطرف می شود.» امام در حالی که به دستشان سرم وصل شده است و روی کاناپه به حالت نیمه نشسته قرار دارند، با خونسردی به دکتر می گویند: هر چیزی آخری دارد و این هم آخرش است! اگر چه بارها این اتفاق برای امام رخ داده است؛ اما اولین باری است که چنین اظهارنظری را از ایشان می شنویم. این جمله باعث نگرانی می شود و اکنون باید کسی بیاید و به ما دلداری بدهد!
امشب تا نزدیک اذان صبح مرتب وضعیت جسمانی امام را کنترل می کنیم و سرکشیهای لازم را انجام می دهیم. نزدیک به اذان صبح ایشان برای وضو و خواندن نماز شب حاضر می شوند. پزشک به ایشان اجازه راه رفتن تا دستشویی را می دهد و توصیه لازم را هم می نماید. پس از چند دقیقه، امام در حالی که وضو گرفته اند، می خواهند نماز را ایستاده بخوانند، پزشک اصرار می کند که امام نمازشان را نشسته بخوانند؛ امام قول می دهند که زیاد طولش ندهند و می گویند: به اندازه زمانی که وضو گرفتم بیشتر طول نمی کشد، در
کتابگوهری در دستهای لرزانصفحه 45 نتیجه پزشک قانع می شود و امام هم نمازشان را ایستاده می خوانند. دو نفر از پرستاران نیز مراقب ایشان هستند تا مبادا در حال بلند شدن و نشستن دچار مشکلی گردند. پس از اتمام نماز شب و خواندن نماز صبح آنگاه در حالی که روی کاناپه می نشینند، قرآن را باز می کنند؛ و طبق عادتِ شبهای قبل، چند آیه قرآن هم تلاوت می کنند؛ و بعد به رختخواب می روند. امروز با توجه به گذشت شبی بحرانی به لطف خدا مشکل قلب برطرف می شود و ایشان هم تا حدود زیادی به کارهای عادی و روزمره خود می پردازند. از طرف دیگر، با جلسه ها و مشورتهای متعددی که از طرف پزشکان متخصص و مسئولان بلندپایه مملکت اتخاذ می شود، شورا به این نتیجه رسیده است که پس از انجام کار نمونه برداری از معده، تصمیم نهایی در مورد چگونگی برخورد با بیماری امام فوراً به اجرا در آید. یک روز دیگر هم سپری می شود و امروز باید امام برای بستری شدن جهت نمونه برداری از معده و احیاناً عمل جراحی به بیمارستان آورده شوند. نظر پزشکان به ایشان ابلاغ می شود. ایشان با قبول پیشنهاد آنان، خود را مهیای رفتن به بیمارستان می کنند. امشب منزل امام حال و هوای خاصی دارد، اعضای خانواده و فامیل همه جمع شده اند. اگرچه همه آنان نگرانی پنهانی در دل دارند؛ اما در ظاهر به روی خود نمی آورند و نمی خواهند که امام را آزرده خاطر کنند.
کتابگوهری در دستهای لرزانصفحه 46