سومین روز از بستری شدن امام می گذرد و امروز ـ سوم خرداد ـ قرار است ایشان را برای انجام عمل جراحی معده به اتاق عمل ببرند. روز سرنوشت سازی است. ساعت هشت صبح به ایشان اطلاع داده می شود که برای رفتن به اتاق عمل آماده شوند. ایشان بدون کوچکترین نشانه ای از اضطراب یا طرح سؤالی در این مورد، تسلیم نظر پزشکان هستند. محوطه کوچک بیمارستان کم کم شاهد حضور خانواده و نزدیکان امام و مقامات درجه اول کشور می شود. پس از دقایقی امام را در حالی که روی برانکارد دراز کشیده اند، به اتاق عمل می برند. کارهای مقدماتی انجام گرفته است و تیم بیهوشی نیز آماده کار می باشند. عده ای از پزشکان نگران بیهوشی امام هستند؛ زیرا با توجه به وجود مشکل قلبی، امکان خطر در زمان بیهوشی زیاد است. کلاً برای همه، چه جراحان و چه تیم بیهوشی لحظات سخت و دشواری است.
سیستم تلویزیونی مدار بسته در سالن و راهرو بیمارستان تمام مراحل را نشان می دهد. گروه بیهوشی کار خود را شروع کردند و با تزریق اولین آمپول، مقدمه بیهوش شدن امام را فراهم می کنند. ثانیه ها به سنگینی می گذرند. التهاب و انتظار، افراد بیرون از اتاق را فرا گرفته، تیم جراحی کار خود را شروع می کنند؛ وقتی که چاقوی جراحی، شکم ایشان را می شکافد، قلبهای منتظر نیز به درد می آید. گاهی در این فکرم که قلبهایی که کیلومترها و هزاران کیلومتر دورتر برای امام
کتابگوهری در دستهای لرزانصفحه 49 می تپند، اکنون چه احساسی دارند؟ سربازانشان در جبهه ها که مریدان ایشان هستند و به امید خدا و وجود رهبرشان، امام خمینی(س)، مبارزه ای بی امان را علیه دشمن ادامه می دهند، چه احساسی دارند؟ آیا سزاوار است آنان اکنون ندانند که مرادشان در چه موقعیتی می باشد؟
چشمها همه بر صفحه تلویزیون مدار بسته خیره شده است؛ ولی دلها در جای دگر سیر می کنند. عده ای در حال دعا و نیایش به درگاه خدا هستند و عده ای هم اشک از چشمان جاری می سازند.
دقایق سپری می شود جراحان کار خود را به پایان می رسانند و ضایعات مورد نظر را جراحی و ترمیم می کنند. امام اکنون در دست گروه بیهوشی قرار دارند تا کم کم اثر داروهای تزریق شده از بین برود و هوشیاری خود را به دست آورند، و بدون حادثه به اتاق بستری انتقال یابند.
کار تا اینجا به خوبی پیش می رود و ساعتی دیگر امام را در حالی که تقریباً به هوش آمده اند، به اتاق می برند. همه شکر خدا را به جای می آورند که قلبشان وفا کرد و در این عمل تقریباً سنگین، از کار باز نایستاد.
امام کم کم به هوش می آیند و علی رغم انجام عمل سنگین و بیهوشی کاملی که گرفته است؛ بسیار جالب است که حتی لحظه ای بیقراری نمی کنند و حرکتهایی که افراد در پایان بیهوشی دچار آن می شوند، مانند هذیان و کم تحملی ـ که معمولاً خارج از کنترل بیمار
کتابگوهری در دستهای لرزانصفحه 50 می باشد ـ به ایشان دست نمی دهد. انگار ایشان در همه چیز تکمیل هستند و این مراحل را هم بدون زحمت برای دیگران، و به آسانی و آرامی سپری می کنند. پس از به هوش آمدن کامل، در حالی که کاملاً از وضعیت خود آگاهی دارند، از اظهار درد و ناراحتی پرهیز می کنند؛ و ذره ای آثار شکایت و درد به چهره و زبان خود راه نمی دهند.
چند روزی بدون خوردن غذا سپری می شود و کم کم مایعات و غذاهای سبک مثل سوپ برایشان تجویز می شود. خانواده امام کم و بیش حضور دارند و هر کدام به شکلی در خدمت امام کوشا هستند. هر کسی دوست دارد به نوعی کمک کند، آنان که حضور فیزیکی ندارند با دعا و نیایش، خود را در این کار سهیم می کردند. دختران و نوه های امام به همراه عروس ایشان، خانم طباطبایی، پروانه وار گرد شمع وجود استاد و مراد خود می چرخیدند. علی کوچولو، نوه چهار ـ پنج ساله امام، هم به تقلید از پزشکان، پدر بزرگ را با گوشی پزشکی مورد معاینه قرار می دهد! پدر بزرگ هم کاملاً خودشان را در اختیار نوه شان گذاشته اند تا او هم طبابتی بکند! روزهای پر رفت و آمدی در بیمارستان شروع می شود. مسئولان مملکتی، اعضای خانواده، دوستان صمیمی امام هر کدام بارها برای دیدن ایشان می آیند. اگر چه خبر بستری شدن و جراحی ایشان رسماً اعلام می شود؛ اما غیر از افراد ذکر شده، کسی دیگر از محل بستری ایشان خبر ندارد.
امروز هفتمین روز انجام عمل جراحی امام است. در آزمایشهای کنترلی که انجام می گیرد، هنوز متأسفانه علائم بیماری در بدن وجود
کتابگوهری در دستهای لرزانصفحه 51 دارد و کم کم عضوهای دیگر بدن را هم مورد حمله قرار می دهد و شیمی درمانی هم نتوانسته کاری جدی انجام دهد. امام در چند مورد از کسانی که به دیدارشان می آیند، درخواست دارند: از خدا بخواهید که مرا بپذیرد. این موضوع هم قبل از انجام عمل، و هم بعد از انجام عمل گفته می شود.
کتابگوهری در دستهای لرزانصفحه 52