شعر
غزل منتشر نشدۀ حضرت امام خمینی(س)
غزل هجرت
آید آن روز که من هجرت از این خانه کنم
از جهان پرزده در شاخ عدم لانه کنم
رسد آن حال که در شمع وجود دلدار
بال و پر سوخته کار شب پروانه کنم
روی از خانقه و صومعه برگردانم
سجده بر خاک در ساقی میخانه کنم
حالی حاصل نشد از موعظۀ صوفی و شیخ
رو به کوی صنعی واله و دیوانه کنم
گیسوی و خال لبت دانه و دامند چسان
مرغ دل فارغ از این دام و از این دانه کنم
شود آیا که از این بتکده بربندم رخت
پرزنان پشت بر این خانۀ بیگانه کنم
رباعی
ای دوست بروی دوست بگشای دری
صاحب نظرا به مستمندان نظری
ما بیخبرانیم ز منزلگه عشق
ای باخبر از بیخبر آور خبری