تاریخ صدر اسلام در پیشدید امام (س)
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

زمان (شمسی) : 1370

تاریخ صدر اسلام در پیشدید امام (س)

 تاریخ صدر اسلام در پیشدید امام «قدس سره الشریف»

‏ ‏

‏دکتر صادق آئینه‌وند‏

‏دانشگاه تربیت مدرس‏

‏ ‏

«ملتهای خود را بیدار کنید و تاریخ صدر اسلام را برای آنها بخوانید.»

امام خمینی(س)

‏اگر هر پژوهندۀ منصف، این اصل را که متکی به تجربۀ ظهور و حیات انقلاب اسلامی است و بی‌هیچ شک، پا در صحنۀ قبول جهان نیز نهاده است، پذیرفته باشد که انقلاب اسلامی ملت مسلمان ایران به رهبری امام راحل ـ قدس سره ـ حادثه‌ای الهی بود که بر مدار هدایتی انقلابهای انبیا و اوصیا به ظهور پیوست، فهم سخن امام در تفسیر و تجسم‌گرایی ارزشهای تاریخ اسلام و تأکید مکرر آن بزرگ بر بهره‌گیری از سنت و سیرت پیامبر گرامی(ص) و یاران فداکار او آسانتر خواهد نمود.‏

‏در این مقاله اگر خدای مدد فرماید، قصد بر آن است تا ترسیمی از حیات جهادآمیز صدر نخستین را، با بیان عناصر و ابزارهای مبارزه و همین‌سان محورهای حرکتی و هدایتی و بازشناسی و معرفی چهره‏‏‌‏‏های اسلام ناب محمدی، که در مسیر هدایت امامت انبیایی تاریخ سپرده‌اند، ارائه دهیم و مقوله‏‏‌‏‏های مدعی و اسلام‌نما که در گذشته، انقلاب محمدی و علوی در چهره‏‏‌‏‏های گونه‌گون و با حربه‏‏‌‏‏های متفاوت پیوسته برای انحراف اندیشه‏‏‌‏‏ها و تنها رها کردن امام حق و هدایت سهم داشته‌اند، باز نماییم. بدیهی است اسلام ابوسفیانی و شمن‌پرستان کهنه‌ کار جزیرة‌العرب و همۀ کسانی که چنین می‌نگرند و اسلام در ذهن و فهم و کردار آنها بر منوال الفت بین دنیا و دین به سود دنیا و سازش بین آن دو به مصلحت دنیا، شکل می‌گیرد و تا عصر حاضر که به تعبیر ژرف ‏


‏امام راحل «اسلام امریکایی» نام می‌گیرد در حوزۀ بحث خواهد بود و از آن سخن خواهد رفت.‏

‏چون درک صحیح و فهم دقیق صدر اسلام که مورد تأکید مکرر امام راحل بود، منوط به آگاهی درست از گروهها موافق و معارض در انقلاب الهی محمدی و انقلاب الهی علوی و نیز محتاج به آشنایی از سخنان دوست و دشمن است، بی‌گفتگو روشن است که باید تفسیری درست از احزاب معارض و یاران موافق ـ البته در محدودۀ مناسب بحث و در حد نیاز ـ و به تعبیر دیگر همسویان ولایت الهی و جان برکفان دین نیوش و بهانه‌جویان دنیاپرست دین‌فروش، به دست داد.‏

‏از این رو، محورها و عنوانهایی از کلام امام را پس از استناد، شرح تاریخی کرده و با عصر پیامبر گرامی(ص) و امام علی(ع) مقایسه کرده و سخنان هر گروه را در آن عصر نقل می‌کنیم تا راز این سخنان که از حکمت و روشن‌بینی الهی بهره‌ور و بر سنت مجرب رسالت نبوی و ولایت علوی پی سیر است، بیش از پیش برای عاشقان و ارادتمندان آن امام، باز شناخته آید.‏

‏***‏

الف:‏ پرمعناترین سخن در مقوله تاریخ به عقیدۀ نگارنده، سخنی است که بارها و به مناسبت امام بیان می‌فرمودند: «که ما به شرط غلبه قیام نمی‌کنیم»‏‎[1]‎‏. و نیز گوشزد فرمودند که: «در قاموس شهادت، واژۀ وحشت نیست.»‏‎[2]‎

‏آنگاه که انتخاب خدا برای هدایت مسلمانان و اکمال دین به مانع برخورد و اتمام نعمت انجام نشد، و عصر پرابتلای تأویل‏‎[3]‎‏ که بلاها برای بازشناختن گوهر دینی هر مؤمن از زمین و زمان فرو می‌بارید و شمشیرزنان بدر، احد، خندق و خیبر شمشیرها را در غلاف برده و در لاک انزوا غلتیده و زبان حقگوی دیروز را پاسبان سَر کرده بودند، و به یک سخن، قهرمانان و مبارزان عصر تنزیل‏‎[4]‎‏ با رها کردن حق و در افتادن به گرداب فتنۀ دین‌فروشی به سود دنیای دیگران یا دنیاطلبی به زیان دین خود، میدان را جولانگاه مسلمانان بامداد فتح کرده بودند و جز بقیةالسیفی از دین‌باوران دردمند بر جای نمانده بود تا شبهه‏‏‌‏‏ها را بزداید، ابهام از چهرۀ دین خدا برگیرد و عافیت‌جویان دین پندار را از مؤمنان حق‌مدار، بازشناسد.‏

‏در چنین حالی، همانند عصر تنزیل، تنها سخن بر سر، بود و نبود دین نمی‌رفت بلکه از این مقوله سخن می‌آمد که کدام دین و با تفسیر کی؟ تنزیل محمدی(ص) را کی می‌توان با تأویل ابوسفیانی به بار نشاند و امت را با آن به هدایت رساند؟‏

‏گروهی از همان اصحاب که گاه در پیچ و خم منزل هدایت لغزیده و دل به ولایت نسپرده بودند، دین را سپر بلای دنیا کردند و دستخوش تفسیر این و آن و خود، سپر ‏


‏بینداختند و برفتند.‏

‏این سخن را به مثابۀ یک اصل حزبی که: «یاران پیامبر همه ستارگانند، به هر کدام اقتدا کنید به هدایت دست یافته‌اید»‏‎[5]‎‏، و نیز این سخن که: «پیامبر مصطفای خدا بود و معصوم، و پس از او عصمت به امت انتقال یافته است و امت در انتخاب خود بر عصمت است»‏‎[6]‎‏، متمسک دست کردند و از این دست سخنان گفتند و بر این قول رفتند و دمی هول دین نکردند.‏

‏جماعت «مسلمة الفتح»‏‎[7]‎‏ بیش از همه، این سخنان را وجهۀ همت خویش کرده تا نیش زهرآگین خود را بر پیکر دین فرو برند و انتقام ناکامیهای عصر تنزیل را از قهرمان تأویل‏‎[8]‎‏ و یاران ارجمند او، بازکشند.‏

‏چهرۀ درخشان نام‌آورترین مؤمن عصر تنزیل و تأویل، وارسته از همۀ دامها رسته شاهین هدایت عصر علوی، سمت نمای حق، عماربن یاسر، پیر بیدارگر عصر خواب خرگوشی، در این میدان زمزمۀ تحیر را می‌شکند و اصل علوی حفظ سلامت دین به بهای از کف نهادن همۀ دنیا را در برابر دیگر شعارها طرح می‌افکند: «حسبنا سلامةالدین»‏‎[9]‎‏ از اینهمه سلامت دین ما را کفایت می‌کند و بس.‏

‏بدیهی است که حفظ سلامت دین، امری است به بهای از کف نهادن همۀ دنیا و در منطق مادی، حسابگر هر عصر که معمولاً تحصیل اهداف و کسب خواسته‏‏‌‏‏ها را شرط تحقق پیروزی می‌دانند، معادل شکست است.‏

‏باور شیعه در ستیز با کفر و نفاق و شرک و جور و جهل، و تلقی او از چنین حرکتی، بر اساس احدی‌الحسنیین،‏‎[10]‎‏ یکی از دو نیکوست؟ پیروزی یا شهادت در راه خدا.‏

‏از اینرو با تکیه بر چنین بینشی است که شیعه در خطاب به همگامان و همسویان و همرزمان، بانگ همیشه بحق بلندش، «یا منصور!» پیروز است.‏

‏این بدان مفهوم است که هر که مسیر حق را بشناسد در آن گام نهد و در نبرد با پیشوایان کفر، در رکاب امام حق بپا خیزد و بستیزد، پیروز است و پیروزی حقیقتی است که گاه در لباس فتح و گاه در ظرف شهادت، رخ می‌نماید.‏

‏این شعار ارجمند، آنگاه که با شعر پـر از شعور شیعه همگام شود، زیباترین و والاترین شعور انسانی تاریخ بشر را به نمایش می‌گذارد، و از فحوای حیاتی خدایی سخن می‌راند که در زیست سرفرازانۀ آن، سازش و شکست هرگز راه ندارد.‏

‏روشنگر حقایق اسلام ناب محمدی، مجدد بزرگ قرن و نافذ احکام نورانی آن، بیدارگر عصر و نسل، حضرت امام خمینی ـ قدسنا‌الله بسره العزیز ـ پس از اوصیای الهی، تنها کسی بود که در عصر غیبت، این اصل را در ذهن و وجدان این امت فرو ریخت و به باور نشاند.‏


‏او بود که در کلام جانبخش خود، می‌فرمود: «در قاموس شهادت واژۀ وحشت نیست».‏

‏دغدغه‏‏‌‏‏های خاطر انسان حسابگر بر محور ملاحظه‏‏‌‏‏ها و مناسبتهای حیات دوروزین خویش می‌چرخد، از این رو شکست و پیروزی عرفی، گاه نسلی و امتی را که از فلسفۀ هویت و بقای حقیقت بیخبر و با منشأ و مبدأ قانون هستی خارج از محاسبات مادی روز بیگانه است، به ذلت و خفت کشانده است.‏

‏پیامبر(ص) فرمود: «نصرت بالرعب»‏‎[11]‎‏ من از راه ترسی که خدای از من در دل دشمنان افکند، پیروز شدم.‏

‏امیرالمؤمنین علی ـ علیه‌السلام ـ فرمود: «الناس من خوف الذل فی ذل»‏‎[12]‎‏ مردم از بیم خواری در خواری به سر می‌برند.‏

‏پس مردم یا در مصداق واقعی شکست، بر اشتباه‌اند و یا در ملاحظۀ تبعات و یا برای دامن فروچیدن از گرداب آن، بر خطا می‌روند. بیمی که از قبل اینگونه ملاحظات حاصل می‌شود خود، عین خواری و ذلت است.‏

‏امتی که پیروزی و شکست را نشناسد و در تعیین دقیق مرزهای آن، عاجز ماند، طبیعی است که آن سوی دشمنان به هر آنچه از آن می‌هراسد، دچار شود، و هر آن بلا که از آن گریزان است، بر آن فرو ریزند و دستخوش تطاولش کنند.‏

‏ پیروزی یعنی یافتن امام حق و هدایت و جهاد در رکاب او و به امر او، نتیجه یا غلبه بر او و یا شکست و شکست یعنی همراه پیشوایان کفر با امام حق و هدایت به نبرد برخاستن، اگر چه به غلبه هم بینجامد.‏

‏لختی در این کلام پیر صفین عمار یاسر، بیندیشیم تا بـُرَندگی عزم و استواری اراده او را در رکاب امام حق دریابیم: «و‌الله لو ضربونا حتی یبلغوا بنا سعفات هجر لعلمنا انا علی الحق و هم علی الباطل»‏‎[13]‎‏.‏

‏«سوگند به خدا اگر با ما بجنگند تا جایی که در خرمابنهای هجر در یمن پراکنده شویم، باز بر این باوریم و بر آن پای می‌فشاریم که ما بر راه حقیم و آنها بر باطل».‏

‏اکنون پیروزی جز با عمار نتواند بود، زیرا ‏


‏او بر یقین است «نوم علی یقین خیر من صلاة فی شک»‏‎[14]‎‏ و بر ولایت امام هدایت.‏

‏او پیرو فرهنگ قرآنی است‏‎[15]‎‏، فرهنگی که بی غل و غش، ایمانهای برنا و دلهای دانا می‌پرورد که بر صراط پروردگارشان به یقین رسیده‌اند، و از آنگاه که به هیمنۀ جبروت خداوند دل باخته‌اند، بر هر چه جز اوست تاخت آورده‌اند.‏

‏در فرهنگ قرآنی، ابوذر غفاری، حجربن عدی، کمیت بن زید اسدی برمی‌آیند اما در فرهنگ اسلام امریکایی،‏‎[16]‎‏ دنیا و دین با هم به معاشات می‌پردازند و جانب هم را مرعی می‌دارند. پرورش یافتگان این فرهنگ که در پهنۀ تاریخ بیشمارند، آنهایند که در مناسبات دنیوی، پیوسته با تمسک به پوسته‌ای از دین، لب دنیا را گرفت‌اند و با هر نرمشی و در هر چرخشی بر مدار روزگار کج‌مدار، در گردشند و همیشه از دین برای حفظ دنیای خود، سرمایه‌گذاری کرده و سخن از دین گفته و توجیه و تفسیر و تأویل دینی کرده‌اند، و به تعبیر بلیغ امام:‏

‏«طرفدار اسلام سرمایه‌داری، اسلام مستکبرین، اسلام مرفهین بی‌درد، اسلام منافقین، اسلام راحت‌طلبان، اسلام فرصت‌طلبان و در یک کلمه، اسلام امریکایی هستند.»‏‎[17]‎‏ فرهنگ قرآنی، داعی‏‎[18]‎‏ می‌پرورد و داعی درد دین دارد. فرهنگ اسلام امریکایی خادم‏‎[19]‎‏ می‌پرورد که در خدمت است و از تعهد و سمت‌گیری به سوی حق در او سراغ نخواهی گرفت.‏

‏اسلام ناب محمدی را جز فرهنگ قرآنی بر نتابد و فرهنگ قرآنی جز داعی نپرورد و نخواهد.‏

ب:‏ در فرازهای سخن امام و در سنت مجرب آن پیر خدایی، نسل جوان از مقامی درخور، بهره‌ور است. جبهه‏‏‌‏‏هایی که به رهبری و با هدایت آن زعیم در طول دهسال با نفاق و کفر و قاعدیگری ‏‎[20]‎‏ و مفتونین‏‎[21]‎‏ گشوده شد، سربازان جان برکف آن، چهره‏‏‌‏‏های درخشنده جوانانی بود، که از سر اخلاص و اطاعت، اوامر ولایت او را به جان می‌خریدند.‏

‏«التابعون باحسان»‏‎[22]‎‏ بودند. همانها که نه قتل عام فیضیه را دیده بودند و نه 15 خرداد 1342 را و سهل است که در این ایام بیشتر آنان، یا هنوز دیده به جهان نگشوده و یا اگر گشوده، در گهواره بودند. و درست امام در آن زمان از اینان به عنوان یاوران خود یاد می‌کرد. از ابن عباس است که: «لقد ترک النبی الناس یوم توفی علی اربع منازل، مؤمنون مهاجر، و الانصار، و اعرابی مؤمن لم یهاجر، التابعون باحسان»‏‎[23]‎‏ پیامبر(ص) چون به رفیق اعلی پیوست، مردم در چهار منزلت بودند، مؤمن، مهاجر، انصاری، بادیه‌نشین هجرت نکرده، و تابعین از راه احسان.‏

‏مؤمنان مهاجر که دستۀ نخست باشند، پس از پیامبر(ص) جز عده‌ای اندک بر ثبات عصر آغازین، پایدار نماندند. بیم جان و ‏


‏طمع نان، ملاحظه‏‏‌‏‏های سیاسی، موقعیت ‌شناسی، بهره‌گیری از تنازع احزاب و دل به دنیا سپردن و موارد دیگر، همه دست به دست هم داد و آن شد که دیدیدم.‏

‏بعد از این، امام به یکی از اینان فرمود: «ارتبت و تربصت و راوغت» بر سر حفظ موضع رسالتی خود شک کردی و برای کسب مصالح کمین کردی و چون روباه راه را عوض کردی. اگر هشدار و انذار حضرت فاطمه ـ سلام‌الله علیها ـ نبود، بیم آن می‌رفت که شکافی در دین پدید آید و بدعتی در آن افتد که نابکاران دنیادوست، پس از چندی دین را عرصه پایمال خود کنند.‏

‏این هشدار که در هیأت دو نطق سیاسی و هدایتی جلوه نمود، سکوت مرگبار ارتداد‏‎[24]‎‏ حاکم بر مؤمنان مهاجر را بشکست و راه هدایت الهی را از میان ابهام و بهانه‏‏‌‏‏های واهی آن عصر پربلا، بازگشود: «... فقبحاً لفلول الحد و خور القناة و خطل الرأی!... اما لعمرالله لقد لقحت فنظرة ریثما تنتج، ثم احتلبوها طلاع العقب دما عبیطا و ذعافا ممقر، یخسر المبطلون، و یعرف التالون غب؟ ما اسس الاولون: ثم طیبوا عن انفسکم نفسا، و اطمئنوا للفتنة جأشا، و ابشروا بسیف صارم و هرج شامل و استبداد من الظالمین یدع فیئکم زهیدا و جمعکم حصیدا».‏‎[25]‎

‏زشت باد شمشیری که از برای خدا نبرد و نیزه‌ای که در سینۀ باطل فرو نرود و اندیشه‌ای که راه فساد را هموار سازد! به خدا سوگند کردارهای امروز روزی به بار نشیند. مهلتی تا این اجتماع آبستن، بار نهد. آنگاه ظرف زندگی شما را از خون تازه و زهر کشنده پر کند. آنجاست که باطلکاران زیان برند و آیندگان ثمرات تلخ کشته‏‏‌‏‏های گذشتگان را دریابند. سپس با دلی آرام فتنه را آماده باشید.‏

‏شمشیرهای برنده دشمن و هرج و مرج دامن‌گستر و خودسری ستمکاران بر شما بشارت باد! تا آنجا که غنیمت شما را ـ جز اندکی که بر جای نهند ـ بربایند و کشتزار شما را به سود خود بدروند.‏

‏دستۀ دوم، یا الناصر لدین الله، در فقدان پیامبر(ص)، به رغم پیشدستی‌ای که برای پیشگیری از بروز تجربه‏‏‌‏‏های تلخ گذشته و کینه‏‏‌‏‏های دیرینۀ بین خود و قریش به کار گرفتند، چون در تدبیر و تمشیت امور سیاسی مدینۀ خاتم، ناتوان و در درک و فهم اطلس قدرت و تحلیل بدنه و اجزا به هم پیوستۀ آن، از رأی صائب بی‌بهره بودند. با آن همه جهاد و تلاش خالصانۀ بدنه و قاعده، سرانش به ناگهان در یک چنبر غافلگیرانه درافتادند و سرانجام برای حفظ خویش از سقوط به حاکمیت دیگران تن دادند و جماعت خود را سرگردان کردند.‏

‏دیری نپایید که زعیم یکی از دو شاخۀ نیرومند آن، که از مدینه به ملاحظه‏‏‌‏‏هایی گریخته بود، در شام به طرز ناشناخته‌ای ترور شد.‏

‏مرغ دانا که می‌رمید از دام‏


‏با همه زیرکی به دام افتاد‏

‏دستۀ سوم، بادیه‌نشینانی بودند که اسلام هنوز در آنان رسوخ نکرده بود.‏

‏سالها به عنوان خفیر و راهدار و باج‌ستان و اجیر دست کاروانداران قریش همانند ابوسفیان و ابوجهل و همین ‌سان، و دیرزمانی با سمت مزدوری و نخلدار و زمیندار مدینه به سر بردن و گاه به غارت پرداختن و از حضارت گریختن یهود صنعتگر؟ و در مدح بداوت سخن راندن و بر آن فخر کردن، بر دلهای اینان پرده افکنده بود و پیام الهی و کلام قرآنی به زودی در آنان کارگر نمی‌شد.‏

‏قرآن کریم از آنان به عنوان «الاعراب اشد کفرا و نفاقاً»‏‎[26]‎‏، نام می‌برد.‏

‏اینان پس از پیامبر(ص)، چون احساس خلأ قدرت کردند، از پذیرش حاکمیت جدید تن زدند و مرتد شدند و جنگهای ارتداد که حدود یک سال وقت از مسلمانان گرفت، برای سرکوب اینان بود.‏

‏نکته‌ای که شایستۀ ذکر می‌دانیم آن است که مباد همانند پاره‌ای از مورخان، تمامی جریان رده‏‎[27]‎‏ را یک دست دانسته و کفر و ارتداد و خروج از اسلام، همۀ آنها را مسلم بپنداریم. باید دانست که حرکت ارتداد که در سال یازده هجری به وقوع پیوست، بر سه بخش بود:‏

‏1ـ پاره‌ای چون بنی تعمیم به زعامت مالک بن نویره و یمنیها بر سر انتخاب پس از پیامبر(ص) سخن داشتند و حبس زکات از سوی آنا‏‏ن‏‏، جنبۀ سیاسی داشت نه دینی و ارتداد. و اینان بر دین خدا پابرجا بودند.‏

‏2ـ عده‌ای دیگر، داعیۀ قدرت داشتند و بر آن بودند تا در این گیر و دار خود را برکشند و شاید به ملاحظه‌ای حکومت نو‌ پای مدینه که بیش از هر چیز به تمکین و اطاعت و آرامش نیاز داشت، جانب آنها را مرعی دارد و در ادارۀ حکومت سهیمشان گرداند.‏

‏3ـ دسته سوم، مرتدان و ملحدان بودند، که از ایمان بهره‌ای نداشتند و در نفاق به سر می‌بردند. رحلت پیامبر گرامی، زمینۀ بروز مکنونات آنها را فراهم ساخت. اینان چون صیت و عظمت نبوت را دریافته بودند، بر آن شدند تا با توسل به تنبّؤ و غیبگویی دروغین، زمینۀ ذهن بدویان را برای حاکمیت خود، آماده کنند. از این میان باید مسلمه کذاب و سجّاح را در این دسته برشمرد.‏

‏آخرین دسته از اصناف اجتماعی و اعتقادی، تابعین از راه احسانند که باید گفت معظم جامعۀ آن روزگار را تشکیل می‌دادند. در انقلاب علوی سال 36 هجری، ارکان نظامی، سیاسی، اعتقادی و فرهنگی حکومت امام(ع) اکثراً از اینان بودند.‏


‏سخن مالک اشتر نخعی، در برابر توجیه‏‏‌‏‏ها و تفسیرهای قاعدین و فقهای ساکت عصر تنزیل و همانان که راه انحراف امت را مهیا کردند و تخم تحیّر را در آن پاشیدند، با تکیه بر توان این دسته بود که گوهر اخلاص و ایثارشان در فتوحات و رباط و در دفاع از آرمانهای رسول خدا(ص) و حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) آنسان صیقل خورده و درخشان شده بود که هیچ ‌کس در سکانداری این نسل برای ادارۀ انقلاب علوی کمترین شک به خود راه نمی‌داد.‏

‏ممکن بود ابوموسی اشعری، اشعث بن قیس کندی، عبدالله بن عمر، اسامه بن زید و سعدبن ابی وقاص، برای حفظ موقعیت عقیدتی و سیاسی خویش به سابقه و تقدم توسل جویند، و سابقه و سن را با دینداری و دین‌فهمی برابر نهند و در نتیجه نسل جوان، تابعین از روی احسان را برای ادارۀ جامعه و حضور در تعیین سرنوشت امت اسلامی، ناپخته و ناتوان قلمداد کنند.‏

‏مالک در پاسخ اینان به امام می‌گفت: «یا امیرالمؤمنین، انا و ان لم نکن من المهاجرین و الانصار فانا من التابعین باحسان، ان القوم و ان کانوا اولی بما سبقونا الیه، فلیسوا باولی مما شرکناهم فیه» ای پیشوای مؤمنان، ما اگرچه از مهاجران و انصار نیستیم ولی از تابعین از روی احسانیم. این گروه، اگرچه در آنچه بر ما پیشی جسته‌اند (درک اسلام) پیشترند، اما در آنچه که ما با آنها شرکت جسته (فهم اسلام و جهاد در راه آن) بر ما برتری ندارند.‏‎[28]‎

‏در اطلس رهبری و جغرافیای هدایت امام راحل، همانند حکومت امیرالمؤمنین علی ـ علیه‌السلام ـ عناصر تابعین حضور حیاتی داشتند. و اینان به نیکی، سخن امام و سنگینی رسالت او را درک و لمس می‌کردند. وقتی که امام از آن شکوفۀ خوشبوی بستان تابعین شهید محمد حسین فهمیده‏‎[29]‎‏ به عنوان اسوه و رهبر نام می‌برد، می‌توان میزان عنایت امام را نسبت به حضور پاکباختگان از تابعین از روی احسان دریافت.‏

‏به واقع باید گفت که مرکز ثقل انقلاب و حکومت امام خمینی ـ قدس سره ـ بسان حکومت امام علی(ع) بر دوش جوانانی بود که از بحرانها و ابتلاهای پشت سر نهادۀ پس از ظهور انقلاب کمترین اطلاعی نداشتند. و درست در برابر خیلی از قاعدین مدعی و متکی به سابقه و مسلح به اقاویل و اضالیل که حقایق را می‌دانستند و انقلاب را می‌شناختند ولی از بیم از دست دادن مریدان به پاسبانی خفتگان پرداختند، برپای خاستند و از ولایت امام و اهداف و مقاصد آن با سری پرشور و دلی آکنده از اخلاص به دفاع پرداختند.‏

‏***‏

‏ج: از نکات بارز دیگری که در حیات مبارک امام، به گونۀ یک سیرۀ مجرب به بار نشست، تفسیر و تبیین سیاست اسلامی و ‏


‏تعیین مرزهای دقیق آن و سیاسی کردن امت اسلام بود برای دفاع از کیان خود، برای همیشۀ تاریخ. امام خود پیش از همه دریافته بود و از سر ژرفکاوی و روشن‌بینی که خاص آن طبیب روحانی بود، پیش از همه به تجربه، بر این باور رسیده بود که آفت دامنگیر امت اسلام، تنها ناشی از تکاثر نبود، بلکه از تجاهل و تواکل بود. امتی که هیچ‌گاه نخواسته بود در تعیین و ترسیم سرنوشت خود سهیم باشد و دیگران هم از این زهد سیاسی استقبال کرده و رخنه در اندام آن انداخته و بتدریج از سرنوشت و مسیر و آیندۀ خود بیگانه و سرانجام به انزوایش کشانده بودند. قلمهای دغلباز و دستهای شوم و نفاثه‏‏‌‏‏های آتش‌افروز حکام جور پیوسته در خلق درانداخته بودند که سیاست یعنی پلیدی و آلودگی و دخالت در آن برای هر دینداری زیبنده نیست. نتیجۀ قهری این «تز» غلط، این بود که هر دینداری که در سیاست افتد، آلودهاست!‏

‏قیام امام در 15 خرداد 1342 و سرانجام انقلاب الهی بهمن 1357 به رهبری آن زعیم، برای هر انسان سلیم‌النفس و مستقل‌الرأی کافی می‌نمود تا به حرکت رسالتی امام که ادامۀ انقلابهای الهی انبیای عظام ـ علیهم‌ السلام ـ بود به عنوان یک تجربۀ عینی و ملموس و موفق سیاست دینی و اسلامی که در این عصر حاضر به ظهور پیوسته است ایمان پیدا کند و پندارهای خالی از واقعیت قرون گذشته را، رها کند. ولی با اینهمه بودند کسانی که پیوسته در خلق خدا می‌دمیدند که اسلام با سیاست سازگار نیست و در اغوای امت دمی نیاسودند و از هر وسیله ممکن بهره جستند.‏

‏قاعدین، که اکنون، ابزارهای حضور و وجود خویشتن را که به بهای تغافل و تجاهل سالیان دراز، مردم به دست کرده بودند، از کف می‌نهادند، به هر رطب و یا بسی و به هر متشابهی و بر مبنای هر تأویلی برای ایجاد شکاف و رخنه در صف مؤمنان یکدل انقلابی، چنگ زدند.‏

‏اگر در عصر امام علی(ع) ابوموسی اشعری یمانی، برای خالی کردن پشت امام حق، حدیث پیامبر(ص) می‌خواند، عبدالله بن عمر مردم را از فتنه می‌ترسانید و آن یکی برای جهاد با اهل قبله به جای بصیرت و تشخیص شمشیری می‌خواست که حق را از باطل باز شناسد، اینان نیز حدیث آوردند و ناسره معنی کردند و بر خلق خواندند، که هر علمی پیش از...‏

‏داب امام در ادارۀ انقلاب و هدایت امت انقلابی، آن بود که هر جا لازم می‌نمود تا برای تبیین و تشریح قضیه‌ای، ابتدا زمینۀ ذهنی امت در حد مطلوب دگرگون شود، با ژرفنگری و بهره‌وری از شناخت دقیقی که از تبلیغات و حربه‏‏‌‏‏های استعماری در طول نیم قرن گذشته در میان کشورهای اسلامی داشت، عمل می‌کرد و از آنجا که تنها رهبری ‏


‏بود که پس از انبیا و اوصیا بیشترین یاران و مؤمنان فداکار را در اختیار داشت، پیوسته طرحهای انقلابی او با توفیق مقرون بود.‏

‏در فرازی از سخنان امام که برای تطهیر ذهن جامعه از رسوبات دیرین استعمار، بیان می‌شود، می‌خوانیم: «باید عرض کنم که سیاست برای روحانیون و برای انبیاء و برای اولیای خدا حقی است، لکن سیاستی که آنها دارند و دامنه‌اش با سیاستی که اینها دارند، فرق می‌کند.»‏‎[30]‎

‏ ‏

‏[حواشی و تعلیقات]‏

‎ ‎

  • - ر.ک. سخنرانی امام در جمع مردم استان باختران به تاریخ 28 / 5 /  1359.
  • - ر.ک. پیام امام راجع به فاجعۀ هفتم تیر به تاریخ  9 / 4 / 1360.
  • و 4 - عصر تنزیل و تأویل، عصر پیامبر گرامی(ص) و پس از او را گویند، عصر نبوت و عصر امامت. در عصر تنزیل، جنگ بر سر وجود مکتب بود. وحی فرود می آمد و مردم به تبعیت از رسول اکرم(ص) با چهار دشمن، شرک و نفاق و یهود و بدویت در ستیز بودند.در عصر تأویل، هر کسی بر آن است تا به اتکای سابقۀ عصر تنزیل، منویات خود را که در آن عصر فرصت بروز نمی یافت، اکنون برای کسب سهم الارث آشکار کند و برای حفظ اتصال عقیدتی خود، اسلام را براساس هوا و میل تفسیر و تأویل کند.این دو اصطلاح مستفاد از حدیث شریف نبوی است که در منابع معتبر اهل سنت و شیعه منقول است. در مسند احمدبن حنبل به نقل از ابوسعید خدری آمده است: «کنا جلوساً ننتظر رسول الله(ص) فخرج علینا من بعض بیوت نسائه، قال: فقمنامعه، فانقطعت نعله، فتخلف  علیها علی(ع) یخصفها فمضی رسول الله(ص) و مضینا معه، ثم قام ینتظره و قمنامعه، فقال: ان منکم من یقاتل علی تأویل هذا القرآن کما قاتلت علی تنزیله. فاستشرفنا و فینا ابوبکر و عمر، فقال: لاولکنه خاصف النعل، قال: فجئنا نبشره، قال: و کأنه قدسمعه. [مسند احمدبن حنبل، ج 3، ص 82]در کتاب الارشاد شیخ مفید آمده است: «روی اسماعیل بین علی العمی ... عن ابی جعفر محمدبن علی، عن أبیه ـ علیهم السلام ـ قال: انقطع شسع نعل النبی ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فدفعها الی علی ـ علیه السلام ـ یصلحها، ثم مشی فی نعل واحدة غلوة أو نحوها، و أقبل علی اصحابه و قال: أن منکم من یقاتل علی التأویل کما قاتل معی علی التنزیل، فقال ابوبکر: أنا ذاک یا رسول الله؟ فقال: لا، فقال عمر: فأنا یا رسول الله؟ قال: لا، فأمسک القوم و نظر بعضهم الی بعض، فعال رسول الله ـ صلی الله علیه و آله و سلم:لکنه خاصف النعل و أومأبیده الی علی بن أبی طالب  ـ علیه السلام ـ و أنه یقاتل علی التأویل لما ترکت سنتی و نبذت و حرف کتاب الله، و تکلم فی الدین من لیس له ذلک فیقاتلهم علی ـ علیه السلام ـ علی احیاء دین الله تعالی.» [الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، شیخ مفید، ج 1، ص 110] عمار یاسر در صفین مضمون این سخن پیامبر(ص) را به هنگام حمله به صف قاسطین به رجز می خواند: نحن ضربناکم علی تنزیله ـ والیوم نضربکم علی تأویله [وقعة صفین، ص 341].
  • - پیرامون امام و انتخاب امام در میان پاره ای از فقهای اهل سنت این بحث در گرفته است که آیا ضرورت امامت بر اساس عقل است، یا شرع، یا هر دو؟عده ای «وجبت بالعقل لما فی طباع العقلاء من التسلیم لزعیم یمنعهم من التظالم. و قالت طائفة بل و جبت بالشرع دون العقل لان الامام یقوم بأمور شرعیة». چون امت، پس از پیامبر(ص) شارع است، عقلا جایز است که کسی را در میان خود به امامت برگزیند. پیوند اجماع امت و مصلحت آن، عبارت است از شرع و عقل. [الامة و الجماعة  و السلطة، دکتر رضوان السید، ص 76 ـ 87].
  • - مسلمة الفتح: کسانی را گویند که پس از شوکت و قدرت اسلام در سال هشتم هجری در فتح مکه، به ناچار تسلیم شدند. النفوس التی اسلمت یوم فتح مکة سنة 8 من الهجرة. نام دیگرشان طلقاء است. زیرا پیامبر گرامی بر آنان منت نهاد و همۀ آنان را آزاد کرد و فرمود: «اذهبوا أنتم الطلقاء» اینان مسلمان مخلص نبودند، اسیران اسلام بودند که تسلیم قدرت آن شده بودند. به دیگر سخن انقلابی نبودند، اسیران انقلاب بودند.با عنایت به سوابق، این جماعت از حکومت بر مسلمانان و تصدی مشاغل کلیدی محروم بودند. علی ـ علیه السلام ـ نامه ای به معاویه می نویسد: «و اعلم انک من الطلقاء الذین لاتحل لهم الخلافة، و لا تعرض فیهم الشوری.»باز از خلیفۀ دوم در اسدالغابة نقل است که: «لاتحل الخلافة، لطلیق و لا لولید طلیق و لا لمسلمة الفتح.»
  • ـ قهرمان تأویل، امیرالمؤمنین علی ـ علیه السلام ـ است که چشم فتنه را کند و فرق مبارزه با یاغیان و محاربین را بیان فرمود و نبرد با اهل قبله را برای نگه داشت دین از بدعت و تحریف، راهبری فرمود.
  • - رهنمودی از امیرالمؤمنین علی ـ علیه السلام ـ با یاران مخلص و بنی هاشم در ابتدای هجوم فتنه های همانند پاره های شب دیجور. [عمار یاسر، صدرالدین شرف الدین، ترجمه سید غلامرضا سعیدی، ص 161].
  • - «قل هل تربصون بنا الا احدی الحسنیین» [بخشی از آیۀ شریفۀ 52 از سورۀ مبارکۀ توبه].
  • - در سورۀ مبارکۀ آل عمران ـ آیۀ 151، انفال 12، احزاب 2، حشر 2 و کهف 18، کلمه رعب آمده است و نیز در صحیح بخاری، کتاب الصلاة: 438، حدیث: نصرت بالرعب.
  • - ر.ک: شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، مجلد 20، بخش الحکم المنسوبة، شماره890.
  • - ر.ک: وقعة صفین، نصربن مزاحم المنقری، تحقیق و شرح عبدالسلام محمد هارون القاهرة، مکتبة الخانجی، ص 341.
  • - هنگامی که امیرالمؤمنین(ع) شنید یکی از خوارج حروراء به تهجْد و قرائت قرآن پرداخته است، این کلام را فرمود.
  • - فرهنگ قرآنی: آنچه از تلاش و اخلاص که در اندیشه و کردار و در قالب تعهد و ایثار انجام می پذیرد و از ظهور اسلام تاکنون، اسلام راستین را تداوم می بخشد، فرهنگ قرآنی نام دارد. فرهنگ قرآنی، اسلام بی غل و غشی است که در دل مؤمنان پاکباز، شعله می افکند و جهان خارج را به نور هدایت و جهاد روشن می کند. در فرهنگ قرآنی، مؤمنان، کفر را و پلشتی را و بافته ها و یافته های علمانی قابان را برنمی تابند و بدان مجال بروز نمی دهند، و به تعبیر امام راحل در دستی قرآن دارند و در دستی شمشیر و دلی پرتوانتر از دل شیر.فرهنگ قرآنی، فرهنگ روشنگری و روشنبینی است، مؤمن، این فرهنگ درد محرومیت مؤمنان و رنج نابسامانی اردوی مستضعفان، رنجورش می کند و برای تأمین قسط و بسط عدالت، بی محابا بر زراندوزان بی درد، چونان ابوذر می خروشد و بر فقه کعب الاحبار نهیب می زند، چون حجر پا در زنجیر می کند، تا زنجیر از پای بردگان و رمگان اموی، باز گیرد. فرهنگ قرآنی فرهنگ علوی است که دمی بر پرخوری ستمگر و گرسنگی جانکاه ستمدیدۀ خموش نخواهد ایستاد.کوتاه سخن، فرهنگ قرآنی، فرهنگ ایمان و علم و جهاد و عدالت است.
  • - فرهنگ اسلام امریکایی: در فرهنگ اسلام امریکایی، اسلام به عنوان مجموعه ای از اندیشۀ انسانی نگریسته می شود که تعهد و مسئولیت در آن راهی ندارد. خادمانی در پهنۀ فرهنگ اسلامی می زیند که بر برخی از احکام و اصول آن، نه از سر ایمان، بل از سر قبول و تسلیم کردن نهاده اند.و در عصر ما سادات و فهد، شاه حسن و شاه حسین و... در دل این فرهنگ جای می گیرند. بیان بلیغ و تعبیر دقیق امام در عصر حاضر، پرده از چهرۀ این فرهنگ برگرفت: «طرفدار اسلام سرمایه داری، اسلام مستکبرین، اسلام مرفهین بی درد، اسلام منافقین، اسلام راحت طلبان، اسلام فرصت طلبان و در یک کلمه اسلام امریکایی...»
  • - از پیام امام به مناسبت انتخابات سومین دورۀ مجلس شورای اسلامی [صحیفۀ نور، ج20، ص 194].
  • - داعی: آنکه به حق فرا می خواند و بر نشر حقایق مکتب اسلام و ابلاغ آن خود را متعهد و ملتزم می بیند. امام صادق(ع) فرمود: «کونوا دعاة الناس بغیر السنتکم».
  • - خادم: خود را ملتزم نشر و ابلاغ پیام مکتب نمی شناسد، راهی را می گزیند و پیش می رود. از این رو چون از انحراف و دغلبازیهای دغلکاران در دین بی بهره است، به آسانی و بی هیچ ناگواری در خدمت هر صاحب قدرتی در هر کجا که به نام دین بر مردم حکومت می کند، قرار می گیرد، کاخ سبز دمشق باشد، یا کاخ ریاض. «الناس عبید الدنیا و الدین لعق علی السنتهم یحوطونه مادرت معایشهم، فاذا محصوا بالبلاء قل الدیانون» [امام حسین ـ علیه السلام ـ در دومین روز ورود به کربلا].
  • - قاعدیگری: حزب متشکلی بود از پاره ای از صحابه، که پس از واقعۀ سال 35 هجری و شروع خلافت امام، پیش از همه برای تنهایی امام و سقوط حکومت عدل او، زبان از کاسه سر برون کردند و از هرچه در توان داشتند برای نیل به مقصود، دریغ نکردند. قاعدیگری به مثابۀ بادهای ملایمی است که زمینۀ وزش طوفان را فراهم کند. صدای دلنواز و چهره های ظاهرالصلاح اینان که حتی حاضر نیستند شاهد ذبح شرعی پرنده ای باشند، زمینه ساز و مهد بساط گستری زورگویان سفاک و آدمکشان بی باکی است که در لباس ناکث و قاسط و مارق، فرزندان قران را چون حسین بن علی(ع) و یاران باوفای او و حجربن عدی و حسین بن علی [شهید فخ] و وزید بن علی و شهید کُناسه را بی هیچ پروای خدا از دم تیغ می گذرانند. در زیارت عاشورا بر اینان نفرین می رود: «لعن الله الممهدین لهم بالتمکین».فقه قاعدین فقه سکوت است و به رغم آنهمه تقدس مآبی و زهدنمایی، چون از درک درست فرجام کردار خود، ناتوانند، پیوسته در خدمت اهداف دشمنند و به راستی اگر دشمنان دین چنین خادمان بی مزد و منتی در اختیار نداشته باشند، چگونه می توانند در درون صف توحید رخنه افکنند، و در گلوی عزیزترین مؤمنان تیغ کین نهند؟امام علی(ع) دربارۀ اینان فرمود: «خذلوالحق و لم ینصروا الباطل» جبهۀ حق را بی یاور کردند و باطل را هم یاری نکردند. بی هیچ گفتگو تنها رها ساختن امام حق و بی یاور کردن جبهۀ حق به سود باطل است، همان گونه که در صفین به عیان مشاهده شد.شاعر تیزبین شیعه منصور نمری، خطاب به انقلاب امام حسین(ع) فرماید: «ما الشک عندی فی کفر قاتله لکننی اشک فی الخاذل» من در کفر قاتلان فرزند پیامبر(ص) هیچ شکی ندارم، شک من دربارۀ همۀ کسانی است که در کربلا و آن امام را به تنها رها کردند و به یاری اش برنخاستند. و نمی دانم که اینان را کافر بخوانم یا مسلمان؟سران قاعدین، اینهایند: ابوموسی اشعری یمانی، سعد بن ابی وقاص، اسامة بن زید، محمد بن مسلمه، عبدالله بن عمر.
  • - مفتونین: به جز آن سه دسته از احزاب متشکل که با صفت باغی و در هیأت ناکث و قاسط و مارق، مسلحانه بر امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ شوریدند، چهار حزب فکری دیگر بود که هر یک در سقوط حکومت قسط و عدل امام سهم داشته اند، مفتونین، مرتابین، متربصین و مراوغین.انسان در آزمایشگاه زندگی و در کورۀ ابتلا، پیوسته با عنوانها و اسباب و علایق، سنجیده و فتنه می شود، یکی به مقام، یکی به مال و یکی به شهوت. ممکن است که انسان غیر مهذب برای تخریب و تضعیف و سرانجام خلع سلاح مؤمنان، به ارزشهای الهی و انسانی دست یازد و آن را یا از سر آگاهی و یا از سر ناآگاهی، به عنوان ابزاری در دست گیرد و به کار برد. مفتونان، فتنه شدگان به دینند، در عین ناباوری، دانسته و یا نادانسته، اینان برای خلع سلاح رقیب، از قرآن و سنت و ارجمندترین ارزشهای الهی و انسانی دین، بی هیچ محابا بهره می گیرند و بر مبنای مرام و مناسب حال و مقام، آیه نازل می کنند و حدیث می آورند.پیش از آنکه دشمن ظفر یابد، اینان حکم ارتداد و سند کفر مؤمنان را می پراکنند. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «لقد قتلتهم کافرین، و لا قتلتهم مفتونین»! آنگاه که بر کفر بودند با آنها به پیکار برخاستم و اینک که پیرایۀ دین بسته اند و بدان فتنه شده اند، در امان نخواهند ماند.تعبیر حضرت امام ـ رضوان الله علیه ـ دربارۀ این جماعت چنین است، گویی دشمن به آدمی حمله کرده است و یکی محکم دستهایت را گرفته باشد. [نقل به مضمون].
  • - مؤمنان باوفای به نبوت و وصایت و ولایت، بر اساس انتخابی درست بی هیچ ادعا و بی هیچ توقع، اکثر نیروهای زبدۀ سیاسی و نظامی و فرهنگی حکومت علوی را تشکیل می دادند. در کلام معصوم، نوید خدمات و اخلاصها و جانبازیهای تابعین از روی احسان، به دین مبین، فراوان بیان شده است.
  • - ر.ک: الامة و الجماعة و السلطه، دکتر رضوان السید، ص 76 ـ 87.
  • - منظور از ارتداد در این سخن، ابهام و تحیر در گزینش خط هدایتی و الهی است که گاه مسلمانان در بروز حوادث، بدان دچار می شده اند. جامعۀ اسلامی دو بار در غبار ارتداد فرو رفت و تعداد کسانی که در آن غلتیدند و ره گم کردند، کم نبودند. یک بار پس از پیامبر(ص) که نطق هدایتگرانۀ حضرت فاطمه ـ سلام الله علیهاـ آن را بشکست و خط هدایت را بنمود و دیگر بار پس از شهادت خاندان وحی در طف که سخنان پیامداران آن انقلاب، امام سجاد(ع) و حضرت زینب کبری(س) آن را بزدود: «ارتدالناس بعد قتل الحسین(ع) الاثلاثة ...ثم ان الناس لحقوا و کثروا» [رجال کشی، ص 123].
  • - ر.ک: بحار الانوار مجلسی، ج 44.
  • ـ سورۀ مبارکۀ توبه، آیۀ 97.
  • - پس از پیامبر گرامی(ص) و در خلافت ابوبکر پاره ای از قبایل در جزیرة العرب از فرمان خلافت سرپیچیدند و از پرداخت زکات تن زدند. ابوبکر، خالد بن ولید از بنی مخزوم را برای سرکوبی این شورشیان با تنی چند از فرماندهان به نقاط وقوع شورشها فرستاد و در مدت یک سال (تقریباً) شورشها فرو خوابید و مدینه بر جزیره حاکمیت یافت. مورخان این شورشها را «رده» و از جنگهایی که برای سرکوبی اینان انجام شده است، با نام «حروب الردة و فتوح الردة» یاد کرده اند.
  • - ر.ک: الاخبارالطوال، دینوری، ص 143.
  • - نوجوان سیزده ساله ای که نارنجک به خود بست و خود را به زیر تانک دشمن افکند. تانک با سرنشین منفجر شد و او هم به فیض عظمای شهادت نایل آمد. امام راحل از این نوجوان با عنوان رهبر یاد کرده اند.
  • ـ ر.ک: صحیفه امام، ج 13، ص 430-432.