همت خوناب
فریاد رسا نیست که فریادرسی نیست
فریاد رسا هست ولیکن نفسی نیست
این منتظران بر سر راهند زما نیست
افسوس که از قافله بانگ جرسی نیست
باد است که مستانه کند هلهله در دشت
در سینه این گرد صدای فرسی نیست
زخم جگر از همّت خوناب بشوییم
غمخوار دل خسته، در این شهر کسی نیست
□بندر بوشهر ـ بهار 1348