نامهها...
□نویسنده: دانیلا فرناندز
□آرماندو آلبر تولوپز
بسمه تعالی
برادر احمد خمینی
ایران ـ تهران
با تأثری عمیق و غمی بیپایان خبر فقدان جبرانناپذیر و رحلت پدر جلیل و ارمغان آورندۀ استقلال ایران، حضرت امام خمینی، را دریافت کردیم.
انسانی فوقالعاده که انقلاب اسلامی را هدایت و برای جهان و جهانیان نمونه و الگوی انسانیت، صداقت، خلوص، نیکی و ارزش بوده و خواهد بود و اکنون فقدان دردناک وجود عزیزشان چشمان ما را اشک آلود، قلبمان را فشرده و احساساتمان را ماتمزده کرده است.
روشنایی رفت و تاریکی بر دنیایی از وحشت سایه افکنده است. دنیایی رو در رو با کمبود رهبران برجستهای همچون قائد اعظم، آیتالله خمینی و مملو از دغلبازانی که افکار انسانها را مغشوش کرده و آنها را به سوی برجهای بابل هدایت میکنند تا جوهر حیات خود را در آن باخته و در تلاش باشند تا قبل از کشت، درو کنند. دنیایی پر از وحشت که رهبران درخشانی همچون حضرت امام در آن نادرند، رهبران مسیحی گونه و اصیل که برای رویدادی شکوهمند تعیین شدهاند و رسالت آنها گسستن زنجیرهای اسارت است.
دنیایی پر از هراس و تهی از رهبرانی وطن پرست که همچون روح خدا «خمینی نستوه» لباس رزم به تن کرده و راه سعادت را با صرف زندگی خود هموار نمایند و خون پربار خود را نثار آبادی سرزمینشان کنند و برای شوکت و حفظ حاکمیت وطن، مبارزات را رهبری و پیمانهای شرمآگین ـ که مملکت را به بازار یغمای سوداگران خارجی مبدل میسازند و حتی استقلال یک ملت را مانند کالایی قابل خرید و فروش در میآورند ـ را به زبالهدانی تاریخ بسپارند.
دنیای هراسناکی که حضور رهبران شجاع و مصمم همچون بنیانگذار جمهوری اسلامی در آن کمیاب میباشد. رهبرانی که بدانند چگونه باید زیست و به چهسان آزادی را حفظ و توسعه داد و قادر باشند به دیگران بیاموزند که صراط مستقیم را بایستی سرفراز و فارغ از یوغ تحمیل، طی کرد.
سرور مستضعفان جهان، نان جو خورد و از این صراط مستقیم منحرف نشد. ضیافتها را که تنها ضعف میآورند، بیارزش دانست و ثابت کرد که وجدان واقعی، از بطن مردمی که با کمبودها روبرو هستند، برمیخیزد؛ مردمی که همه چیز را با برادران خود تقسیم میکنند و شرف آنان نیز در دامنه فقرشان نضج میگیرد. در این روزهای ابهام که
خردهمردان با بار تهدیدات خود سرگردان مذاکره میباشند و با اینکه حتی معنی زیستن را نفهمیدهاند تا با عدالت و احترام به حیات و شرف انسانی رفتار نمایند و به مقررات بینالمللی به عنوان حقوق ثابت میان ملتها و انسانها ارزش نهند، ابرمردی را از دست دادیم و خلأیی آنچنان عظیم به وجود آمد که پرکردنش غیرممکن خواهد بود. خردهمردان نشان دادهاند که در شأن انسان بودن، نیستند، زیرا تلاش دارند تا با لگدمال کردن نسل انسانی او را به ورطۀ نابودی هسته ای که در میان کوههای اسکناس پنهان گشته است، بکشانند؛ خروارها اسکناس که از شمارش آن باز نمیایستند و حرص و طمع آنان هر روز بیشتر میشود. در این حال جهانیان هر روز بدبختتر از روز قبل میشوند و انسان و انسانیت، که برای آنها وجود ندارد، نابود میگردند، در صورتی که تقسیم عادلانه و برادرانه این داراییها جهانی زیباتر به وجود میآورد.
شخصیتی را از دست دادیم که همانند درختی صد سالۀ سایۀ برکت خود را بر ما افکنده بود و با رفع تردیدهایمان ما را در راه راست استوار و ضعفمان را به قدرت تبدیل میکرد.
انسان پیامبرگونهای از میان ما رفت که هیچ چیز نمیتوانست او را به گناه کشانده و از اعتدال خارج کند. انسانی که با اعمال خالصانه خود ارزش جعلی ثروت را نشان داد و با دفن ماده که بدون روح، جامدی بیش نیست ثابت کرد که تنها آدمیت مهم میباشد و لباس فاخر اصل نیست.
(تن آدمی شریف است به جان آدمیت
نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
«مترجم»)
مثل اینکه دیروز بود که با اسبی زرین به وطن بازگشته و میلیونها نفر از او استقبال کردند. با پشت کردن به مادیات نمونهای شد تا اعتقادات در همه جای کشور بسط یابد. با استواری از شعلههای آزادی پاسداری کرد و به فرزندان دربند کشیده شدۀ ایران تسکین بخشیده و زنجیرهای اسارت آنها را گسیخت و جراحتهای ملت خود را شست و بر آن مرهم آزادی نهاد که با التیام زخمها باعث گردد تا مِلتها آزادانه و به طور کامل توسعه یابند. وطنفروشانی، که بر قرآن بوسه می زدند؛ اما به انجیل قسم میخوردند و تحت نفوذ شیطانی امریکای جنایتکار، خونخوار و غیرانسانی بودند، متفرق ساخت؛ وطن فروشانی که به نفع امپراتوری امریکا مستمندان را لگدمال میکردند و خون بی گناهان را در محراب تهی از معنویت، اما مملو از غرایض پَست، اعتیاد، وحشیگری و حرص خاموشیناپذیر به یغما میبرند. آری همۀ این فجایع به نام امپراتوری شریر و استوار پرجنایت امریکا میباشد که خون انسانیت را که خواهان زندگی بهتری است، میمکد. امپراتوریی که عقل و عدالت را به
خاک سپرده و کمترین توجهی به حقوق لاینفک ملتها، به آزاد و مستقل زیستن نمیکند. امپراتوریهایی که از توهین به استثمارشدگان و ملتهای بزرگ و سخاوتمند باز نمیایستند و همه جا را با انبار غلات شخصی خود، که همۀ زاغان، از آن تغذیه میکنند، اشتباه گرفتهاند.
رهبری را از دست دادیم که تکرار شدنی نیست، رهبری که پس از خلق او قالبش را شکستند. پیامبرگونه انسانی از دست رفت که به راستی آیت خدا و نمونۀ رسولالله(ص) بود. فرزندی بود در شأن اسلام، که امروزه ایران و جهان سوم پیروزمندانه راه او را که بیهیچ توقعی همه چیز در اختیارمان گذاشت میپیماید. رهبری رفته است که با هدایتهای خود شادی را به وطنش بازگرداند، راه را به «نابینایان» نشان داد و به آنها فهماند که زندگی جاوید با اعمال شرافتمندانه ممکن است. رهبری امت را به دست گرفت و مصممانه ایدهآلهای آنها را تعقیب کرد. الگویی برایمان باقی گذاشت تا انسان بودن خود را در آن بیابیم و هر چند که راهنمای دیگران نباشیم، بتوانیم از این دنیای آشوب با سربلندی بگذاریم. دنیایی آنچنان بیوفا که «خمینی»ها را با قطرهچکان و «ریگان»ها را سیلابوار به ما عرضه میکند تا بهشت را به صحرایی بیآب و علف و لبخندها را به ناله مبدل سازند. دنیایی که در آن «افعی»ها از هر جا سرکشیده و انسانهای عادل را، که میخواهند دنیای به یغما رفته خود را بازسازی کنند، میبلعند. بیندیشیم که آیت الله روحالله موسوی خمینی زنده است! بدانیم که او زنده است! گامهای استوار او را در صحن مسجد احساس کنیم! مسجدی مملو از جوانان و در برگیرنده اعمال نیک امام که بر ما ناظر بوده و در انتظارمان است تا چنانچه ضدانسانیت یک بار دیگر پیشرفت کرد، مجدداً حیات یافته و آن را به عقب راند. او در بهشت در انتظارمان می باشد. به گذشته و حال خود بیندیشیم و آینده را بسازیم. آیندهای با پیروی از راه او.
نسلی که امروز متولد میشود بداند که او رحلت کرد، اما آزادی و استقلال وطن را برایش به ارث گذاشت تا همچون انسانی آزاد شده از بند حرکت کرده و زندانهای نکبتبار نادانی را در هم کوبد. او همچون ستارهای نورانی با اشعههای خود بر تاریکی فائق آمد. از بردگان، آقا ساخت و اربابان را به شغالهای وحشتزدهای مبدل ساخت که در گریز خود یال و کوپال شیرمانندشان ریخت. زمانی که او با فریاد پیامبرگونۀ خود، مژدۀ استقلال ملت رنجدیدۀ دیگری را پس از مبارزهای طولانی به ارمغان آورد، شغالان به دامن اربابان خود پناه بردند و این در حالی بود که خبر ظهور رهبر بزرگ دیگری در قرن بیستم، یعنی آیتالله روحالله موسوی خمینی، ستاره تابناک جهان، چراغ راه اسلام و افتخار مستضعفان جهان را شنیدیم و حالا
فقدان وجود آن عزیز را عزا گرفتهایم.
زنده باد آیتالله روحالله موسوی خمینی که در دلهای ما زنده است!
سرافراز باد ملت برادر ایران!
جاوید باد انقلاب اسلامی!
جاوید باد انقلاب اسلامی!
زنده باد یاد امام خمینی که برای همیشه در خاطره زنده است!
مادرید ـ 14 جولای 1989
□عبدالقادر بوکریمه
نویسندۀ الجزایری:
به یاد اولین سالگرد ارتحال امام خمینی، ادای احترام به یک رهبر بزرگ
برای اولین بار طی چند قرن یک فریاد، تنها ظهور کرد تا برای مسلمانان دنیا صحبت کند و با چنان نیرو و قدرت شکوهمندی صحبت کند که بنیان جهان را بلرزاند و آهنگ و بافت سیاست جهانی را تغییر دهد. آن تنها صدا، آن رهبر منحصر بفرد، امام خمینی است مردی که بر طبق گزارش هفته نامۀ اکسپرس، «متزلزل کننده غرب» نامیده شد. پس تحقق این حدیث پیامبر اسلام است «زمانی که اسلام در گوشه و کنار جهان رو به اضمحلال میرود مردی از سرزمین ایران آن را احیا خواهد کرد».
احتمالاً هیچ انقلابی در تاریخ معاصر چنین اشتیاقی را به وجود نیاورده است. چنین اثری که انقلاب ایران و رهبر کبیر آن امام خمینی بر کل جهان داشته، هیچ انقلابی نداشته است.
این انقلاب برای اولین بار با غرب و بنیان پوسیده و غیراخلاقی آن مبارزه کرد و یکی از قویترین، فاسدترین و پرحامیترین رژیمهای عصر کنونی را واژگون کرد.
آن امام بزرگ جهان تاریخ را تغییر داد که علائم اولیۀ آن در سراسر جمهوری اسلامی مشهود است. او در کشورش واقعاً ملتی را با حسن هویت جدید به وجود آورد. این کشور دولتی دارد که کاملاً اسلامی است و برای اولین بار از زمان ظهور تمدن غرب یک ملت، آزاد و تحت کنترل فرهنگی، اقتصادی و ایدئولوژیکی غرب نیست. در زمینۀ اقتصادی آنچه شگفتانگیز است آن است که این کشور به هیچ ملتی مقروض نیست. ایران با افتخار و اعتماد به نفس با هر ملت و بلوک دارای قدرت یا هر سازمانی در سطح برابر مذاکره میکند.
آنچه قبلاً ذکر شده است لطف و هدیه الهی است که به وسیله امام خمینی به ملت شهیدپرور ایران اعطا شده است. مردی که این جهان را ترک نکرد تا موقعی که به همۀ دنیا فهماند که آزادی در قدرت و اعتماد به نفس قرار دارد. او افسانه شکستناپذیری قدرتهای مستکبر شرق و غرب را شکست.
ارتحال امام، جهان کفر و قدرتهای
اسلامی را تکان داد. مردی که جریان تاریخ را عوض کرد و راه جدیدی را برای انسان عصر خود هموار کرد و کاری را انجام داد که غیرممکن تلقی میشد.
چون امام وظیفۀ خود را علی رغم حضور تبهکارانۀ دشمنان در لباس اسلام بخصوص حاکمان مرتجع عرب و متحدان آنان در کشورهای اسلامی به نحو احسن انجام داد، این حاکمان نباید ارتحال و اولین سالگرد فوت امام خمینی را پایان مبارزۀ مسلمانان، بر علیه مؤسسات ضداسلامی تلقی کنند. مرگ او به خواست خدا این میثاق را تقویت خواهد کرد.
امام خمینی دو وصیتنامۀ خود تأکید کرده است که بهتر است شرافتمندانه به وسیله امریکای جنایتکار و شوروی نابود شویم، به جای اینکه تحت سیطرۀ پرچم سرخ شرق و پرچم سیاه غرب، زندگی راحتی داشته باشیم. به هر حال امام خمینی از مسلمانان جهان خواست تا دست رد بر سینه شرق و غرب بزنند و مسلمانان را متحد کنند تا با بزرگترین قدرتهای جهانی مقابله کنند. امام خمینی یکی از رهبران بشریت بود که فقط اسلام قادر است آنا را پرورش دهد. آخرین و باافتخارترین کار او دفاع از شرف و قداست پیامبر حضرت محمد(ص) در مقابله با حملۀ هدایت شده از طرف غرب بود. در حالی که سایر رهبران عرب وابسته به قدرتهای کفر، ساکت ماندند.
چه باشکوه حدود 2 میلیون نفر در موقع ورود او به تهران در فوریه 1979 از وی استقبال کردند و در حدود 10 میلیون نفر در ششم ژوئن 1989 در موقع وداع در عزاداری وی شرکت کردند.
بدون شک یکی از بزرگترین مردانی است که تاریخ به خود دیده است و در واقع بارزترین مسلمان این قرن است. او تقریباً به طور کامل وظایف خود را نسبت به اسلام انجام داد. او به طور یقین به طبقۀ بالاتر از بندگان خدا تعلق دارد که بهترینها را از دو جهان کسب کرده است.
نویسنده:
□اسقف خلیل
ابی نادر
امام خمینی شخصیتی که یاد انبیا و ائمه را زنده نمود.
توضیح: مقالۀ زیر در تاریخ 1 / 7 / 1990 میلادی مطابق با 10 / 4 / 1369 هجری شمسی در روزنامۀ الدیار لبنان به چاپ رسیده است. ترجمه و نشر این مقاله، قطع نظر از موضع و ماهیت روزنامۀ مذکور و نویسنده مقاله و جدای از نکات خاص مربوط به مسائل لبنان که نویسنده از دیدگاه خود بدان اشاره کرده است تنها به عنوان ارائۀ نمونهای از دیدگاههای رهبران مذهبی مسیحیت لبنان در مورد شخصیت امام خمینی ـ سلامالله علیه ـ درج میگردد.
ضمناً به استثنای کلمات و عباراتی که در پرانتز آمده است سایر مطالب عیناً با رعایت امانت، ترجمه متن مقاله میباشد:
هنگامی که میخواهم از امام خمینی ـ رضیالله عنه ـ سخن بگویم احساس نوعی احترام میکنم و خود را در تنگنا میبینم؛ زیرا من نتوانستم از نزدیک با وی آشنا شوم اما همواره روح دین و جهاد امام در راه اسلام، و تلاش پیگیر وی در راه انسان والاتر را مورد ستایش قرار میدادم. چقدر دلم می خواست تا با وی آشنا شوم ولی شانس چنین آشنایی را نداشتم. پس از رسول(ص) و ائمه(ع) اسلام هرگز فردی روحانی به خود ندیده که از طرف مردم مؤمنش، گرامی داشته شود و یا از وی اطاعت و پیروی شود به طوری که آیت الله خمینی نزدیک بود چون پیامبری درآید. اگر وی از کلیسای مسیحی بود مردم مؤمن وی را قدیس بزرگی می دانستند و او را شفیع خویش قرار میدادند. (امام) خمینی در من اثر شدیدی ایجاد نمود؛ اگر چه من به عنوان یک روحانی مسیحی نمیتوانم دینم را ترک کنم اما با این حال اندیشه و افکار من نسبت به رسالت دینی وی از ویژگیهای بخصوصی برخوردار است که به صورت زیر جلوهگر میباشد.
1ـ او به این حقیقت دست یافت که عقب ماندگی مسلمانان در عصر انحطاط خصوصاً در ایران اصولاً از دوری آنها از درک صحیح قرآن ناشی میگردد. این بود که او صدا و موعظهاش را به مردم رساند و آنها را از خواب بیدار نمود، بخصوص که اعمال او همواره از قرآن سرچشمه میگرفت.
2ـ او خواهان وحدت مسلمانان بود و مسلمانان ایران را با اراده و اهداف و آرمانهایشان وحدت داد. مردم مستضعف، سلاح او در مبارزات بودند و پیروزی نیز همیشه نصیب او میگشت.
(خلیل ابی نادر سپس بعضی از سخنان امام خمینی پیرامون وحدت اسلام و مسلمانان و ضرورت وحدت صفوف مسلمانان را متذکر گردیده است.)
3ـ امام خمینی ـ علیهالسلام ـ در اوج رسالت خویش اصول دین و اخلاقی خویش را در رفتار و کردار روزانۀ خود با مردم حفظ کرد. (امام) خمینی به عنوان یک روحانی در تقوا و پرهیزگاری بینظیر بود. او رفتار و اخلاق عالیه، زهد و تقوای بینظیر و زندگی سادۀ خویش را به مانند رسول خدا(ص) و امام علی(ع) حفظ نمود.
(امام) خمینی با ارادۀ خویش در فقر به سر برد و علیرغم مسئولیتهای وی به عنوان یک رهبر مطلق و بزرگ در جمهوری اسلامی ایران، فقر و زهد شیوه حیات او بود.
4ـ «ان اکرمکم عندالله اتقیکم» از برای او معیار در حیات به شمار میآمد. به موجب همین آیه اعمالش همه برای خدا و در راه خدا بود و در هر کاری به خداوند توکل می جست و پیروزی او از چنین روحیهای
سرچشمه میگرفت. او تنها با ایمانش توانست ریشۀ شاه شاهان و سلطهگرایی امریکا بر ایران را بردارد و تنها ایمانش بود که نهضت «خمینیسم» را چنانکه در حیاتش بود، باقی گذارد.
امام خمینی بزرگ در زندگی مبارزاتی خویش ـ که در قرن بیستم در نوع خود بینظیر است ـ یادآور اخلاق ستوده انبیا و رفتار ائمه میباشد. میتوانم تصور کنم اگر (امام) خمینی عمر جوانها را میداشت و حکومت برای مدتی برایش دوام مییافت علاوه بر معجزههایی که تعجب را بر میانگیخت، میتوانست دستاوردهای بسیاری ارائه دهد. و نسبت به دولت اسلامی که از لحاظ دینی بسیار غنی میباشد یک نمونه و الگوی بینظیر ارائه دهد. آنگونه که مردم برای عیسی بن مریم(ع) در اورشلیم و برای لنین در روسیه فریاد سر میدادند، برایش فریاد میکشیدند. او بود که حقایق زیر را میتوانست تحقق ببخشد:
1ـ ارزش و احترام زن را به وی باز می گرداند، بخصوص که زن تربیت کنندۀ جامعه به شمار میآید. میبینیم که امام خمینی چگونه به حقوق زن تکیه نموده و نام زن را همواره به معانی تربیت و نقش سازندگی آن را به عنوان یک همسر و مادر مطرح ساخته است.
2ـ (امام) خمینی در خارج از ایران پیام دهندۀ همزیستی مشترک میان مسیحیان و مسلمانان میشد. من به عنوان یک روحانی مسیحی، جمهوری اسلامی در ایران را درک میکنم ولی طایفهگری در لبنان را نمی فهمم. اگر شانس آن را داشتم که با (امام) خمینی بزرگ گفتگویی داشته باشم با روح مسیح(ع) و محمد(ص) همان خط و راه را در پیش میگرفتیم و به اتفاق یکدیگر کلمه طایفهگری را از فرهنگ لبنان خارج می کردیم. به طوری که در لبنان نه جمهوری اسلامی و نه جمهوری مسیحی ایجاد شود، بلکه تنها احترام و حرمت اسلام و مسیحیت رعایت شود.
پس از تفاهم سرچشمه گرفته از انجیل و قرآن، وصیت (امام) خمینی و وصیت من یکی است. میتوانستیم در لبنان و به اتفاق یکدیگر دو پیامبر همزیستی مشترک و ایمان و محبت باشیم.
در حالی که میبینیم مسلمانان (اهل تسنن و تشیع) به جنگ با یکدیگر و مسیحیان (کاتولیک و پروتستان) به قتل یکدیگر میپردازند. ما میتوانستیم در لبنان چون خانوادهای واحد که خدای واحدی را میپرستند با هم زندگی کنیم.
تصویر دیگری از محبت: امام خمینی هنگامی که از طریق تلویزیون عکسهای دردناک فقر و محرومیتها را دید، گریه کرد. معلوم نیست هم اینک روح وی برای هزاران تن که قربانی زمین لرزه شدهاند و خرابیهای وحشتناکی که به بار آمده و فقر و محرومیتها
را افزایش داده، چقدر گریه میکند.
ای اولین امام اسلام معاصر، امیدواریم که چون روحی از جانب پروردگار، الگویی صالح برای مؤمنین و ذخیرهای مقدس در راه انسانیت و مستضعفان باقی بمانی.
نویسنده:
□دانیلا فرناندز
□آرماندو آلبر تولوپز
بسمه تعالی
جناب آقای سفیر کشور جمهوری اسلامی ایران از آن جناب استدعا داریم که ما را مفتخر کرده و این نمونه ابراز احساسات نارسای ما را به خانواده قائد اعظم آیتالله روحالله موسوی خمینی ابلاغ نمایید. این پیام را در روز پنج ژوئن، زمانی که با نهایت اندوه خبر جانگداز رحلت ایشان را دریافت کردیم، آماده نمودیم. امّا سکونت در یک مهمانخانه و فقدان امکانات، از جمله ماشین تحریر، ارسال آن را تا به امروز به تعویق انداخت. علت اقامت در مهمانخانه نیز این میباشد که به خاطر عقاید جمهوریخواه خود مجبور به تبعید به مکزیک شده بودیم و اکنون که از تبعید تحمیلی ژنرال فرانکوی خائن برگشتهایم باید به فکر سر و سامان دادن به خانه و کاشانهای، هر چند حقیر اما استوار بر شرف، باشیم. اگر مزاحمت نباشد، مایلیم یک قطعه عکس بزرگ رنگی استاد (امام) را که بیشتر مورد توجه شخص ایشان بود، برایمان ارسال نمایید و همچنین در صورت امکان ارسال یک نمونه از عکس ایشان در بستر بیماری، عکسی که در مطبوعات چاپ شده بود، موجب امتنان خواهد بود، زیرا این عکس خاطره پیامبران گذشته را زنده میکند. عاجزانه نیز استدعا داریم که نمونهای از روزنامههای ایرانی را که خبر این فقدان جبرانناپذیر را درج کردهاند، به ما اهدا کنید تا آنها را همچون خاطرهای از ایشان حفظ کرده و آن زمان که قادر به شکستن حصار بی فرهنگی خود شدیم، از آنها استفاده نموده و از سرچشمۀ دانش شما سیراب شویم.
بالاخره از توجهی که به این نامه میکنید تشکر کرده و مراتب تسلیت خود را ابراز داشته و فرصت را جهت تقدیم احترامات فائقه مغتنم میشماریم. هر چند که دیر شده است؛ لیکن استدعا داریم مراتب تسلیت ما را به دولت متبوع خود نیز ابلاغ دارید.
از خداوند مسألت مینماییم که اصول انقلاب را حفظ نماید. انقلابی که بایستی ملت رنجدیدهای را به شکوه و جلال برساند. هر چند که امروز در عزای امام گریان هستیم؛ ولی امیدواریم که ملت ایران فردایی پر از صلح، ترقی، سلامت و شادی داشته باشد و در چنین جوی که به لطف امام امروز آزاد میباشند، بتواند برای نسلهای آینده بهشت زمینی فراهم آورد.
مادرید ـ 14 جولای 1989