امام
حوزه
و
سیاست
□حجتالاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینی
امام، حوزه و سیاست
میخواستیم بدانیم زمان حضور حضرت امام در حوزه و در سالهای مبارزه و استقامت ایشان در برابر طاغوت، متحجرین و مقدسمآبها چگونه سپری شده است؟ امام با آیتالله العظمی بروجردی چه رابطهای داشتند؟ چرا امام دو بار با شاه ملاقات کردند؛ در آن ملاقاتها امام به شاه چه گفتند و... برای یافتن پاسخ موفق به دیدار با یادگار گرامی حضرت امام و پاسدار نستوه اسلام و انقلاب حجتالاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینی شدیم. آنچه در پی میآید حاصل این دیدار است که در واقع پاسخ سؤالات ما را شامل میشود.
سخن گفتن درباره ابعاد مختلف شخصیت حضرت امام خمینی(س) کار آسانی نیست. شخصیت امام در زمینههای گوناگون علمی، اخلاقی، عرفانی، سیاسی و مبارزاتی برای مسلمانان دنیا ناشناخته است. امام با آفریدن نظام جدیدی در معادلات سیاسی جهان موجبات بیداری و امیدواری ملتهای مظلوم را فراهم آوردند، بیتردید با آغاز دورانی که با نام امام خمینی(س) رقم خورده است، ملل تحت ستم در مبارزات اعتقادی خود قوت و قدرت
بیشتری خواهند یافت، امروز درهای امیدواری بر روی آنان باز شده است. این نعمت الهی به دست معلم و مرشد و مقتدای مظلومان عالم اسلام حضرت امام خمینی تحقق یافت و همۀ ما برای آگاهی به رموز ناشناخته شخصیت امام خمینی(س) وظیفه سنگینی بر عهده داریم.
****
ظاهراً حضرت امام در سن 21 سالگی وارد حوزۀ علمیۀ اراک میشوند، در آن موقع اراک یکی از مراکز علمیه ایران بود و مرحوم آیتالله شیخ عبدالکریم حائری یزدی ـ رضوانالله علیه ـ مؤسس حوزه علمیه قم در اراک تدریس میکردند.
مرحوم آیتالله حائری از اراک برای زیارتی به قم میآیند و در قم تعدادی از علما به گرد ایشان جمع میشوند و از ایشان درخواست میکنند در قم ماندگار بشوند. طبعاً وقتی ایشان در قم میمانند طلاب و شاگردانشان (از جمله حضرت امام) که در اراک بودند راهی قم میشوند. در قم حضرت امام نزد مرحوم آیتالله حائری بیشتر دروس مقدماتی را فرا میگیرند. در همان موقع حضرت امام علاوه بر تحصیل فقه و اصول و فلسفه و اخلاق به تدریس هم اشتغال داشتهاند.
امام فلسفه را نزد مرحوم آیتالله رفیعی فرا میگیرند و به گفته حضرت ایشان به مدت 4 سال از محضر مرحوم آیتالله رفیعی در تحصیل «منظومه» بهره میگیرند. بعد از این که درس فلسفۀ ایشان، یعنی «شرح منظومه» تمام میشود، امام به درس «اسفار» آقای سید ابوالحسن قزوینی میروند، امام در این مورد فرمودند: دو یا سه جلسه که رفتم ملتفت شدم درس ایشان را میدانم و نیازی به خواندن «اسفار» ندارم. امام مقدار زیادی از «اسفار» را با مرحوم آقا میرزا خلیل کمرهای مباحثه میکردند و در ضمن آن «منظومه» را تدریس میکردند. در جلسه درس «منظومه» شاگردان و طلاب زیادی از جمله آیتالله شهید مرتضی مطهری حضور داشتند.
امام درس اخلاق را در مدرسه فیضیه با حضور تعداد زیادی از طلاب و مردم عادی کوچه و بازار برگزار میکردند و مطالب درس اخلاق را در سطح مردم عادی بیان میکردند. طبق گفته بعضی از حضار درس اخلاق امام بسیار سازنده بود و گاهی صدای گریه و استغاثه در مسجد طنینانداز میشد بخصوص مواقعی که امام توضیحاتی درباره مسائل آخرت و معاد ارائه میدادند، موجب تأثیر و تأثر فراوان حاضران در مجلس میشده است.
یک روز امام با مرحوم آقای الهی از شخصیتهای عارف مسلک قزوین در قم ملاقات میکنند، در جریان این ملاقات مرحوم آقای شاه آبادی بزرگ (عارف بزرگوار و استاد حضرت امام) هم حضور داشتهاند، امام فرمودند: مقداری با هم صحبت کردیم و یکی دو تا سؤال از مرحوم آقای شاه آبادی بزرگ پرسیدم، وقتی جواب مشروح و کاملی شنیدم، مطلع شدم که ایشان اهل فلسفه و عرفان هستند، زمانی که مرحوم شاهآبادی تصمیم داشتند از، مدرسه دارالشفاء (محل ملاقات) در جنب مدرسه فیضیه تشریف ببرند، امام نقل کردند که من هم به همراه ایشان راه افتادم؛ در بین راه از ایشان سؤال کردم «منظومه» و «اسفار» و نظایر آن را درس
میدهید؟ ایشان جواب دادند: والله نمیتوانم حال و حوصلهاش را ندارم؛ نهایتاً حضرت امام، مرحوم آقای شاهآبادی بزرگ را برای تدریس عرفان راضی میکنند و «فصوص» ابن عربی را به مدت 6 سال نزد ایشان میخوانند. آقای مرتضی حائری یزدی فرزند گرامی مرحوم آیتالله شیخ عبدالکریم حائری یزدی ـ رضوانالله علیه ـ نکته مهمی را برای بنده بازگو کردند، به گفته ایشان با رحلت حضرت امام چند تا از علوم به طور کلی دچار خلأ میشوند، یکی از این علوم، عرفان است زیرا در حال حاضر نظیر امام کسی وجود ندارد که در این علوم عمیقاً تحصیل کرده باشد.
حضرت امام فرمودند، یک بار در حال رفتن به مدرسه فیضیه مشاهده کردم که عدهای دارند راجع به کتاب «اسرار هزار ساله» بحث میکنند، ناگهان به ذهنم آمد که ما داریم درس اخلاق میگوییم حال آنکه این بحثها در حوزهها هم نفوذ پیدا کرده است. امام تصمیم میگیرند از وسط مدرسه فیضیه برگردند و دیگر به درس نمیروند، طی یک ماه، تا چهل روز تقریباً همه کارها را کنار میگذارند و کتاب «کشف الاسرار» را مینویسند. همه کسانی که در جوانی با امام آشنایی و سابقه رفاقت داشتهاند، ایشان را اهل ریاضت نفسانی میدانستند، حضرت امام اهل شب زندهداری و راز و نیاز با خدا بودند در جلسهای که غیبت میشده است حاضر نمیشدند و به هیچ وجه اجازه نمیدادند در نزدشان غیبت بشود و این صفت اخلاقی امام در حوزههای علمیه زبانزد است. ایشان در کنار تهذیب نفس از فعالیتهای سیاسی غافل نبودند، چه در زمان مرحوم آیتالله حائری یزدی و چه در
زمان مرحوم آیتالله بروجردی در مسائل سیاسی جامعه مشارکت فعالانهای داشتهاند برای مثال وقتی که دستگاه رضاخان جز به عدهای روحانی خودفروخته اجازه نمیداد ملبس به کسوت روحانی باشند، ایشان با تلخی از آن دوران یاد میکردند و متذکر میشدند که دوران بسیار سختی بر ما گذشت، حتی نقل میکردند، من و چند نفر دیگر برای این که مورد هجوم عملۀ رضاخان قلدر قرار نگیریم روزها قبل از طلوع آفتاب به محلی بیرون از شهر قم میرفتیم وقتی هوا تاریک میشد دوباره به خانه برمیگشتیم تا بتوانیم به درس و مباحثه برسیم در عین حال دست از لباسمان نکشیم؛ امام در این مبارزه برای حفظ حرمت و هویّت روحانیت متعهد برخوردهای تندی با توجیه کردن کارهای خلاف شرع و قانون حکومت وقت داشتهاند.
امام یکی از مسائلی را که برای حیات علمی حوزه بعد از رحلت مرحوم آقای حائری یزدی ضروری میدانستند، حضور حضرت آیتالله بروجردی در قم بود. زیرا ایشان از نظر علم و فضائل اخلاقی از علمای تراز اول بودند؛ بعد از رحلت آقای حائری یزدی و در زمان مراجع ثلاث؛ یعنی حضرات آیات خوانساری، صدر و حجت که در قم حضور داشتند امام که از شخصیت و درجه علمی مرحوم آیتالله بروجردی اطلاع داشتند، برای اقامت ایشان در قم تلاش وسیعی میکنند؛ ظاهراً مرحوم آیتالله بروجردی برای عمل جراحی به بیمارستان فیروزآبادی (شهر ری) میآیند. طبق گفته مادرم، امام گاهی پنجاه تا شصت نامه برای علمای سراسر کشور دستنویس میکردند که از آقای بروجردی
بخواهند به قم تشریف بیاورند بر اثر تلاشهای همهجانبه علما و بخصوص حضرت امام، مرحوم آیتالله بروجردی برای اقامت در قم راضی شدند و بدین ترتیب حوزه تازه تأسیس قم از نظر بنیۀ علمی قوت گرفت و بصورت بارزی تقویت شد. زمان رحلت آیتالله بروجردی امام حدود 62 سال داشتند، عدهای رسالههایی را که تدوین کرده بودند، به چاپ رسانده و توزیع کردند؛ با این عنوان که حوزه نباید بیسرپرست بماند شهریههای مرحوم آقای بروجردی را قبول کردند ولی امام هرگز وارد این قضایا نشدند فقط در یکی دو جلسه بصورت ضعیف شرکت کردند و کماکان به درس و بحث و تربیت شاگردانشان در قم مشغول بودند. امام در طول زندگیشان کوچکترین قدمی برای کسب موفقیت بر نداشتند بهترین گواه این مدعا شاگردان حضرت امام هستند. مرحوم آقای میرزا جعفر سعانی (صاحب تعزیرات امام در اصول) از شاگردان امام بودند که چهارده سال تمام به درس امام میرفتند ایشان به خیال اینکه امام پول ندارند از طلاب پول جمع میکنند تا حضرت امام برای مرحوم آیتالله بروجردی فاتحه بگیرند، البته آقایانی که به این امر کمک مالی کرده بودند قصد و نیت خیر داشتند. اما نمیخواستند برای مرحوم اقای بروجردی فاتحه بگیرند؛ چون تصوّر میکردند برگزاری مجلس فاتحه معنا دارد و معنای آن در حوزههای علمیه عنوان کردن ادعای مرجعیت از طرف برگزارکننده است، اما امام در این قضیه بالشخصه هیچ کاری نکردند، اصلاً ایشان دنبال تعلیم و تربیت طلاب برای حوزه و آتیه اسلام بودند.
بعد از رحلت آیتالله بروجردی حضرت امام به اتفاق اعضای خانوادهشان تابستانها به امامزاده قاسم تهران میآمدند؛ در همان زمان آیتالله سید هادی شیرازی از نظر مرجعیت بر مرحوم آیتالله حکیم پیشی گرفت، متأسفانه ایشان چند ماه بعد دار فانی را وداع گفتند؛ از قم چند نفر از علما نزد امام آمدند و فشار آوردند که امام فاتحه بگذارند؛ ایشان گفتند: نه مجلس فاتحه میگذارم و نه در فاتحه شرکت میکنم؛ زیرا این نوع کارها در عالم طلبگی به معنای طرح مسأله مرجعیّت است و امام نمیخواستند خودشان را مطرح بکنند. درست به یاد دارم مرحوم آقای اشراقی (دامادمان) از قم آمدند و بار دیگر همین موضوع را به اطلاع امام رساندند و گفتند فضلای قم مرا فرستادهاند خدمت شما که این کار را بکنید، ولیکن امام قبول نکردند در نهایت بر اثر فشار زیاد طلاب و مردم، امام ناچار شدند رساله بدهند.
حضرت امام چه در زمان مرحوم آقای حائری و چه در زمان مرحوم آقای بروجردی همواره جلودار مبارزات حوزه بودند، برای مثال بر اثر قضایای سیاسی که در زمان آقای بروجردی اتفاق افتاده بود از طرف مرحوم آقای بروجردی و علما مجبور شد با شاه صحبت کند، نظر مراجع و علما این بود، نمایندهای باید برود و حرف ما را صریح و پوست کنده به شاه منتقل کند و این کار از کسی غیر از حاج آقا روحالله (حضرت امام خمینی) برنمیآید و ایشان هم طی دو ملاقاتی که با شاه انجام دادند حسابی بر نقطهنظرهای مراجع و علما تأکید کردند و به شاه درباره عاقبت سیاستهایش هشدار دادند.
در قضیه اعدام نواب صفوی و سایر اعضای فداییان اسلام، امام از مرحوم آقای بروجردی و مراجع دلخور شدند که چرا موضع تندی بر علیه دستگاه شاه نگرفتند و اینها را نجات ندادند، امام در این قضیه خیلی صدمه روحی خوردند، در آن اوضاع و احوال شرایط به گونهای بود که از دیدگاه متحجران، مبارزه با شاه ننگ بود؛ یعنی استدلال میکردند حالا که قرار است یک روحانی اعدام بشود، لباس روحانی را از تن او در بیاورید که به مقام روحانیت اهانت نشود!! درست نقطه مقابل تفکر امام که اعتقاد داشتند روحانی باید با کسوت مقدس روحانیت شهید بشود تا مردم بفهمند و آگاه بشوند اینها در صحنه هستند، از دیدگاه متحجران مبارزه با شاه ننگ بود، در حالی که از دیدگاه امام، مبارزات روحانیان بزرگواری همچون شهید نواب صفوی روشنیبخش حیات اسلام و انقلاب و راه مبارزان بود. البته اوضاع حاکم بر حوزه به گونهای بود که نباید آقای بروجردی را مقصر دانست، جو حاکم بر حوزه بخشی از یک روند مبارزاتی بود، در مقابل تفکرات ارتجاعی مقدسمآبها در عرصۀ دین و سیاست که اعتقادی به مبارزه با دستگاه ظالم شاه نداشتند، تفکر انقلابی و رهاییبخش امام قرار داشت. مقدسمآبهای متحجر حتی در زمینه دروس عرفان و فلسفه تحمل بینش امام را نداشتند، متحجران شرایط را جوری مهیا ساختند که وقتی میخواستند کتاب «منظومه» را از جایی بلند کنند از انبر استفاده میکردند و لمس کردن آن را نجس میدانستند یا به فرض اگر کسی فلسفه میخواند او را بیدین میدانستند، امام شکستن جو تحجر را در درون
حوزه قدم اول مبارزه تشخیص دادند؛ لذا وقتی در قم «منظومه» و «اسفار» تدریس میکردند مورد تهاجم تهمت و افترای دشمنان متحجر واقع شدند؛ اما روحیه و توان علمی و مبارزاتی امام و یاری خداوند متعال نگذاشت در مقابل جمود فکری متحجران شکست بخورند، به نظر من مبارزه امام با مقدسمآبها در درون حوزه از مسائل سیاسی و مبارزاتی مهمتر بود؛ زیرا اگر سد متحجران که به آمیختگی و امتزاج بین دین و سیاست اعتقادی نداشتند شکسته نمیشد، امام هرگز نمیتوانستند قدم بعدی مبارزه را که بسیار طولانی بود با قوّت و استحکام بردارند، لذا امام به خوبی تشخیص داده بودند که روشنگری صاحبان اندیشه ابتدا باید از حوزه شروع شود و سپس توقع تحوّل در بیرون حوزهها را داشت، امام با دست خالی؛ ولی با ایمانی استوار وارد میدان مبارزه شدند و پایههای فکری و اعتقادی انقلاب اسلامی را پیریزی کردند و در این مسیر کش و قوسهای عجیبی را برای تحوّل و تثبیت حوزهها تحمل کردند، یعنی از یک طرف میبایست طلاب علوم دینی را که دارای استعداد علمی و مبارزاتی بودند از جو جمود فکری حاکم نجات میدادند و از طرف دیگر روند مبارزات مردم ایران را بر علیه رژیم شاه و اربابان او به سرکردگی امریکا ترسیم و هدایت میکردند. امام تفکر متحجران را مانع بزرگی در روند مبارزاتی و انقلابی مردم ایران میدانستند بنابراین زیربنای اعتقادی حوزه را بر مبنای پرورش افکار اصیل اسلامی و انقلابی قرار دادند تا جایی که دیگر اعدام یک نفر روحانی به وسیله عوامل شاه موضوعی خجالتآور برای حوزه و روحانیان
تلقی نمیشد، بلکه سند حضور و صیرورت فرهنگ انقلاب و اسلام محسوب میشد.
به تدریج مبارزات اوج گرفت تا جایی که امام مرجعگیری را به قول بعضی از آقایان باب کردند؛ در این مرحله باز متحجران لبه تیز حملات خودشان را به جای حکومت شاه متوجه حضرت امام کردند. بالاخره امام با تربیت شاگردانی انقلابی توانستند بر این تفکر فائق شوند و با بصیرت منحصر به فرد خود مبارزات مردم را به سوی پیروزی هدایت کنند.