مجله نوجوان 05 صفحه 34
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 05 صفحه 34

علی ولی الله مانیها « غدیر» دشت غوغا بود و غوغا بود و غوغا در غدیر موج می زد سیل مردم مثل دریا در غدیر تشنگیها بود. توفان بود و شن بود وغبار محشری از هر چه با خود داشت صحرا در غدیر کاروان آرام و بی تشویش لنگر می گرفت تا بگیرد کاروان سالارشان جا در غدیر ناگهان از دور انبوه عرب بر پشته ای کاروان سالار خود را کرد پیدا در غدیر گردها خوابیده بود و کاروان خاموش بود تا چه خواهد گفتشان سالار آیا در غدیر تا افق انبوه مردان صحاری بود و دشت و سکوتی تا کند آن مرد لب وا در غدیر مرد اما با نگاه شاد در چشمان شوق جستجو می کرد محبوبش علی را در غدیر پس به اهل کاروان فرمود بعد از من علی است هرکه من مولای اویم، اوست مولا در غدیر گردها خوابیده بود و کاروان خاموش بود خوانده می شد انتهای قصه ما در غدیر در سکوت کاروان آن روز با آهنگ زنگ بی گمان آری رقم می خورد فردا در غدیر ای فراموشان باطل سر به پایین افکنید چون پیمبر دست حق را برد بالا در غدیر حیف اما کاروان منزل به منزل می گذشت کاروان می رفت و حق می ماند تنها در غدیر علیرضا سپاهی لائین

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 05صفحه 34