سخنرانی
زمان: 9 آبان 1357 / 28 ذی القعده 1398
مکان: پاریس، نوفل لوشاتو
موضوع: ضرورت حفظ وحدت و اجتناب از اختلاف
حضار: دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج
بسم الله الرحمن الرحیم
وحدت تنها راه پیروزی
این گروههایی که هستند، این گروهها یک اختلافات سلیقه ای و مسلکی بینشان موجود است. من خودم هم که در اینجا آمدم این معنی را یک قدری احساس کردم که اختلافاتی هست. یک جامعه ای که یک مقصدی دارد و می خواهد که آن مقصد را تا آخر ببرد و مقدماتش را فراهم کند و به نتیجه برسد، این جامعه را می شود تشبیه کرد ـ افراد جامعه و خود جامعه را ـ به قطرات و نهرها و سیل و دریا. قطره های باران یکی یکی، وقتی که ملاحظه بکنید، هر قطره ای وقتی از قطره های دیگر جدا باشد یک برگ را هم تر نمی کند؛ یک قطرۀ باران به قدر اینکه یک برگی را تر بکند، نیست. اگر هم فرض کنید که میلیونها قطره باشد، این قطره ها از هم جدا، هیچ با هم اتصالی نداشته باشند، اگر چنانچه میلیاردها قطره وجود داشته باشد و اینها قطره قطره باشند، باز کاری از آنها برنمی آید. هر قطره ای تا اجتماعی نباشد، کاری از آن نمی آید. حالا اگر اتصال با هم پیدا کردند، یکوقت اتصالشان یک مقداری است، مثلاً در یک جایی که قطرات آمده اند، یک مقداری از این قطرات با هم اتصال پیدا کرده اند ولیکن به مقدار دیگری یا اتصال ندارند یا اتصال پیدا کرده اند، لکن آنها دیگر به این قطراتی که با هم متصل شده اند اتصال نداشته باشند؛ آن یک جویی را، یک نهری را تشکیل می دهد، آن هم یک نهری را تشکیل می دهد، یا اگر به هم اتصال پیدا نکرده باشند به همان قطره باقی می مانند. از این نهر یک کاری برمی آید؛ اما کار اساسی نیست. از این اتصالی که بین این قطرات پیدا شده است و یک نهری از آن درست شده است می شود، که یک زمینی را
مثلاً آبیاری کنند و به او کِشتی بکنند لکن محدود است انتفاع از آن. آن نهر هم همین طور، یا آن قطراتی که اگر [به صورت قطره] باشد که هیچی؛ اما اگر چنانچه این نهرها به هم متصل شد و یک سیلی، رودخانه ای راه انداخت قدرتش زیاد می شود. قطره بود آن وقت، قبل از اینکه سیل بشود، آن وقت که قطره بود قدرتش یک قدرتِ قطره ای بود که یک برگ را نمی توانست تر بکند یا حرکت بدهد، حالا که اتصال پیدا کرد و یک نهری از آن، وجود پیدا کرد؛ این حالا به واسطۀ این اتصال قدرت پیدا کرد؛ یعنی قدرتهای کوچک جمع شدند، ضعیف[ها] جمع شدند، وقتی که با هم شدند یک قدرت واحد پیدا شد که این قدرت واحد نسبت به آن قطره به اندازه ای است که عدد آن قطرات چقدر است. اینها با هم که مجتمع شدند، این ضریب آن قطرات است؛ و شاید گاهی هم قدرت بیشتر بشود لکن باز یک قدرت محدودی است، به همین اندازه ای که یک زمینی را می تواند[آبیاری کند]، یا اینکه اگر راه بیفتد می تواند یک جوی کوچکی راه بیندازد، خاشاکی را حرکت بدهد. اگر این جویهایی که، این نهرهایی که پیدا شده است از این قطرات، با هم اتصال پیدا بکنند و یک سیلی تشکیل بدهند قدرت زیاد می شود که حالا این سیل خروشنده می شود و ممکن است که بکَند یک درختهایی را، یک بناهایی را خراب کند با خروش خودش؛ و اگر اینها همه به هم اتصال پیدا بکنند و این رودخانه ها همه با هم اتصال پیدا کنند [و] به شکل یک دریا درآید، قدرت بسیار زیاد خواهد شد که یک موجش کشتیها را می شکند.
این جامعۀ ما هم همین طور است. یکی یکی افراد را حساب کنید، اگر صد میلیون یکی یکی باشد؛ یعنی صد میلیونی باشد که هر کدام خودشانند، کاری به دیگری ندارند، این صد میلیون جمعیت هیچ کاری از آنها نمی آید. هر کدام به اندازۀ خودش است؛ اما اتصال چون ندارند کاری از آنها نمی آید و مثل آن قطره ها می ماند که یک برگی را نمی توانست حرکت بدهد. یک نفر آدم یک قدرتی دارد اما قدرتش بسیار بسیار محدود است که بخواهد یک کار اساسی را انجام بدهد، از او نمی آید کار انجام بدهد. اگر هم فرض کردیم که این یک نفر یک جا یک جمعی با او هم عقیده شدند و با هم در
یک مقصدی شرکت کردند لکن سایر افرادی که در جامعه هست با این یا همفکر نباشند، و بدتر اینکه فکر مخالف داشته باشند، اگر همفکر نباشند و به آنها کاری نداشته باشند، این یک قدرتی است که از آن کارهای محدودی می آید، کارهای کمی از آن می آید؛ برای اینکه خودش به واسطۀ این اتصالی که افراد به هم پیدا کرده اند یک قدرتی پیدا کرده است، چون مزاحم هم ندارد از این جهت یک کارهایی را می تواند انجام بدهد اما اگر بنا شد که یک جمعیت دیگری باشند که با این مخالف باشند در این راهی که دارد می رود، آنها از این راه می خواهند بروند، اینها مزاحمت می کنند؛ به واسطۀ این مزاحمتی که واقع می شود، کارها خنثی می شود؛ یعنی نه او به مقصد خودش می رسد و نه این جمعیت به مقصد خودشان می رسند. اگر می خواست این به همان مقصد جزئی خودش برسد، مزاحم باید نباشد در کار. اگر شما بخواهید از اینجا بروید تا مثلاً بیرون این شهر، اگر یک مزاحمی نباشد می توانید بروید؛ اما اگر مقابل شما یک مزاحمی، یک سیلی باشد، یک کوهی باشد، مزاحم باشد، نمی توانید بروید.
تفرقه عامل خنثی شدن مبارزات
این اجتماعی که ما فرض کردیم، حالا از افراد محدود واقع شد، و در یک مقصدی این جمعیت شرکت داشتند و خواستند یک حرکتی بکنند، اگر چنانچه در مقابلشان یک جمعیت دیگری نبود که با اینها مزاحمت کند، آن خودش یک حرکتی می کرد و یک نتیجۀ جزئی هم از آن حاصل می شد اما اگر یک جمعیت دیگر پیدا شد و مزاحمت با این جمعیت کرد، شما فرض کنید که صد تا، دویست تا جمعیت هر کدامشان مجتمع داشته باشند؛ دویست تا جمعیت باشند، لکن دویست تا جمعیتی که اینها همه کارهای مختلف و عقاید مختلف دارند و مزاحمت از هم می کنند، اینطور نیست که کار به هم نداشته باشند، مزاحمت هم از هم می کنند، این دویست تا قدرت به واسطۀ این مزاحمتهایی که می شود خنثی می شود؛ یعنی بیکاره می شود؛ نمی رسد هیچ کدام به مقصد؛ همه ناکام خواهند شد در مقصد. چه وقت ممکن است که مقصد یک جامعه ای جامۀ عمل به خودش بپوشد؟ آن وقت که این افراد این جامعه، مثلاً حالا ما فرض می کنیم افراد مسلمین، این افراد
مسلمین که مثلاً هشتصد میلیون، شاید حالا یک میلیارد باشد، اینکه می بینید که این یک میلیارد جمعیت همه شان زیر سلطه هستند، پیدا نمی کنید در این یک میلیارد جمعیت ـ که از مسلمین تشکیل شده است که همه مُسْلمند ـ الاّ اینکه هر جایش را که دست می گذاری می بینی که ابرقدرتی در آن دست دارد؛ اینکه یک میلیارد جمعیتْ اسیرِ یک ابرقدرت دارای مثلاً دویست میلیون جمعیت، صد و پنجاه میلیون جمعیت است، این برای این است که آن صد و پنجاه میلیون جمعیت با هم یک اجتماعی دارند در یک مقصدی، و این یک میلیارد جمعیت با هم که اجتماع ندارند، مخالف هم هستند.
وقتی که رجوع می کنید به ایران، ملاحظه می کنید ایران با آنهایی که مجاورش هستند ممالک مجاورش خوب نیستند. ممالک اسلامی به این صورت درآمده و این همین طوری نیست. اینطور نیست که این ممالک اسلامی که با هم اختلافات دارند، و اختلافات سرسختانه با هم دارند و گاهی هم به جنگ هم برمی خیزند، این مِنْ بابِ اتفاق شده باشد؛ خیر، این نقشه های آن ابرقدرتهاست که اینها را وادار می کند که به هم بپرند و اجتماع نداشته باشند. آن قدرت یک میلیاردی نیاید روی کار که حوصله را بر آنها [تنگ] کند و به همه غلبه بکند. آن باید چه بکند؟ باید این جمعیتها را، اینها را [که] مثل نهرهای مختلف مجتمعند؛ اما آن نهر با آن نهر مجتمع نیست، اینها را متفرق بکنند از هم؛ او یک مسلک داشته باشد، و آن هم یک مسلک داشته باشد، و آن هم یک مسلک؛ هر کدام یک راه خاص به خودشان داشته باشند و با دیگران مخالفت داشته باشند، دعوا و جنگ داشته باشند. این یا از خیانت سران ممالک است ممالک اسلامی و یا از جهل و بی اطلاعی شان هست که نتوانسته اند اینها با هم تفاهم کنند و همه با هم مثل یک دریایی بشکنند با موج خودشان هر چه که در مقابلشان می آید.
وحدت مسلمین، راه نجات فلسطین
می بینید که شما در فلسطین یک عدۀ محدودی از این صهیونیستها، از این یهودیها، یک قِسمْ از این اسرائیل، یک عدۀ محدودی اینقدر ممالک عربی را بیش از صد میلیون جمعیت، طوری کرده است که بعضی شان تسلیم او شده اند، بعضی شان هم نمی توانند
هیچ کاری بکنند. الآن چقدر سال است که اسرائیل آمده و غصب کرده است این اراضی فلسطینی ها را و این همه جمعیت عرب و ممالک عربی، اینقدر عُرضه نداشته اند که این فلسطین را رد بکنند. می گویند امریکا پشت سرش است. خیر، بی عرضه هستید! بی عرضه اند. نه این است که امریکا ـ اگر این قدرت، قدرت صد میلیونی عرب با هم مجتمع بشوند، امریکا هم نمی تواند کاری بکند، اروپا هم نمی تواند، هیچ جا نمی تواند کاری بکند؛ لکن مجتمع نیستند. بله، آنها کاری که می کنند این است که اینها را نگذارند مجتمع بشوند. کاری که آنها می کنند این است که اگر یکوقت استشمام این را کردند که این دوَل عربی می خواهند با هم مجتمع بشوند، یک کاری بکنند بر هم بخورد این اجتماعشان؛ مثلاً رئیس مصر را ببرند به آنجا، رئیس جمهور مصر را ببرند به امریکا و با او قراردادی بکنند، چه بکنند و از یک راهی، او را یک راهی ببرند که دیگران آن راه را ندارند؛ آن یکی را ببرند یک راه دیگری که آنها آن راه را ندارند. این از کم فهمی ماهاست و از بی عرضگی ما مسلمین است که اینطور اسیر هستیم و همۀ ما در تحت سلطه هستیم، و همۀ منافعِ شرق را دارند امریکا و شوروی و امثال اینها می برند؛ برای اینکه این قطرات در آنجایی هم که با هم مجتمعند اجتماع نیست.
شما ملاحظه می کنید، خوب حالا ما حساب اینکه می خواستیم بکنیم حساب ایران است. ایران وقتی که یک جمعیت سی و چند میلیونی، به حَسَب آنطوری که حالا می گویند یک جمعیت 35 میلیونی، اگر بنا باشد 35 میلیون یک نفر یک نفر باشند اینها، 35 میلیون یک نفر یک نفر، کار یک نفر، یک نفری می توانند بکنند، کار اجتماعی نمی توانند بکنند؛ برای اینکه ربطی به هم ندارند. حالا که با هم مجتمع شدند و یک ـ مثلاً فرض کنید ـ جامعه ای تشکیل شده است از آنها، در همین متن جامعه ایجاد اختلاف می کنند و افراد را که با هم می خواهند مجتمع بشوند، نمی گذارند. مسلکهای مختلف؛ این احزابی که می بینید که در ایران ـ حالا ما صحبتمان سر ایران است ـ این احزابی که
از اول مثلاً شاید از مشروطه به این طرف، این احزاب پیدا شده باشد، این احزاب مختلفه خیال نکنید که مِنْ بابِ اتفاق یک دسته ای با هم جمع شدند و حزبی تشکیل دادند، این با یک نقشۀ شیطانی [بوده]؛ قدرتهای بزرگ برای اینکه ایران را نگذارند با هم [متحد] بشوند، یک حزب درست کرده اسمش را این گذاشته، یک حزب درست کرده اسمش را آن گذاشته؛ این حزب با آن دشمن است، آن حزب با این دشمن است. احزاب در بطن این جامعه درست کرده اند، جبهه های مختلف درست کرده اند، و این احزاب و جبهه های مختلف هم، اینطور نیست که آن کار خودش را بکند و راه خودش را برود به آن کار نداشته باشد؛ آن هم کار خودش را بکند به این کار [نداشته باشد]؛ نخیر، با هم مختلفند، با هم مخالفند. یک راه استفادۀ غرب از ما و استفادۀ امریکا و شوروی از مخازن و ممالک ماها همین معناست که در بطن خود یک جامعه که باید برای خودش یک حسابی داشته باشد و یک پیشرفتی بکند، در همان بطن جامعه از طریقهای مختلف، اختلافات درست می کنند. اختلاف مسلکهای مختلف عرض می کنم که جنگ تُرک و فارس، جنگ کُرد و مثلاً غیرکُرد، جنگ مثلاً فرض بفرمایید بلوچ و غیربلوچ، از این مسائل درست می کنند، می تراشند. یک مملکتی که باید همۀ آن با هم مجتمع بشود هر کدام را به یک راهی می برند؛ یعنی نقشه ها می برد اینها را به این راههای مختلف، و به واسطۀ همین اختلافاتی که در بطن خود جامعه است نمی گذارند این جامعه رو به ترقی خودش برود. آنها استفادۀ خودشان را می کنند، اینها می زنند توی سر هم؛ و آنها می آیند نفتهایشان را می برند و گازهایشان را می برند، هر چه دارند اینها غارت می کنند و کسی هم نیست که حرف بزند؛ برای اینکه یک فکر واحد نیست؛ افکارْ متشتت و مختلف است. بنابراین، این یک سنخ اختلافاتی است که توی جامعه و بطن جامعۀ ما می اندازند، و مِن باب اتفاق نیست و نقشه است که این اختلافات را درست می کنند.
یک سنخ دیگر این است که قبل از ماه مبارک و قبل از ماه محرّم ـ که دو ماه است که اجتماعات مسلمین هست ـ در ماه رمضان [که] ماه اجتماعات است [در] مساجد، که این
مردم توجه دارند به این اجتماعات، ماه محرّم هم [که] در ایران وقت اجتماعات است این را دیگر دولتهای خودمان، آنها هم کمک می کنند همه با هم، دولتهای خودمان ـ شما حالا بعدها هم امتحان کنید در این دو موسم، قبل از اینکه این دو موسم بیاید یک چیزی توی کار می آورند. ما دیدیم که دو سال، سه سال ـ حالا هم تتمه اش هست ـ کتاب شهید جاوید؛ چه بساطی درست کردند برای کتاب شهید جاوید! با هم اختلافات؛ اهل منبر و اهل محراب و اهل بازار و اهل کذا. یکی از آن طرف کشید و یکی از آن طرف کشید؛ و یک ماه مبارک، یک ماه محرّم، و سایر ایام خودشان را صرف کردند و قوا را هدر بردند، و «اعلیحضرت» با کمال آرامش اموال این ملت را خورد و سلطۀ خودش را تحکیم کرد بر آنها! آقایان هم، همه متحفِّظند که کجای کتاب شهید جاوید چی چی نوشته، کجایش چی چی نوشته، مقصودش این است، مقصودش آن است! دعوا کردند سر این مطلب و اختلافات؛ و منبرهایی که باید صرف این بشود که این سدی که سد برای اسلام، برای پیشرفت اسلام، برای پیشرفت مملکت است بشکنند، این سد محمدرضا شاهی را بشکنند، همۀ قوا صرف کتاب شهید جاوید شد و اختلافات سر کتاب شهید جاوید! هدر دادند قوای خودشان را چند سال. الآن هم دنباله اش هست. بعد از آن دوباره یک چیز دیگری را آوردند. مرحوم «شمس آبادی» ـ خدا رحمتش کند ـ رفتند مثلاً یا کشتندش یا کشته شد. یک بساطی هم آنطور بود. یک سال هم مردم را معطل این کردند که آن آقای شمس آبادی را کی کشته، کی نکشته. دعوا سر یک همچو مسئله ای کردند؛ و این بی نقشه نیست. شما خیال نکنید که همین طوری واقع شده، یک کسی را کشته و یک کسی هم چه کرده. خیر، این یک نقشه ای است که روی این نقشه حساب شده. آن وقتی که شما می خواهید اجتماع با هم پیدا کنید و آنها می ترسند که مبادا در این اجتماعات چه بشود، یک همچو مطلبی را پیش می آورند؛ یک قدری کهنه می شود یک چیز دیگر
پیش می آورند. «علی شریعتی»؛ چقدر قوای ما را، قوای اسلامی را تحلیل بردند و همه را به هم متوجه کردند و همۀ قدرتها را کوبیدند برای اختلاف بین این اهل منبر. داد و قال و اهل محراب چه و دانشگاهی چه و دانشکده ای چه.
الآن هم این اختلافات هست. همین اختلافات اسباب این شده که دشمنهای اصیل شما با دل راحت بخوابند و بگویند الحمدلله خودشان به جان خودشان افتاده اند و دارند توی سر خودشان می زنند!
لزوم بیداری نسل جوان
باید بیدار بشوند نسل جوان. توجه پیدا کند نسل جوان به این نقشه های شیطانی که می ریزند. الآن در اروپا شما چندین هزار جمعیت دارید؛ این چندین هزار جمعیت اگر چنانچه با یک مقصد راه بروند؛ یعنی شما در فرانسه هستید، یک دستۀ دیگر در آلمان هستند، یک دستۀ دیگر امریکا هستند، اینها همه با یک مقصد حرکت بکنند، کارهایشان منسجم باشد، یک نظام داشته باشد، و اینها با هم یک نقشه را بخواهند پیاده بکنند، خیلی کار از آنها می آید. مع الأسف نیست یک همچو چیزی. اختلافاتْ باز هست. یک گروهی او درست کرده، یک گروهی او درست کرده، این گروهها با هم اختلاف دارند. او می آید برای او یک چیزی می گوید، او می آید برای او یک چیزی می گوید. در ایران هم اینطور است. الآن که ایران به خود آمده یک قدری، و الآن در توده های مردم ایران اختلافات در این مقصد کم است یا نیست و آنهایی هم که مثلاً احتمال اختلاف در آنها می رود، آنها هم در اقلیت واقع هستند یا خیر، کم کم به خود آمده اند، الآن وقت این نیست که ما در این قضایای جزئیه بنشینیم با هم اختلاف کنیم. این نظیر این می ماند که یک زلزله ای واقع بشود در یک شهری و بخواهد خانه ها را خراب کند، شما با هم بنشینید مباحثه بکنید که فلان قصه چه جوری است، فلان جا قصه بگویید به هم؛ زلزله خواهد همه را کشت.
الآن که تمام قوای مسلمین ایران جمع شده با هم؛ در مقابل قدرتها ایستاده، در مقابل شاه و آن قدرتهایی که دنبال او هستند الآن ایستاده؛ این خیانت بر اسلام است که ما
اختلافات بیندازیم بین خودمان و با هم اختلاف کنیم. این خیانت به یک ملت است که به واسطۀ اختلافات ما خنثی بشود این حرکتی که در ایران پیدا شده. اگر این حرکتی که در ایران پیدا شده و سابقه ندارد در تاریخ، نه در تاریخ ایران، شما در تاریخ نمی توانید پیدا کنید که بچۀ این قدری اش همزبان باشد با پیرمرد در یک مطلب، همه با هم باشند، اگر خدای نخواسته این جنبش و نهضتی که در ایران پیدا شده است و سابقه ندارد این، اگر چنانچه بی نتیجه بخوابد، تا ابد زیر سلطۀ غیر خواهید بود. خواهید [بود] زیر چکمۀ غیر تا ابد؛ قطع می کنند، قطع می کنند نسلهای شما را.
محو شاه و اربابانش در گرو وحدت جامعه
اینها حالا فهمیده اند که یک قدرتی هست در این جمعیت. این ایران دارای یک قدرتی هست. یک قدرتی است که نظامی نمی تواند این را به هم بزند؛ حکومت نظامی نمی تواند این کار را به هم بزند. یک قدرتی است الآن که ابرقدرتها را متزلزل کرده که باید چه بکنند، چه شیطنتی بکنند، این قدرت را بگیرند. الآن مشغول مطالعه و بررسی و نقشه کشی هستند که این قدرتی که الآن، این جنبشی که الآن پیدا شده و مثل سیل خروشان دارد حرکت می کند و خنثی می کند آن نقشه های آنها را؛ چه نقشه ای پیش بیاورند که خاموش بشود این، بایستد این نهضت. اگر این نهضت، خدای نخواسته به نتیجۀ خودش نرسد و بخوابد، ایران و اسلام و مسلمین تا ابد زیر سلطۀ اروپا و امریکا خواهند جان داد. اگر یک همچو چیزی هست و هست، «اگر» ندارد، اگر یک همچو چیزی را احراز ما کردیم یا احتمالش را دادیم، حکم شرع و عقل این است که باید همه با هم هم صدا باشیم. جایز نیست که ما با هم اختلافات داشته باشیم و هر کسی یک راهی برود. همه با هم یک صدا باید بگویند و همه بگویند نه، نه محمدرضا شاه و نه سلسلۀ پهلوی و نه لندن و نه امریکا و نه شوروی؛ خودمان. اسلام، مسلمین، خودمان. اگر این پیشرفت را کردید امروز، اگر این اتحاد را حفظ کردید و پیشرفت کردید، نجات پیدا کرده اید؛ و اگر الآن نجات پیدا نکنید، خدا می داند تا آخر گرفتار هستید.
خدایا! من گفتم. من آن چیزی را که می فهمم گفتم به آقایان؛ گفتم به جامعۀ ایران؛ و
من تقصیر ندارم. مطلبْ یک مطلبِ شوخی نیست. مطلبی است که یک ملتی که در طولِ تاریخ زیر سلطۀ سلاطین جور بوده؛ در طول تاریخ 2500 سال زیر سلطۀ سلاطینی بوده است که همه اش جور بوده، حتی آن عادلهایشان هم خبیث بودند، حتی آن انوشیروان عادلش هم از خبیثها بوده، حتی آن شاه عباسِ جنت مکانش هم از اشخاص ناباب بوده؛ پسر خودش را کور کرده؛ در طول تاریخ، این ملت زیر سلطه و چکمۀ این سلاطین خبیث بوده.
استعمار قرنها نقشه کشیده
و در دویست سال پیش از این، سیصد سال پیش از این، که خارجیها راه یافتند به اینجا و مطالعات کردند و همه چیز را بررسی کردند: روحیۀ مردم را بررسی کردند، زمینها را بررسی کردند، با شتر رفتند بیابانهای ما را بررسی کردند که چه دارد و چه ندارد؛ تاریخ را ببینید با شتر اینها آمدند رفتند ـ آن وقتی که اتومبیل و اینها نبوده است ـ با شتر رفتند تمام این بیابانهای بی آب و علف را گردش کردند و مطالعه در آن کردند، مطالعه در روحیۀ همۀ این مملکت و اشخاصی که در این مملکت؛ یعنی طوایفی که در این مملکت هست، از بلوچ گرفته تا عرض می کنم کُرد گرفته تا لُر گرفته، همه را مطالعه کرده اند که چه جوری می شود اینها را نگهشان داشت به حال عقب ماندگی، و اینها را قانع کرد به اینکه یکوقت انقلاب نکنند؛ از آن وقت تا حالا ما زیر سلطۀ امریکا و اروپا هستیم. اولش اروپا بوده و انگلستان بوده و اینها، و بعدش هم حالا امریکا آمده است در کار که بدتر از آنهاست. شوروی و امریکا. هر کس از یک طرف! خوب، اینها می خواهند مخازن ما را ببرند، همه چیز ما را می خواهند از بین ببرند، استفاده کنند و ما را به یک حال عقب ماندۀ بیچاره نگه دارند. خوب، چه بکنند؟ مطالعه کرده اند، به این رسیده اند که باید اینها را از هم جدا کرد. خیلی مسائل اینها دارند، خیلی مسائل دارند. باید به واسطۀ همین [مسائل ]مسلمین را اول از هم جدا بکنند که این عراق و این ایران و این افغانستان و آن پاکستان و این چه و آن چه، اینها از هم جدا، هر کدام با دیگری جنگ بکنند. خوب، این یک راه، فرجه ای است برای اینکه نتوانند اینها به خودشان مشغول باشند و نتوانند اینها با هم مجتمع بشوند که
مقابل ابرقدرتها بایستند.
مبارزه با اسلام و روحانیت، نقشۀ قدیمی استعمار
در داخلۀ هر مملکتی، مثل حالا [ی] مملکت ایران، کوشش کردند به اینکه در داخلۀ ایران از راههای مختلف یک کارهایی بکنند که قوا با هم مجتمع نشوند. آخوند را پیش مردمْ زمان رضا شاه همچو مبتذل کرده بودند که آخوند نمی توانست از خانه [بیرون بیاید]، نه از دست دولت، از دست مردم! مردم را این جور کرده بودند «این آخوندها همه درباری اند»! آن دربار داشت آخوندها را می کوبید، از آن طرف، اینها می گفتند اینها درباری اند! دربارْ آخوندهای ما را، ملاّهای ما را داشت می کشت، در حبس می برد می کشت، از آن طرف هم ملت می گفت: اینها همه درباری اند. تزریق کرده بودند آنها که این ملاّ که ممکن است در مقابل قدرتها بایستد، باید بشکنند او را در بین ملت خودش، ملت را از او جدا بکنند؛ وقتی که جدا کردند از خودش، قوه نیست دیگر در کار. یک کسی که جلو بیفتد و کار بکند و ملت هم با او همراه باشد نیست. آخوند است؛ آخوند باید شکسته بشود.
اکتفای به آخوند نکردند [گفتند]: اسلام افیون است! دین اصلاً افیون است! این دینی که همۀ تحرکها به واسطۀ دین است؛ قرآنی که آیات قتالش آنطور روشن است، آیات تحرکش آنطور روشن است، اسمش را می گذارند «افیون»؛ یعنی می خواهد مردم بیچاره را بخواباند تا قدرتمندها بخورند. قرآنی که به جنگ قدرتمندها آمده است، اینها می گویند قدرتمندها درست کرده اند که بیچاره ها [را] بخورند! آن نبی اکرم و سایر کسانی که اسلامی هستند، جنگهایشان با همین قدرتمندها بوده است؛ مع ذلک تزریق کرده اند که قدرتمندها آوردند این را روی کار! اینها نقشه هاست برای اینکه شماها را جدا کنند، خودتان را از هم و شما را از قرآن جدا کنند. قرآن یک سدی است که اگر به آن تشبث کنند ـ و کرده بودند ـ مسلمین به این گرفتاری[مبتلا] نمی شدند. قرآن را ما
رها کردیم، این سد را ما به آن تشبث نکردیم، رسیدیم به اینجا که از هر طرف توی سرِ ما دارند می زنند. از هر جا که سر بلند کنید یک مأموری گذاشتند توی سرِ ما می زنند.
این محمدرضا شاه خودش گفت که متفقین صلاح دیدند که ما باشیم! پریروز هم که وزیرخارجۀ انگلستان گفت که ایشان برای ماست، خوب، ایشان منافع ما را دارد حفظ می کند، چطور ما از او [پشتیبانی] نکنیم؟ ما می دانیم که ایشان منافع شما و امریکا را دارد حفظ می کند! داد ملت همین است که ایشان آمده برای اینکه منافع که خدمت به وطن بکند! «مأموریت» برای وطن دارد! مأموریت از طرف امریکا دارد و انگلستان، باید مردم را اینطور کند؛ باید ایران را عقب نگه دارد، فرهنگ ایران را بشکند، روحانیت ایران را بشکند، اسلام را عقب بزند، تاریخ اسلام را تغییر بدهد. شما خیال کردید کم کاری کرد این خبیث از اولی که این جنایت کرده تا آخر، هر جنایتی بکند یک طرف، تغییر تاریخ اسلام یک طرف. این کم جنایتی بود که این مرد کرد؟ آنها همه دست به هم دادند برای اینکه این سدها را بشکنند. و الآن که ایران قیام کرده است و همه یکصدا دارند می گویند که مرگ بر این سلطنت، الآن اختلافات، چه در خارج کشور، چه در داخل کشور، انتحار است، خودکشی است. اختلافات بین طبقات روشنفکر و غیرروشنفکر، در دانشگاه بین این جمعیت و آن جمعیت، الآن اختلاف بین اینها یک انتحاری است، یک خودکشی است، مملکت را به باد دادن است، خیانت است بر مملکت، خیانت است بر اسلام. برای چی اختلاف دارید؟ چرا شما، یک عده ای که آمدید در خارج کشور زحمت می کشید، با هم مختلف هستید؟ جمع بشوید، با هم اجتماعات داشته باشید، یک راه بروید، همه تان یک صدا داشته باشید، همه تان؛ تا این به صورت سیل درآید و این سیل بنیان کَنْ بِکَند بنیان این سلسله را و آنهایی که منافع ما را به واسطۀ اینها از بین می برند. ان شاءالله خداوند همۀ شما را محفوظ نگه دارد و همۀ ما را ان شاءالله عفو کند. [آمین حضار].