سخنرانی
قیامی الهی - وابستگی های همه جانبه - زاغه نشینی دهقانان
سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج (قیام الهی ـ وابستگی های همه جانبه)
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: صحیفه امام

پدیدآورنده : خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279 - 1368

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 28 م‍ه‍ر 1357

زمان (قمری) : 17 ذی القعده 1398

مکان: ‫پاریس - نوفل لوشاتو

شماره صفحه : 61

موضوع : قیامی الهی - وابستگی های همه جانبه - زاغه نشینی دهقانان

زبان اثر : فارسی

حضار : دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج

سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج (قیام الهی ـ وابستگی های همه جانبه)

سخنرانی

‏زمان: 28 مهر 1357 / 17 ذی القعده 1398‏

‏مکان: پاریس، نوفل لوشاتو  ‏

‏موضوع: قیامی الهی ـ وابستگیهای همه جانبه ـ زاغه نشینی دهقانان‏

‏حضار: دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم‏

قیامی فراگیر و همگانی در راه اسلام

‏     وقتی مواجه بشوم با این اشخاصی که همۀ امید زندگی شان را در راه خدا داده اند،‏‎ ‎‏جوانهاشان را داده اند، رنجها را کشیده اند، من وقتی مواجه بشوم با این صورتهای‏‎ ‎‏انسانی، جز اینکه برای خودم یک احساس حقارتی بکنم نمی توانم چیزی بگویم. من‏‎ ‎‏همیشه این مطلب در ذهنم بوده است که در مقابل ملت ایران که الآن همه چیزشان را‏‎ ‎‏دارند در راه اسلام می دهند و در مقابل این پدرهای جوان از دست داده من خدمتی‏‎ ‎‏نکرده ام، ... نتوانسته ام دِیْنم را به این آقایان، به این اشخاصی که برای خدا اقدام به قیام‏‎ ‎‏کردند، ... ادا کنم جز اینکه در پیشگاه حق تعالی عذر تقصیر بخواهم که ما همه بندگان او‏‎ ‎‏هستیم، همه تسلیم در مقابل ارادۀ او هستیم، همه جان نثار احکام مقدس او هستیم.‏

‏     و ملت ایران امروز برای همین معنی که اسلام را زنده کند، و احکام اسلام را زنده‏‎ ‎‏کند، قیام کرده است؛ و قیامی کرده است که در تاریخ اسلام، در تاریخ ایران، سابقه ندارد‏‎ ‎‏یک همچو قیام ریشه داری و اساس داری هم؛ ابعاد این قیام تمام قشرها را گرفته است،‏‎ ‎‏اختصاص به یک دسته ای دون دسته ای دیگر ندارد. سابقِ ایام اگر قیامی می شد، مثلاً‏‎ ‎‏نهضتی بود، روحانیون مثلاً بودند، جناحهای سیاسی خارج بودند؛ یا از طرف جناحهای‏‎ ‎‏سیاسی بود، جناحهای دیگر خارج بودند؛ یا بازاریها امری را می خواستند انجام بدهند،‏‎ ‎‏جناحهای دیگر بی تفاوت بودند؛ اما امروز با دست خدای تبارک و تعالی با ارادۀ‏‎ ‎‏حق تعالی، ایران تمام جناحهایش با هم پیوند کرده اند: جناحهای سیاسی، جناحهای‏‎ ‎‏عرض کنم؛ روحانی، بازاری، بچه های دبستانی تا جوانهای دانشگاهی و دبیرستانی؛ همه‏

‏با هم راه افتاده اند و قیام کرده اند، و همه هم یک مطلب را می خواهند.‏

استقلال، آزادی، سرنگونی پهلوی، از آرمانهای مردمی

‏     یک همچو قیامی سابقه ندارد در تاریخ که تمام قشرها رو به یک جهت باشند، همه‏‎ ‎‏یک مطلب را خواهش داشته باشند؛ فریادشان همه بلند باشد و بگویند که ما آزادی‏‎ ‎‏می خواهیم، ما استقلال می خواهیم. مقدمۀ آزادی و استقلال این ‏‏[‏‏است‏‏]‏‏ که این سلسلۀ‏‎ ‎‏خبیثه ای ‏‏[‏‏را‏‏]‏‏ که از اولی که روی کار آمده تا حالا جز اینکه برای ایران و برای اسلام ضرر‏‎ ‎‏داشته باشد، کاری نکرده است، این را ما نمی خواهیم. همه با هم؛ بچه های کوچک، الآن‏‎ ‎‏وقتی که این بچه ها از دبستان خارج می شوند یا از دبیرستان خارج می شوند، توی‏‎ ‎‏خیابانها که راه می افتند که بروند منزلهایشان، شعارشان، مرگ بر شاه است. و این یک‏‎ ‎‏مسأله ای نیست که دست بشر بتواند اینطور مردم را با هم مجتمع کند و همۀ قشرها با هم به‏‎ ‎‏یک راه بروند، این یک دست غیبی الهی است که باید ما بر آن امیدوار باشیم و من امید‏‎ ‎‏دارم به اینکه این اجتماع که مثل سیل راه افتاده است هر چه در مقابلش هست اینها را‏‎ ‎‏بکند و از بین ببرد.‏

‏     هر قوه ای که باشد با قوۀ ملت ‏‏[‏‏نمی تواند در بیفتد‏‏]‏‏؛ یک ملت وقتی که قیام کرد و‏‎ ‎‏مطلبش هم مطلبی بود که حق بود؛ یعنی در هر ‏‏[‏‏یک‏‏]‏‏ از جوامع بشر‏‏[‏‏ی‏‏]‏‏ این مطلب را‏‎ ‎‏عرضه بدارند، همه حق می دهند به آنها؛ می گویند شما چه می خواهید که اعتصابات راه‏‎ ‎‏انداختید؟ چه می خواهید که جوانهایتان  را دارید می دهید؟ چی می خواهید که‏‎ ‎‏روحانیونتان را در محبس می کنند، تبعید می کنند؟ چه کاری دارید که سیاسیونتان را‏‎ ‎‏می گیرند، حبس می کنند، و بازاریهایتان را زجر می دهند شکنجه می دهند؟ چه‏‎ ‎‏می خواهید که اینقدر فریاد می زنید؟ می گویند که ما می خواهیم اسیر نباشیم تحت‏‎ ‎‏قدرتهای بزرگ. ما می خواهیم که مملکت خودمان مال خودمان باشد؛ مملکت خودمان‏‎ ‎‏را خودمان اداره بکنیم. ما می خواهیم آزاد باشیم، نه مثل آزادی ای که شاه به ما می دهد.‏‎ ‎‏این آزادی که شاه به ما می دهد، این برای خودش خوب است و برای عائلۀ خودش‏‎ ‎‏خوب است، این جور آزادی! این آزادی که او می دهد مثل این «آشتی» که دولت‏

‏می کند همه اش خونریزی است! آزادی همه اش حبس است، همه اش زجر است! اینها‏‎ ‎‏همه با هم دست به هم داده اند و با یک صدا دارند صدا می کنند که ما آزادی و استقلال‏‎ ‎‏می خواهیم.‏

 ارتش انگلی، دست ساز مستشاران امریکایی

‏     ما نمی خواهیم که وقتی می رویم سراغ نظامیهایمان‏‎[1]‎‏، وقتی می رویم سراغ‏‎ ‎‏لشکرمان، امریکایی ها بیایند اداره اش بکنند؛ ... تحت نظارت مستشارهای امریکایی‏‎ ‎‏باشند؛ یک ارتش انگل درست کنند، یک ارتشی که مال ایران را صرف در راه آنان‏‎ ‎‏بکنند و آنها تحت نظارت و تربیت مستشارهای امریکایی برای امریکایی ها بخواهند کار‏‎ ‎‏بکنند. وقتی که نظام آن را می بینی یک همچو نظامی ‏‏[‏‏است‏‏]‏‏! وقتی اصل آقای شاهش را‏‎ ‎‏می بینی، آن را هم متفقین اینجا گذاشتند. خودش گفت این را که «متفقین صلاح دیدند‏‎ ‎‏که من باشم» پدرش را هم که انگلیسها گذاشتند! رادیو دهلی هم اعلام کرد این مطلب را‏‎ ‎‏در ‏‏[‏‏آن‏‎ ‎‏]‏‏وقت، در جنگ عمومی‏‎[2]‎‏ رادیو دهلی اعلام کرد این مطلب را که «ما رضاشاه‏‎ ‎‏را آوردیم و بعد خیانت به ما کرد و می بریمش»؛ بردندش به جزیرۀ موریس، و به جهنم‏‎ ‎‏فرستادندش.‏

فرهنگ استعماری

‎ ‎‏     وقتی که فرهنگش را ملاحظه می کنیم، می بینیم که این فرهنگْ فرهنگ استعماری‏‎ ‎‏است؛ یعنی فرمایشی است؛ یعنی مأمور کرده اند. ایشان می گوید که کتاب می نویسد‏‎ ‎‏«مأموریت ‏‏[‏‏برای‏‏]‏‏ وطنم»! درست می گوید که برای وطنش «مأموریت» دارد! از طرف‏‎ ‎‏امریکایی ها هم مأموریت دارد! مأموریت دارد که این وطن را، این جوانهای وطن را‏‎ ‎‏ضایع بکند، اینها را عقب بنشاند، مملکت را به حال عقب ماندگی نگه بدارد که در آن‏‎ ‎‏رشد حاصل نشود؛ در طبقۀ جوان رشد حاصل نشود که در مقابل امریکا بایستد بگوید‏

‏آقا چه می خواهید از جان ما؟ فرهنگش را که ملاحظه می کنیم می بینیم که ما چقدر سال‏‎ ‎‏است که مدرسه داریم، هفتاد سال تقریباً از عمر دارالفنون می گذرد، تقریباً؛ و چقدر‏‎ ‎‏سالهاست که ما دانشگاه داریم، و حالا یک لوزتیْن که می خواهد شاه عمل بکند یا بچۀ‏‎ ‎‏شاه عمل بکند، از امریکا یا از جای دیگر باز طبیب می آورند. یا هر کس یک قدرتی‏‎ ‎‏داشته باشد می رود خارج عمل می کند؛ اگر یک مریضی باشد می رود در خارج مرضش‏‎ ‎‏را معالجه می کند؛ پس معلوم می شود که ما ‏‏[‏‏دانشگاه‏‏]‏‏ نداشتیم. ما دانشگاه نداریم؛ اگر ما‏‎ ‎‏داشتیم که باید خودمان اداره کنیم، باید طبیب از خودمان باشد. وقتی هم که می خواهند‏‎ ‎‏یک بنایی درست کنند، یک سدی درست بکنند، حتی یک اسفالتی بکنند، حتی یک‏‎ ‎‏جاده ای بکشند، باز هم کارشناسهای خارجی. اگر ما کارشناس داریم، پس چرا از خارج‏‎ ‎‏می آورید؟ اگر داریم و می آورید، خیانت می کنید؛ یعنی به ‏‏[‏‏ایرانی ها‏‎ ‎‏]‏‏محول نمی کنید،‏‎ ‎‏خیانت می کنید. اگر نداریم هم خیانت کردید؛ برای اینکه به ملت ما خیانت کردید که بعد‏‎ ‎‏از این همه سال حالا باز باید یک بنایی که درست می کنیم، یک سدی که درست‏‎ ‎‏می کنیم، یک محلی بخواهیم برای ‏‏[‏‏کاری‏‏]‏‏، درست بکنیم، باید باز از خارج بیاوریم؛ از‏‎ ‎‏امریکا یا از اروپا کارشناس بیاوریم.‏

وابستگی شدید اقتصادی

‏     به هر ‏‏[‏‏شئون‏‏]‏‏ آن، که شما نگاه بکنید می بینید که لنگ است. به اقتصادش نگاه کنید که‏‎ ‎‏مصیبت است. الآن احتیاج مملکت ایران به خواربار ‏‏[‏‏به خارج‏‏]‏‏ در ‏‏[‏‏حدود‏‏]‏‏ یازده ماه‏‎ ‎‏ـ آنطوری که کارشناسها می گویند ـ یا یازده ماه الاّ سه روز احتیاج به خارج دارد؛ یعنی یا‏‎ ‎‏سی روز یا سی و سه روز ایران می تواند ‏‏[‏‏خود را از نظر غذایی‏‏]‏‏ اداره بکند. زراعتش یا‏‎ ‎‏کشتش زاید بر سی روز یا سی و سه روز را باید از خارج بیاورند، و می بینید که دارند از‏‎ ‎‏خارج می آورند. «اصلاحات ارضی» آقا به اینجا منتهی شد که یک بازاری درست کرد‏‎ ‎‏برای امریکا، که امریکا چیزهایی که باید بریزد دور، به ما بفروشد! نفت ما را که دارند‏‎ ‎‏اینطور می برند که بعد از سی سال دیگر، به قول شاه بعد از سی سال دیگر تمام می شود. نه‏‎ ‎‏اینکه نفت تمام می شود، نفت را تمام دارند می کنند. دارند با این لوله های بزرگ که به‏

‏اندازۀ این اتاقْ شاید بعضیهایشان بزرگی اش باشد، به اندازۀ قامت انسان ‏‏[‏‏یا‏‏]‏‏ زیادتر ...‏‎ ‎‏دورش هست، قطرش هست، دارند با این ‏‏[‏‏لوله ها‏‏]‏‏ نفتهای ما را درمی آورند و می فرستند‏‎ ‎‏طرف امریکا. عوضش هم که باید ‏‏[‏‏پول‏‏]‏‏ به ما بدهند، عوضش هم اسلحه ای می آورند‏‎ ‎‏که می خواهد امریکا بیاید در ایران پایگاه داشته باشد در مقابل شوروی! باید یک چیزی‏‎ ‎‏هم به ایران بدهد؛ اگر اجازه اش بدهند، که نباید هم اجازه بدهند، لکن حالا این خیانت را‏‎ ‎‏کردند و خواستند اجازه بدهند، باید یک چیزی هم بدهد به ما که بیاید پایگاه درست‏‎ ‎‏کند. نفت ما را می گیرد پایگاه درست می کند برای خودش، عوض به ما می دهد! عوض،‏‎ ‎‏یعنی پایگاه درست کردن برای امریکا با آن اسلحه های بزرگ. حتی از ممالک‏‎ ‎‏دیگر‏‏[‏‏مثل‏‏]‏‏ فرانسه، می خرند آن چیزهای بسیار گران قیمت را که به درد ما نمی خورد؛ به‏‎ ‎‏عوضش نفت را دارند می برند، طیاره های سیصد و پنجاه میلیون دلاری، پانصد و پنجاه‏‎ ‎‏میلیون دلاری در عوض می خواهند بگیرند!‏

زیانهای جبران ناپذیر به ایران

‏     شما به هر ‏‏[‏‏بخشی‏‏]‏‏ که در مملکت ایران فکر بکنید، این آدم ـ که از پدرش بدتر است‏‎ ‎‏که پدرش از شمر هم بدتر بود ـ این آدم ...، به ما ضرر زده است؛ از مذهب گرفته تا‏‎ ‎‏سیاست گرفته تا مسائل اجتماعی گرفته تا مسائل اقتصادی گرفته تا فرهنگی گرفته تا نظامی‏‎ ‎‏گرفته، این خیانتکار است. ما می گوییم که ملت ما می گویند که «مرگ بر این سلطنت،‏‎ ‎‏سلطنت خیانتکار»؛ و ما این سلطنت خیانتکار را نمی خواهیم. اصلاً سلطنت از اول‏‎ ‎‏خیانتکار بوده؛ خوبهایشان هم بد بودند. آنهایی که شما یا مردم به واسطۀ تبلیغات‏‎ ‎‏برایشان دعا می کنند، آنها هم خبیث بودند. اینها دیگر بدتر از آنها هستند.‏

‏     منطق ما این است که ما یک حکومتی می خواهیم که آن به حال ملت ما دلسوز باشد.‏‎ ‎‏ما یک رژیمی می خواهیم که رژیم عدالت باشد، و در همۀ رژیمهایی که ما مطالعه بکنیم‏‎ ‎‏جز رژیم اسلام، جز حکومت اسلامی، حکومتی نیست که عدالت داشته باشد. همه برای‏‎ ‎‏خودشانند؛ منتها یک دسته ای هستند که ملایمترند، یک دسته ای هستند که تندروترند؛‏‎ ‎‏مملکت ما از آنهایی است که با تندی و با سرعت می خواهد این مملکت را خراب بکند!‏

‏شما بدانید که اگر این شخص باقی باشد خدای نخواسته، و اگر این رژیم منحوس و‏‎ ‎‏منحط باقی باشد، اگر این هیأت حاکمه ای که به ما حکومت کرده است، باقی باشد؛ برای‏‎ ‎‏نسل آیندۀ ما جز فقر هیچی نیست. برای اینکه نفتش را ‏‏[‏‏به امریکا‏‏]‏‏ می دهند و تمام‏‎ ‎‏می کنند، گازش هم که دارند به شوروی می دهند و تمام می کنند، مراتعش را، جنگلهایش‏‎ ‎‏را، همۀ اینها را که به این و آن دادند و از بین برده اند. ‏‏[‏‏در مورد‏‏]‏‏ زراعتش هم که اصلاً‏‎ ‎‏دیگر ما زراعتی نداریم که جواب این جمعیت باشد. بعد از، سی سال دیگر این مملکت‏‎ ‎‏هیچ منابع ثروت ندارد. اگر این رژیم سر کار باشد، منابع ثروت شما بکلی از بین خواهد‏‎ ‎‏رفت. فریاد ما، فریاد روحانیون، فریاد سیاسیون، فریاد آنهایی که دلشان به حال این‏‎ ‎‏مملکت می سوزد، این است که این مملکت را بگذارید که برای این نسل آتیه باقی باشد،‏‎ ‎‏بتوانند تویش زندگی کنند اینها، در یک قرن بعد؛ یعنی ‏‏[‏‏حتی‏‏]‏‏ سی سال بعد، دیگر‏‎ ‎‏نمی شود در این مملکت زندگی کرد برای اینکه همه چیزهایش را به باد فنا دادند و‏‎ ‎‏خراب دارند می کنند.‏

بهترین نوکر شرق و غرب

‏     ایشان گفته است که من اگر بنا شد ـ در یکی از نطقها و مصاحبه هایی که کرده است،‏‎ ‎‏شاه گفته است ـ که اگر من بنا شد بروم، مملکت را یک تلِ خاک  می کنم و می روم. تو‏‎ ‎‏حالا که هستی هم ‏‏[‏‏از‏‏]‏‏ یک تل خاک بدترش کردی؛ تو دیگر چیزی برای ما نگذاشتی.‏‎ ‎‏این شاه برای ما چیزی دیگر نگذاشته؛ و امریکا باید به این کمک کند، باید پشتیبان این‏‎ ‎‏باشد؛ برای اینکه بهتر از این نوکری که همۀ مملکت ما را دارد تقدیم می کند، در ازایش‏‎ ‎‏پایگاه برای او درست می کند، هم عوضش در جیب خودش می رود، هم معوَضش در‏‎ ‎‏جیب خودش می رود؛ هم نفت در جیبش می رود، هم عوض نفت برای خودش پایگاه‏‎ ‎‏اینجا درست می کند؛ بهتر از این چه نوکری می خواستی باشد؟ البته باید بگوید شاه‏‎ ‎‏آزادی داده است و عرض می کنم، یک مملکت مترقی دارد درست می کند! به منطق‏‎ ‎‏آقای کارتر، آزادی عبارت از این کشتارهایی است که الآن در ایران دارد می شود، که هر‏‎ ‎‏روز دنبال هم دارد واقع می شود، و ترقی اجتماعی هم عبارت از همین هاست که نصیب ما‏

‏شده است و همۀ ابعادش، ابعادِ از هم ریخته است. بله، برای شما خیلی کار خوبی است.‏‎ ‎‏لقمۀ چربی است برای خارجیها الآن نفت شرق  و بخصوص نفت ایران و حجاز؛ اینها‏‎ ‎‏لقمۀ چربی است برای ‏‏[‏‏آنها‏‏]‏‏؛ البته باید پشتیبانی خودش را اعلام بکند. شوروی هم باید‏‎ ‎‏پشتیبانی خودش را اعلام کند برای اینکه گاز را دارد می برد؛ منافع دارند اینها.‏

‏     صدای مردم که درآمده می گویند ما می خواهیم این منافعی که داریم، به طور‏‎ ‎‏عقلایی، به طور صحیح استخراج بشود و به طور صحیح فروش برود. ما نمی خواهیم که‏‎ ‎‏نفت را تو جیب خودمان کنیم یا بخوریم، ما می خواهیم نفت را بفروشیم؛ اما نمی خواهیم‏‎ ‎‏غارت بشود. ما نفتمان را می خواهیم بفروشیم؛ هر مملکتی بهتر خرید این نفت را، به او‏‎ ‎‏بدهیم و پول از او بگیریم؛ ارز بگیریم، نه آهن پاره بگیریم، نه طیاره ای که به درد ما‏‎ ‎‏نمی خورد بگیریم. آن را بگیریم و صرف این ملت بکنیم، این ملتی که آب ندارد.‏

زاغه نشینی دهقانان

‏     آقا، شما ملاحظۀ تهران را نکنید، و آن هم بالای شهر تهران را، شما یک قدر اطراف‏‎ ‎‏تهران سوار شوید بگردید، یک قدر این چادرنشینها و این زاغه نشینها را ملاحظه کنید،‏‎ ‎‏ببینید اینها چه زندگی دارند. همین تهران ما که پایتخت است و ‏‏[‏‏آباد‏‏]‏‏ هست و به «دروازۀ‏‎ ‎‏تمدن» نزدیکتر است؛ شما یک روز بروید بگردید، یکوقت صرف کنید ... بروید‏‎ ‎‏بگردید اطراف تهران؛ ببینید در چند جای تهران یک محله هایی درست شده است که‏‎ ‎‏اینها، خیلی که خوب درست کرده باشند، یک خانۀ گلی؛ خودشان با هم دست به هم‏‎ ‎‏داده اند و یک خانۀ گلی درست کرده اند برای یک عائله ای. اینها چرا اینجا جمع‏‎ ‎‏شده اند؟ برای «اصلاحات ارضی»! اصلاحات ارضی که کردند، مردم در دهات خودشان‏‎ ‎‏دیگر نتوانستند بمانند؛ به هم خورد اوضاعشان، نتوانستند در آنجا بمانند. هجوم کردند‏‎ ‎‏طرف شهرستانها که بیشترشان طرف تهران آمدند و این بیچاره ها حالا آمده اند در‏‎ ‎‏تهران، بسیار ناگوار و سخت زندگی می کنند. همه شان هم، آنچنان جوان نیستند که بتوانند‏‎ ‎‏حالا یک حمالی بکنند، بتوانند یک چرخی را پیدا کنند و دور بگردند و چیز بفروشند؛‏‎ ‎‏بسیارشان پیرمردند، پیرزنند، بیچاره اند، ضعیفند؛ و اینها دارند در زاغه ها زندگی‏

‏می کنند. قریب بیشتر از سی مورد به من، برای من نوشته بودند (... نوشته اش هم پیش من‏‎ ‎‏نیست، حافظه اش ‏‏[‏‏را‏‏]‏‏ هم که ندارم) قریب سی مورد یا بیشتر، محله هایی است که در‏‎ ‎‏تهران هست از این بیچاره ها. در طرف حضرت عبدالعظیم، چند تا در طرفِ ‏‏[‏‏جنوب‏‎ ‎‏شهر تهران‏‏]‏‏، حتی در بالای شهر، حتی در آن محله های بالای شهر، آن جاها هم هست.‏‎ ‎‏آنها برای خاطر اصلاحات ارضی از آنجا ‏‏[‏‏روستاها‏‏]‏‏ کوچ کردند و آمدند اینجا، و یک‏‎ ‎‏زندگی بیچارگی ‏‏[‏‏پیدا کردند‏‏]‏‏، آب ندارند، برق ندارند، اینها که دیگر چیزهایی نیست‏‎ ‎‏که آنها داشته باشند ـ برقهای تهران هم ‏‏[‏‏مثل‏‏]‏‏ موارد دیگرش ‏‏[‏‏می ماند‏‎ ‎‏]‏‏برق ندارند؛ هر‏‎ ‎‏روزی چند جایش تاریک است ـ آب ندارند، برق ندارند؛ زندگی، ... ندارند اینها. در‏‎ ‎‏یک گودالهای بسیار گودی بعضی شان زندگی می کنند که باید آب را بروند از آن بالاها‏‎ ‎‏یک کوزۀ آب بردارند بیاورند. این زندگی است که اینها برای اینها درست کرده اند.‏

فقر و ویرانی بر دریایی از سرمایۀ نفتی

‏     در دهاتی که یک قدری دورتر است، من خودم سر و کار دارم با آن کسانی که اهل‏‎ ‎‏آن دهات هستند، که می آیند از من اذن می گیرند ‏‏[‏‏که‏‏]‏‏ یک قدر پول ما باید بدهیم، یک‏‎ ‎‏قدر پول، خودشان از خودشان بگذارند، می گویند که یک فرسخ راه هست بین آنجایی‏‎ ‎‏که آن ‏‏[‏‏آب‏‏]‏‏ انباری که آب هست تا آنجایی که این دهی که این بیچاره ها هستند، یک‏‎ ‎‏فرسخ راه باید بروند آب بیاورند برای خوردن؛ آن وقت پول می گیرند یک آب انبار‏‎ ‎‏درست می کنند که بارانها بیاید اینجا جمع بشود و اینها در وقتی که باران نیست از این آب‏‎ ‎‏استفاده کنند. شما نگاه نکنید به این اتومبیلهایی که چهار نفر در تهران سوار می شوند و‏‎ ‎‏[‏‏عیشی‏‏]‏‏ می کنند؛ نه، یک دسته شان که از خود ‏‏[‏‏دولتمردان‏‏]‏‏ هستند، یک دسته شان هم‏‎ ‎‏خوب، ‏‏[‏‏از مرفهین هستند‏‏]‏‏. شما سایر شهرهای ایران و سایر دهات ایران و آنجاهای خود‏‎ ‎‏تهران، در این زاغه ها، یک نظری به اینها هم بکنید، ببینید چه می گذرد بر این ملت؛ یک‏‎ ‎‏ملتی که اینطور دارد بر او می گذرد. یک نفتی که باید این ملت را اداره کند و اگر به طور‏‎ ‎‏امانت یک هیأت حاکمۀ امین ما داشتیم و به طور امانت این را خرج و صرف می کردند و‏‎ ‎‏می فروختند و می گرفتند و خرج این ملت می کردند، نباید ملت اینطور باشد. فریاد ما‏

‏برای این است که خوب، چرا باید اینطور باشد که یک دستۀ بیچاره ای اینطور زندگی‏‎ ‎‏کنند، یک دسته هم برای ویلا پنج میلیون دلار ‏‏[‏‏خرج کنند‏‏]‏‏؛ برای من نوشته بودند پنج‏‎ ‎‏میلیون دلار برای گلکاری، تزیینات گلکاری ویلای یکی از خواهرهای شاه خرج شده.‏‎ ‎‏از کجا آورده اند؟ رضا شاه با دست خالی آمد و کودتا کرد، املاک مردم را هم به زور‏‎ ‎‏گرفت و بعد هم املاک را، یک مقدارش را رد کردند. از کجا آورده اند اینها؟ این بنیاد‏‎ ‎‏پهلوی از کجا، از کجا دارد اداره می شود؟ از همینها، از همین پول ملت. این ملت باید‏‎ ‎‏نفتش را اینطور از دستش بگیرند و عرض می کنم که و سایر چیزهایش را ازش بگیرند و‏‎ ‎‏خودش آنطور زندگی بکند؛ یک دسته هم آنطور زندگی بکنند؛ اینطور بچاپند این ملت‏‎ ‎‏را. فریاد ما این است که نباید اینطور چاپیدنها باشد؛ باید این رژیم بکلی تبدیل بشود. ما تا‏‎ ‎‏آن وقت که نفس داریم می گوییم؛ آن وقت که نفسمان قطع شد، خوب دیگر، عذر‏‎ ‎‏داریم پیش خدای تبارک و تعالی.‏

رسالت افشاگری و روشنگری

‏     شما هم مکلفید آقا. یک ملت است، مصالح یک ملت است، مصالح اسلام است.‏‎ ‎‏شما هم مکلفید که هر چه می توانید تبلیغات کنید به ضد اینها؛ یعنی مسائل حقیقی و‏‎ ‎‏واقعی ایران را بگویید. ‏‏[‏‏آنچه‏‏]‏‏ که می گذرد الآن بر این ملت، شما بگویید.‏

‏آنکه در دانشگاهها می گذرد، آنکه در دانشکده ها می گذرد، آنکه در دبستانها حتی‏‎ ‎‏می گذرد. دختر کوچولوها را کشتند امسال. نوبت رسید به این دختر بچه های‏‎ ‎‏هفت ـ هشت ساله؛ آنچه در زندانهای ایران می گذرد، آنچه در ایران ـ که خودش زندان‏‎ ‎‏است ـ می گذرد، اینها را به این اشخاصی که آشنا هستید شما در اینجا، مدارس اینجا‏‎ ‎‏می روید، در ...، جوامع اینها هستید، به اینها هر کدامتان موظفید بگویید. اگر هر یک از‏‎ ‎‏شما به ده نفر، بیست نفر از اینها مطالب ایران را بگوید یک موجی پیدا می شود؛ باز جای‏‎ ‎‏خدمتی است. آنها دارند جانشان را می دهند و خدمت می کنند به شما؛ شما هم باید‏‎ ‎‏تبلیغات بکنید، شما باید حرف بزنید اینجا؛ می توانید در مطبوعات اینها طبع بکنید‏‎ ‎‏حرفهایتان را. مصاحبه می توانید بکنید، مصاحبه بکنید، بگویید حرفهایتان را؛ مثل من‏

‏نیستید که ممنوع المصاحبه بشوم، بگویید حرفهایتان را.‏

‏     من از خدای تبارک و تعالی سلامت همۀ شما را می خواهم و من امیدوارم که‏‎ ‎‏ان شاءالله این سیلی که از جمعیت ایران به یک طرف متوجه شده است و به عقیدۀ من به‏‎ ‎‏دست خدا پیدا شده است این، و بشر نمی تواند اینطور کار را بکند، من از خدای تبارک و‏‎ ‎‏تعالی می خواهم و امیدوارم که این سیل خروشان، این هرزه ها و علف هرزه ها را ببرد به‏‎ ‎‏کنار و مملکتتان برای خودتان بشود و خودتان اداره کنید مملکتتان را ‏‏[‏‏ان شاءالله حضار‏‏]‏‏.‏‎ ‎‏ان شاءالله همه تان موفق باشید، مؤید باشید و من عذر می خواهم از اینکه حال مزاجی ام‏‎ ‎‏اقتضا نمی کند خیلی اینجا بنشینم با شما صحبت کنم، خداحافظ.‏

  • ـ اصل: نظاممان.
  • ـ جنگ جهانی دوم در شهریور 1320.