سخنرانی
زمان: 2 آبان 1357 / 21 ذی القعده 1398
مکان: پاریس، نوفل لوشاتو
موضوع: تبیین شرعی بودن نهضت و وظیفۀ مردم در این دوران
حضار: دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج
بسم الله الرحمن الرحیم
حال من امشب مقتضی اینکه مزاحمت دهم به آقایان نیست. اوضاع ایران برای ما حالی باقی نگذاشته است. هر روز تقریباً در ایران باز یک کشتار هست. باز این رژیم منحط، این رژیم سفاک، به جان مردم افتاده است و دارد همه را قتل عام می کند. در عین حال اوضاع رضایت بخش است، در عین حال که کشتار هست.
یأس شاه و آخرین غارتها
اوضاع طوری است که ایشان را مأیوس کرده است. دیگر ایشان از وضع خودش مأیوس است و تصریح هم می کند به اینکه من مأیوسم، و باید هم مأیوس باشد، لکن در این حالِ یأسش الآن دارد از یک طرف اموال ملت را می برد بیرون ـ جواهرات سلطنتی را می گویند با طیاره حمل کردند به خارج آن جزیره ای که برای کارهای زشت درست کرده بودند و خیلی چیزهای زیاد در اینجا خرج شده بود و مؤسسات زیاد، آنها را هم بعضی آقایان گفتند که فروخته است به شرکت نفت و پولهایش را حمل کرده است به خارج ـ و از یک طرف هم حالا که مأیوس شده است افتاده است به کشتار دسته جمعی، و به هیچ کس رحم نمی کند.
سیاست «گام به گام» در مبارزات با شاه اشتباه است
باید ملت ایران مهلت به این دیگر ندهد. باید بدون مهلتْ این را کنار بزند و قطع یدِ او را از سر ملت بکند. اگر مهلت پیدا بکند این، مصیبت است برای ملت ما. گاهی یک پیشنهادهایی از بعضی اشخاصی که خیلی توجه به تمام مسائل ندارند می شود ـ از بعضی
از آقایان، از بعضی از محترمین ـ که مثلاً خوب است که اصل رژیم باقی باشد و این شخص برود، لکن بعضی تصریح به این می کنند که ایشان هم باشد، لکن همان طوری که قانون اساسی تکلیف سلطان را معین کرده است که سلطان باشد و حکومت نکند، همین سلطنت بکند؛ بایستی ما هم همین طور رفتار کنیم و بگوییم که ایشان سلطنت بکند و حکومت نکند و حالا به این مطلب قانع بشویم و بعد کم کم، یک قدم یک قدم، جلو برویم؛ این جزء اشتباهاتی است که آقایان دارند. آنهایی که سوء قصد دارند که سوء قصد دارند؛ یعنی می خواهند این رژیم را حفظش کنند و بعد هم هر کاری می خواهد بکند. آنهایی که حُسن نیت دارند و آنطور نیست که بخواهند یک ظلمی ادامه پیدا بکند، آنها هم اشتباه دارند.
سی سال جنایت مستمر
اگر چنانچه ملت ایران که این همه جنایات برایش واقع شده است؛ این آدم الآن حدود سی سال است که دارد جنایت می کند، در این سال اخیر چقدر جمعیت از ایران به دست این و به امر این، کشته شده است؛ حالا بعد از این همه کشتار، بعد از اینکه همۀ مخازن ما را، نفت ما را، همه چیز ما را، مراتع ما را، جنگلهای ما را به دیگران واگذار کرده است و نفت را بکلی از بین برده است و زراعت را بکلی از بین برده است و این ملت را همچو کرده است که بعد از چند سال دیگر، هیچ ندارد این ملت، هیچ پشتوانه ندارد؛ یک کسی که این همه جنایات را کرده، ما بگوییم که خوب آقا! شما حالا دیگر بفرمایید بالای مسند بنشینید و بروید سراغ الواطی تان، به حکومت کار نداشته باشید؟! این ملتی که اینقدر خون داده، حالا آقا را سلطانش [کند]، به سلطنت قبولش بکند و بگوید که خوب، شما ببخشید! حالا دیگر همان سلطنت بکنید! آن آقا باشید شما! دیگر لازم نیست که قوۀ اجراییه هم باشید!
اجازۀ سلطنت به شاه، خیانت به مردم است
خوب کدام، کدام مسلمان از ما یک همچو مطلبی را قبول می تواند بکند؟ کدام آدم منصف قبول می کند که بچه های مردم، جوانهای مردم، دخترهای مردم، بچه های
کوچک مردم را این مرد، این آدم سفاک به کشتن داده است، خودش در 15 خرداد متصدی فرمان بوده و به طوری که می گویند پانزده هزار نفر جمعیت را با فرمان او کشتند، و امکان ندارد که این کشتارهایی که می شود بی فرمان او باشد، جرأت نمی کند کسی بی فرمان او آدم بکشد، یک دفعه هم ایشان نگفته است که من نکردم و مأمورهای من کردند؛ برای اینکه معلوم است مسئله؛ یک آدمی که یک عمر جنایت بر این ملت کرده است،یک عمر خیانت به این ملت کرده است،یک عمر خون بچه های این مملکت راریخته، حالا ما بگوییم که خوب، حالا برای اینکه آرامشی پیدا بشود، ایشان سلطان باشند، آقا باشند، دیگران خدمتگزار! این را کدام ملت می تواند از ما قبول کند؟ کدام آدم که اعتقاد به خدا و اسلام دارد، می تواند این نقشه را پیاده کند و تصدیق این مطلب بکند؟ جز آن کس که اشتباه کرده؛ ما [به] آن آدمی که اشتباه کرده، می گوییم از اشتباه بیرون بیاید.
به شاه نباید مهلت داد
و ثانیاً باید بدانند این آقایان که اگر این آدم را امروز شما مهلت دادید و گفتید سلطان باشد و حکومت نکند، این «حالا» قبول می کند. خودش هم در مجلس گفته است که قانون برای من وظیفه معین کرده است و من هم قبول [دارم]. این را قبول کرده است؛ اما همین آدم می خواهد شما را بازی بدهد، مردم را بازی بدهد تا حالا ساکت بشوند مردم؛ این نهضتی که الآن پیدا شده است و همه، دسته جمعی می گویند که ما نمی خواهیم این آدم را، «مرگ بر این سلطنت»، این خاموش بشود. اینکه خاموش شد امکان ندارد دوباره مثل حالایش شود؛ یعنی این قیامی که الآن شده و این نهضتی که الآن شده است و آن همه زحمتها کشیده شده است تا به اینجا رسیده، اگر این نهضت بخوابد و مردم بروند سراغ کارهایشان، سراغ زندگی شان بروند، دیگر محال است که برگردد این [وضعیت]، و این نهضت پیدا بشود، و این آدم از این قدمی که گذاشته برمی گردد؛ این وقتی که برگشت، تمام مردم را، تمام مخالفین خودش را، خواهد قتل عام کرد بدتر از حالا.
طرح جانشینی سلطنت و شورای سلطنت، انحراف از نهضت است
کدام آدم، کدام عقل این مطلب را اجازه می دهد که ما یک دشمن سرسخت یک
ملتی را رساندیم تا آنجایی که دارد حالا خاضع می شود و دارد گورش را گم می کند برود، ما حالا مهلتش بدهیم که بعدها، بعدها یک قدمی برداریم؟ الآن باید این [را] چاره کرد، الآن باید قطع کرد این ریشه را. ما همه مان باید شرکت کنیم در این مطلب، همۀ قشرهای ملت باید شرکت کنند در این مطلب. اگر کسی در این مطلب موافقت با ما نکند، این سوء نیت یا دارد یا آدم نفهمی است، جاهلی است؛ آنکه جاهل است باید به آن حالی کرد؛ آن کس که سوء نیت دارد باید به او تشر زد که این، دست بردارد از این[اندیشه]. خیانت است به یک ملتی که خون داده است حالا ما بگوییم که خیر، ما این قدم اولمان که برداریم که ایشان حالا سلطان باشد و یا این برود و فرح خانم سلطان مملکت ما بشود و شورای مملکتی، شورای سلطنتی پیدا بشود و بعدش، آن وقت بیاییم قدم دوم بگوییم: نه، او هم باشد! آقا، همین حالا باید این کار را کرد. این اشتباه است. همین حالا، همین حالا باید این ملت تا اینجا که رسانده، حرکت بدهد و همین طوری که مثل سیل دارد پایه ها را یکی بعد از دیگری می ریزد، همۀ پایه ها را بریزد تا این برود، این خیانتکار برود؛ و ما دنبال این مطلب؛ یعنی همین حالا حرف ما این است که باید تمام دستهایی که در این مملکت، قدرتمندی کردند و با قدرتمندی دارند ذخایر ما را می برند، اینها تمام باید قطع بشود. این دستها باید قطع بشود و کنار بروند. مملکتْ مملکت ماست و ما خودمان می خواهیم اداره کنیم مملکت را؛ مستشار امریکایی ما نمی خواهیم که یکی گاز ما را ببرد و آن یکی ـ عرض می کنم که ـ نفت ما را ببرد و آن یکی مرتع ما را ببرد؛ و آن یکی جنگل ما را ببرد. چه برای مملکت ما باقی گذاشته این آدم؟
قطع ریشۀ ظلم
حرف ما این است. و این حرف، حرف من نیست آقا که من بگویم حقی مال من است و این حقم را گذشتم؛ این حقْ حق الهی است؛ این حکمْ حکم خداست. مسئله، تکلیف شرعی الهی است، کسی نمی تواند تخلف بکند، نباید تخلف بکند. یک کسی که سر تا پایش ظلم است باید قطعش کرد. این ریشه را باید قطع کرد. این ـ مسلمین را دارد
به ـ مسلمین ایران را دارد به نابودی می کشد؛ این را باید قطعش کرد تا اینکه مردم بتوانند یک نفسی بکشند. پنجاه سال بیشتر، مردم خفقان گرفته بودند؛ مردم را سلب آزادی همه طرفه کرده بودند اینها. پنجاه سال است که مردم زجر کشیدند، اولادهایشان را دادند، چه زمان آن پدر و چه زمان این پسر؛ حالا که مردم رسیدند به اینجا و قیام کردند، یک قیام مردانه کردند مردم ایران، الآن هم در ایران، همین حالا که من و شما اینجا نشستیم، بلااشکال در ایران یک هیاهویی هست و قم، صدایش بوده است که می گفتند صدای تفنگها الآن دارد می آید، همین امروز چه کردند، همدان هم که آن قیام هست و اطراف کرمان هم لابد هست، تهران هم که همیشه یک چیزی هست در کار، الآن که این مردم مهیایند و به اینجا رساندند و حاضرند مردم برای همه جور جانفشانی برای اسلام و برای ملت خودشان، ما حالا بیاییم بگوییم که حالا باشد، بگذارید بعدها این کار را می خواهیم بکنیم؛ حالا این قدم اولی را برمی داریم، ایشان را می گوییم: آقا سلطان باشد، لکن حکومت نکند! این چه حرفی است که از دهن ما بیرون بیاید؟ کدام ملت می تواند این مطلب را قبول بکند؟ خیر، ایشان باید بروند. این سلسله باید منقرض بشود. ایران، این سلسله را نمی خواهد. بچۀ هفت ساله اش هم نمی خواهد، پیرمرد هشتاد ساله اش هم نمی خواهد.
الآن وقت کار است
و الآن وقت کار است که همه دست به هم بدهیم؛ شماها که در خارج مملکت هستید، با تمام قوایی که دارید کمک کنید به این مملکت، به اهل مملکت خودتان. آنها دارند خون می دهند، شما [با] قلم، قدم ـ عرض می کنم که ـ تظاهر، هر چه بلدید، هر طوری که می دانید، خطابه بخوانید برای مردم این مملکتها، صحبت کنید برایشان، مطالب ایران را به آنها بگویید، حالی شان کنید که در ایران چه می گذرد و ما چه مصیبتهایی داریم و ایرانی ها گرفتار چه مصیبتهایی هستند، بلکه ان شاءالله ملتهای دیگر هم بیدار بشوند. الآن به ما می گفتند که ملت فرانسه همه الآن راجع به اینکه این باید برود، همه قبول دارند که این باید برود. راست هم می گویند ولیکن باید فهماند به آنها، باید گفت. خوب، [با]
تبلیغاتِ چقدر ساله الآن آنجاست که شاید بسیاری از مردم ندانند که این بیچاره مردم چه چیز دارند می گویند. خوب، آزادی داده و کارتر می گوید: چون آزادی تندی داده است به مردم، از این جهت مردم با او مخالفند؛ آخر این چه حرف احمقانه[ای] است؟ مردم، آزادی چون دادند به آنها، حالا دارند داد می کنند که آزادی بده؟ مردم را، مملکت را چون رو به ترقی دارد می برد، از این جهت، مردم از ترقی مملکتشان بدشان می آید؟
اگر مهلت دهیم، ملت نابود خواهد شد
مملکت را برده تا لب هلاکت، و اگر اینطور این آدم، خدای نخواسته باقی بماند، چند سال دیگر، شما بعد از چند سال دیگر، نه نفت دارید، (برای اینکه تمام لوله ها را باز کردند و همین طور دارد می رود) نه نفت دارید، نه زراعت دارید؛ بعد که نفت نیست و زراعت نیست، چی دیگر؟ ما چه چیز داریم؟ هیچی، این آدم اگر چند سال [دیگر]باشد ما را می کشد به نابودی؛ ملت نابود خواهد شد.
وحدت برای قطع ریشه
الآن وقت این است که همه دست به هم بدهیم و این ریشه را قطع بکنیم، و دنبالش ریشه های دیگر [را]هم قطع بکنیم. مملکت مال خودمان است و حرف حق داریم و حرف صحیح داریم که مملکت خودمان را می خواهیم خودمان اداره بکنیم. ما داریم اشخاصی که اداره کنند مملکتمان را؛ ما رجال صالح داریم، ما رجال مُسْلم داریم، ما تحصیل کرده ها داریم، عدۀ کثیری در اروپا و امریکا اصلاً نمی توانند برگردند به مملکت؛ برای اینکه مورد زجر و حبس و اعدام و این چیزها واقع می شوند، آنها می آیند به مملکت خودشان، زندگی می کنند و اداره می کنند مملکت را.
شایعۀ کمونیست شدن ایران !
نباشد ایشان، کمونیست می شود، یک حرف غلطی است؛ کمونیستی دیگر در کار نیست، ایرانْ کمونیستی ندارد؛ چهار تا بچه اگر یکوقتی یک چیزی بازیشان بدهند، یک صحبتی بکنند، اگر از خود آنها نباشد و تحریک خود آنها نباشد چهار تا بچه هم که از
بین می روند اینها، چیزی نیستند اینها تا اگر ایشان نباشند... یک مملکتی که سی میلیون جمعیت علَم بلند کرده و داد می زند: اسلام، اسلام. این دیگر می شود کمونیستی باشد؟ خفه می کنند کمونیست را؛ مگر می شود یک همچون چیزی؟ این تبلیغات شاه است برای اینکه خودش را نگه دارد و برای اینکه چند روزی زنده بماند؛ این می گوید: خیر، اگر من نباشم کمونیست می شود. خودت از کمونیست هم بدتر هستی!
تکلیف، همراهی با نهضت
در هر صورت شما همه، ما همه، موظفیم به اینکه کمک کنیم به رفقایمان در آنجا. کمک ما در اینجا و در ممالک خارجه این است که تبلیغات کنیم؛ یعنی هر کدامتان یک مبلّغ، یک خطابه خوان باشید برای مردم. می روید توی مدرسه تان، آنجا چند نفر را پیدا می کنید صحبت کنید، بگویید که مسئله این است، مملکت ما اینطور است، مردم این را می خواهند، این آدم این کار را کرده. این حرف را که می دانید همه تان، همه تان اطلاع دارید که الآن چه می گذرد به مملکت ما. ان شاءالله خداوند همه تان را موفق کند و حفظ کند و سالم باشید، و خودتان را بسازید برای مملکتتان. ان شاءالله همه با هم وارد مملکتتان بشوید و سالم باشید؛ مملکتتان از خودتان باشد. ان شاءالله . [صلوات حضار].