سخنرانی
زمان: 22 مهر 1357 / 11 ذی القعده 1398
مکان: پاریس، نوفل لوشاتو
موضوع: ابعاد انسان ساز مکتب اسلام
حضار: دانشجویان و ایرانیان مقیم پاریس
بسم الله الرحمن الرحیم
شاه در اندیشۀ انتقام
الآن به من اطلاع داده اند که شاه تصمیم گرفته است که فردا در این اعتصاباتی که مسلمانها، برای آن کشته هایی که داده اند بنا دارند که اعتصاب کنند، می خواهد یک قتل عام بزرگی بکند. من این را کراراً گفته ام که این آدمْ اعصاب خودش را از دست داده، الآن به طور جنون آمیز دارد زندگی می کند؛ و چون اواخر عمرش را دارد می گذراند، از این جهت می خواهد که انتقام بگیرد از ملت ایران. تا حال هر چه جنایت بوده است کرده است؛ حالا هم که مردم ایستاده اند و می گویند که باید بروی، احساس این را کرده است که باید برود و به طور جنون آمیز می خواهد که مردم را قتل عام کند و برود. در یکی از حرفهایش گفته بود که من اگر بنا شد بروم، ایران را به یک تلِّ خاک برمی گردانم و می روم، یک تلّ خاکش می کنم ایران را و می روم. حالا معلوم می شود که می خواهد عمل کند به این. امروز مطلع شدم؛ یعنی گفتند که تلفن شده است از ایران که آمادگی دارد پیدا می کند برای اینکه مردم را یک کشتار عظیمی بکند.
شاه خواهد رفت
و ما نمی دانیم که باید با این دستگاه چه بکنیم؟ ملت مظلوم ایران نمی دانند که با این آدمی که الآن جنون پیدا کرده است و اعصابش از بین رفته است باید چه بکنند؟ باید چه فکری ما بکنیم؟ من ناراحتم از فردا که مبادا این مطلب صحیح باشد و این مردم را به مسلسل ببندد و به تانک و توپ ببندد و تلافی کند و آخری که می خواهد برود دیگر کسی را نگذارد و برود. ما گرفتار یک همچو موجودی هستیم و باید دعا کنیم. باید دعا
کنیم که خداوند به خیر بگذراند این کار را، که اگر چنانچه عملی بشود، یک مصیبت بزرگی بر ایران وارد می شود. گرچه رفتن این، همۀ مصیبتها را جبران می کند، لکن چرا باید ما مجال به این داده باشیم که این کارها را بکند. البته مسلسلهای امریکا و سلاحهای امریکا پشت سر این است و الاّ همچو مجالی مردم به او و دولت او نمی دادند؛ اما حالا هست. الآن باز مستشارهای امریکایی هستند و این هم آخر عمرش هست و او خواهد رفت.
آن چیزی که می خواستم به آقایان بگویم و فردا هم اگر چنانچه مجلسی داشتیم، فردا هم باز تذکر می دهم و قبل از این تذکر، این را عرض بکنم که فردا مجلسی که ما داریم مال همۀ دانشجویان و کسانی که در اینجا، در خارج، اقامت دارند از ایرانی های خودمان؛ این مجلس مال همه است و مثل منزل من می ماند که منزل همۀ آقایان است و درِ آن باز است برای اینکه هر کس بیاید، مجلس هم اگر چنانچه فردا اشکالی پیدا نکند، آن هم مجلس خود آقایان است و کسی در این دخالت ندارد؛ توهّمی شده است که کسی دخالت دارد، کسی مثلاً کنترل می کند. نه، همه با هم هستیم، همه با هم برادر هستیم، و کس معَینی بنای بر این کار نیست که دخالت داشته باشد. همۀ آقایان منزل خودشان است. آنجا هم اگر مجلسی باشد، همۀ آقایان با آن علی السواء هستند؛ همۀ ما نسبت به همه علی السواء هستیم؛ به همه تان علاقه دارم، دعا برای همه تان می کنم و صنف خاصی دخالت ندارند. توهّم این نشود که یک صنف خاصی در این امور دخالت دارند یا من با یک صنف خاصی رفاقت دارم؛ نه، با همۀ شما رفاقت داریم و همۀ شما را دعا می کنیم.
فاجعۀ نشناختن اسلام در همۀ ابعاد
آنکه می خواستم تذکر بدهم، و اگر فردا هم مهلت پیدا بکنم و بشود که صحبت بکنم تفصیلش را بیشتر می دهم، این است که یک فاجعه ای برای اسلام از اول تا حالا بوده، و آن فاجعه اینکه اسلام را نشناخته اند. کسانی که بحث از اسلام کردند، چه در سابق و چه در لاحِق، اینها اسلام را با همۀ ابعادش نشناختند. هر کسی یک بُعدی از ابعاد اسلام را در آن نظر کرده است و همۀ مطالبی که در اسلام بوده است و در قرآن کریم بوده است، به
همان معنایی که خودش ادراک کرده، برگردانده. سابق ـ در قرنهای سابق ـ یک دسته متکلمین بوده اند که اینها روی فهم تکلم خودشان، روی فهم ادراک خودشان، اسلام را آنطور توجیه می کردند که خودشان فهمیده بودند. یک دسته فلاسفه بودند که روی فلسفه ای که آنها می دانستند، اسلام را به صورت یک فلسفه ادراک می کردند، خیال می کردند که مکتب فلسفی است. یک دسته عرفا و این طایفه بودند که اسلام را به فهم عرفانی توجیه می کردند، و اسلام را کاَنه یک مکتب عرفانی می دانستند تا این زمانهای آخر. از آن وقت تا این زمانهای آخر، اسلام چندین بعدش شناخته نشده بوده است و بعضِ از ابعادش را، البته شناخت تمام نه؛ اما خوب مقداری هر طایفه روی ادراک خودش، روی علم خودش، اسلام را مطالعه می کرده و همۀ آیات قرآن را و همۀ اخبار پیغمبر و ائمه ـ علیهم السلام ـ را روی آن ادراک خودش، برداشتی که خودش کرده بوده است از اسلام، روی آن برداشت حساب می کرده؛ همۀ اوراق را برمی گردانده به آن ورقی که خودش فهمیده است و لهذا از این بُعدی که اسلام دارد، که بُعد دنیایی اش و حکومتش است، آنجا وقتی که ببینید، هیچ خبری نیست؛ همۀ آن، مسائل فلسفی و عرفانی است؛ اما وظیفۀ مردم حالا که دارند زندگی می کنند، چه است و کیفیت حکومت اسلام چه حکومتی است، و مردم چه جور باید برخورد داشته باشند با طبیعت، هیچ در کلمات آنها دیده نمی شود. آنها همه اش راجع به مسائل مابعدالطبیعه و مسائل عرفانی و فلسفی و اینطور چیزها بحث کرده اند، تا آمده است و رسیده است نوبت به این قشر متأخر. اینها عکس آنها عمل کردند؛ یعنی آن ابعادی که اسلام در معنویات داشته است، در فلسفیات داشته است، در عرفانیات داشته است، آنها را بکلی کنار گذاشته اند و همین ورق ظاهر را دیده اند؛ یعنی اسلام را یک مکتب مادی تصور کرده اند. آنطوری که آنها یک مکتب معنوی که از مادۀ اصلش کأنّه جداست، تصور کرده بودند و حتی آیاتی که راجع به قتال واقع شده بود، به قتال با مشرکین واقع شده بود، آنها را هم توجیه کرده بودند به قتال با نفس و امثال ذلک. در مقابل آنها الآن از چند سالی پیش، در این وقتی که مثلاً علوم غرب به ما رسیده است و عرض می کنم که آن تبلیغات اینها رسیده است، اینها در
عین حالی که مسلمانند، در عین حالی که همان طور که آنها بوده اند، در عین حالی که خوبند لکن شناختشان از اسلام همان شناخت مادیت اسلام است. آنها دعوت به باطن می کردند و از ظاهر و از طبیعت غافل بودند، اینها دعوت به مادیت می کنند و از معنویت غافلند، و این هر دو اشتباه است؛ اسلام نه محصور در آن معنویاتی است که آنها می گویند، دارد معنویات؛ اما محصور نیست و نه در محصور این مادیاتی است که اینها می گویند؛ یعنی مادیات را دارد لکن محصور به این نیست.
اسلام، مکتبی انسان ساز
اسلام یک مکتبی است که برای انسان سازی آمده، و ما باید ببینیم که این انسان، که به قول بعضی ماهیتِ ناشناخته است، این انسان چه ابعادی دارد و چه احتیاجاتی دارد؟ و اسلام که برای انسان سازی آمده است، آیا جهت حیوانی این را فقط می خواهد بسازد، یا جهت معنوی او را می خواهد بسازد، یا انسان می خواهد بسازد؟ انسان مثل سایر موجودات نیست. سایر موجوداتْ مثل ـ مثلاً ـ حیوانات که حالا در درجۀ بعد از نباتات و معادن [و] اینها واقع شده است؛ حیوان همان حال طبیعی دارد و از ماوراءالطبیعه یک چیز کمی، یک احساسی، یک ادراکی؛ اما ادراک ناقص دارد و دیگر مراتب ندارد ماوراءالطبیعه اش؛ انسان، از این نقطۀ اول طبیعت تا آن آخری که یک موجود الهی می شود مراتب انسان است؛ یعنی یک انسان می تواند سیر بکند از عالم طبیعت تا ماورای طبیعت، و از ماورای طبیعت تا مرتبۀ الوهیّت سیر بکند تا برسد به اینکه آنجا را ادراک بکند.
انسان، موجود جامع
انسان یک موجود جامع است نه یک موجود یک بُعدی یا دو بُعدی. موجودات دیگر بعضی شان یک بُعدی اند، بعضی دو بُعدی اند، بعضی چند بُعدی اند، لکن همۀ ابعاد وجود در سایر موجودات نیست. فقط انسان است در بین همۀ موجودات که یک موجود چندین بُعدی است که برای هر بُعدش احتیاجات دارد. برای رشد هر بُعد او، احتیاج دارد، احتیاجات دارد؛ و مکتبهایی که در عالم هست، در عالم طبیعت هست، هر
مکتبی را که شما بروید ملاحظه بکنید، به استثنای مکتب اسلام و مکتب توحیدی و مکتب انبیا، که درست دست ما نیست و از بین رفته است اما حالا اسلام محفوظ است، هر مکتبی را به استثنای مکتب اسلام که ملاحظه کنید، یک مکتب مادی [است] که انسان را حیوان تصور کرده است، یک موجودی که [کارش] همان خوردن و خوابیدن است، منتها بهتر خوردن و بهتر خوابیدن. حیوانات هم مشترکند با ما در خوردن و خوابیدن، لکن این مکتبها می خواهند انسان را یک حیوانی، اینطور ادراک کرده اند از انسان که این هم مثل سایر حیوانات هست که تمام چیزها و رشدهایی که دارد در همان ادراکات مادی دور می زند، در امور مادی دور می زند. اسم آن را گفته اند «امور عینی»؛ خیال می کنند که امر عینی عبارت از همین عالم طبیعت است، و حال آنکه عوالم دیگری هست که اینها ادراکش نکرده اند؛ و آنها [از] عوالم عینی بیشتر؛ یعنی از عینیتْ بیشتر حظ دارند تا عالم طبیعت. عالم طبیعت در آخرِ موجوداتِ عالمِ وجود واقع شده است؛ در آن آخرش واقع شده؛ یعنی منتهی الیه عالَمْ ـ عالَم وجود ـ عالَم طبیعت است؛ پست ترین عالَمها عالَم طبیعت است؛ و اینطور نیست که انسان فقط خودش باشد و همین طبیعت، و مرتبه ای نداشته باشد. انسان مراتب دارد. آن کسی که رفته سراغ آن مرتبۀ بالای انسان و از این مراتب غافل شده، اشتباه کرده. آن کسی که چسبیده است به این عالَم ماده، و مرتبۀ طبیعت را دیده و غافل از ماورای طبیعت است، این هم اشتباه کرده.
توجه اسلام به همۀ ابعاد انسان
اسلام برای این انسانی که همه چیز است؛ یعنی از طبیعت تا ماورای طبیعت تا عالم الهیت مراتب دارد، اسلام تز دارد، برنامه دارد اسلام. اسلام می خواهد انسان را یک انسانی بسازد جامع؛ یعنی رشد به آنطور که هست بدهد. حظّ طبیعت دارد، رشد طبیعی به او بدهد؛ حظّ برزخیت دارد، رشد برزخیت به او بدهد؛ حظّ روحانیت دارد، رشد روحانیت به او بدهد؛ حظّ عقلانیت دارد، رشد عقلانیت به او بدهد؛ حظّ الهیت دارد، رشد الهیت به او بدهد. همۀ حظوظی که انسان دارد و به طور نقص است، الآن نرسیده است؛ ادیان آمده اند که این میوۀ نارس را رسیده اش کنند؛ این میوۀ ناقص را کاملش کنند.
نباید آقایان که در این غرب واقع شده اند و غرب هم غرق در طبیعت دنیاست و هیچ ملتفت به ماورای طبیعت نیست؛ آقایان از این مکتبها گول بخورند و خیال کنند که انسان غیر از اینکه می خورد و می خوابد و اینها، چیز دیگری نیست، همین است، چیز دیگری در کار نیست. این اشتباهی است که اسلام را بد شناخته اند آنهایی که همه اش توجهشان به این است و همۀ آیات و اخباری که در اسلام برای رشد انسان آمده برگرداندند به این؛ و هم آنها در اشتباه بودند که همۀ آیات و اخبار را برگرداندند به آن. باید هر چیزی سر جای خودش عمل بشود؛ یعنی انسانْ رشد طبیعی داشته باشد به هر مقدار که ممکن است؛ حظّ طبیعی داشته باشد به هر مقدار که سالم است؛ البته روی موازین عفت و سلامت، و این مرتبه را رشد که پیدا کرد، مرتبۀ بعدش هم رشد داشته باشد، مرتبۀ بعدش هم رشد داشته باشد و همۀ ابعادش بسیج بشود تا یک انسان بشود.
انسان شدن کار مشکلی است لکن لازم است برای انسان. مقصود من از این حرف این است که شما خیال نکنید که اسلام آمده حیوان تربیت کند، آمده است که خواب و خوراک برای حیوان درست کند. این یکی اش است؛ این را هم درست می کند لکن این یک بُعد است، آن هم بُعد آخرش است. بُعدهای دیگری دارد که آنها هم همه اش از اسلام است و برای تربیت انسان است، و انسان را می خواهد یک موجود رشیدی که همۀ این ابعاد را داشته باشد تربیت کند. و برای همۀ اینها هم دستور دارد اسلام؛ نسبت به یک جهتْ دونِ جهت دیگری نیست؛ برای حکومت اسلامی دستور دارد، برای تشکیلاتش دستور دارد؛ برای مقاتله با دشمنان دستور دارد، برای تحرک جامعه دستور دارد، برای رسیدن به ماورای طبیعت دستور دارد، همۀ اینها را دارد. یک بُعدی نیست که انسان خیال کند من اسلام را شناختم، و شناختم این است که مثلاً تاریخش چه جور بوده و فرض کنید که زندگی بشری اش چه جور بوده و کذا چه بوده، دستورات طبیعی اش چه بوده و اینها. مسأله این نیست؛ مسائل اسلام بالاتر از این معانی است و ابعادْ زیاد دارد؛ و باید کسی که می خواهد بشناسد اسلام را، درست نگاه کند به قرآن که مبدأ اصلی است و همۀ ابعادی که در قرآن هست، همه را ملاحظه کند. خیال نکند که من فقط آن آیاتی را قبول دارم که
مربوط به طبیعت است و مربوط به حکومت است، آن آیاتی که مربوط به قیامت است قبول ندارم. برای اینکه نمی داند این آدمْ قیامت یعنی چه و آن روزی که می آید چه روزی هست. او خیال می کند خیالی است؛ نخیر، عینی است و عینیتش از عینیت این طبیعت زیادتر است، منتها حالا ما به آن نرسیدیم.
محصور نکردن اسلام
در هر صورت، می خواستم این سفارش را به همه محصلینی که در اروپا [هستند] ـ خداوند همه را توفیق بدهد ـ بکنم که اسلام را محصورش نکنید در یک محفظه ای که خیال کنید مکتبْ مثل مکتب کمونیست است، مطلبْ مثل مکتب مارکسیست است، مکتبْ مثل مکاتب دیگر است؛ این جورها نیست در کار. کسانی که نمی دانند اسلام چیست، خیال می کنند یک همچو مطلبی است.
وظیفۀ ما در قبال ایران ناآرام
و مطلب دیگر این است که خوب ما الآن موظف هستیم به وظایفی؛ الآن ما همه که اینجا آرام نشستیم، ایران ناآرام است. الآن ما فردای ایران را از آن نگران هستیم؛ نمی دانم فردا در ایران چه خواهد شد. باید فکری ما بکنیم. حالا من هم در فکرش هستم که باید چه بکنم؛ اما همان طوری که ملاحظه می کنید تا حالا، الآن قریب یک سال است که آرامش از ایران رفته است. هر گوشه اش را که می بینید یک انقلابی هست. هر طرفِ شهری از شهرهایش را که می بینید یک ـ عرض می کنم که ـ اعتصابی هست. حالا که در این چند روز آخر و تقریباً چندین روز آخر است که اعتصاب تمام ایران را فراگرفته است. همۀ کارخانه ها، همۀ روزنامه ها، همۀ ـ عرض می کنم که ـ عمال دولتی و غیر دولتی در اعتصاب الآن هستند ـ تقریباً در اعتصاب هستند. مردم هم همه در مصیبت و اعتصاب هستند؛ و ما که در اینجا هستیم و آرام هستیم نباید فراموش کنیم آنها را. ما باید به آن اندازه ای که می توانیم، به آنها کمک بکنیم. با قلم می توانیم با قلم کمک کنیم؛ می توانیم در مطبوعات اینجا یک چیزی را از حالات ایرانی ها و از ظلمی که دارد بر ایشان می شود و از جنایاتی که این رژیم بر آنها کرده است، بتوانیم در مطبوعات اینجا یک چیزی را
منعکس کنیم، باید منعکس کنیم. هر کاری از شما می آید بکنید؛ هر که ازش کار نمی آید لااقل دعا کند به اینها که فردا گرفتار این رژیم منحط هستند.
ان شاءالله خداوند همۀ شما را موفق کند؛ و اگر فردا توانستم من، و مجال داده شد، ان شاءالله فردا هم چند کلمه ای با شما صحبت می کنم. [صلوات حضار]؛ و من از اینکه، هم دیر می آیم، هم کم می توانم اینجا بنشینم، از آقایان معذرت می خواهم؛ برای اینکه سنّ من را می دانید حدودِ قریبِ هشتاد سال است؛ و شما الحمدلله جوان هستید، قدرت دارید که مقاومت کنید، بنشینید؛ من همچو قدرتی ندارم. از این جهت من معذرت می خواهم که نمی توانم زیاد پیش شما بنشینم. [تکبیر حضار].