سخنرانی
زمان: 2 آبان 1357 / 21 ذی القعده 1398
مکان: پاریس، نوفل لوشاتو
موضوع: ریشه های اختلاف مردم با شاه و لزوم تبلیغ اسلام
حضار: دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج
[بسم الله الرحمن الرحیم]
شاه و اربابهایش منشاء خرابیها
ما این روزها هر روز مواجهیم با این مسائلی که پیشتر ممکن بود در ماهی یک مرتبه، بیست روز یک مرتبه مواجه باشیم. قبلاً این مهلت را به مردم می دادند که تا هفتۀ اینهایی که کشته شد، مهلت باشد برای هفته؛ تا چهلم مهلت باشد و در چهلم باز یک جنایت واقع بشود. امروز وضع ایران طوری شده است که الآن که من با شما صحبت می کنم، در همدان اختلافات هست و به هم ریختگی. از سه روز پیش از این تا حالا بین مردم و پلیس و دستگاه انتظامی اختلاف هست. قضیۀ اختلافات مردم با دستگاه از یک جهت نیست، از دو جهت نیست، هر جهتی از جهات را که یک ملتی به آن احتیاج دارند، می بینند که این دستگاه ظلم، این شاه، این اربابهای شاه، که امریکا و انگلستان و شوروی مهمشان است، هر دستگاهی از دستگاههایی که ملت از آن یک نحو استفاده دارد، اینها به خطر انداختند و از بین بردند.
فرهنگ و ارتش وابسته
یک ملتی احتیاج به فرهنگ دارد، ملت با فرهنگش زندگانی سیاسی می تواند بکند. ما فرهنگمان یک فرهنگی است که استقلال ندارد و مربوط به خود مردم نیست، بلکه اداره اش باید به دست خارجیها بشود و به امر آنها تنظیم بشود برنامه هایش؛ و لهذا یک فرهنگ سالم تحویل نمی دهند؛ یک فرهنگیان سالم تحویل به ما نمی دهند. اساتید دانشگاه نمی توانند، نمی توانستند که به کار خودشان آنطور که باید ادامه دهند.
دانشجوهای دانشگاهها نمی توانند به آنطوری که می خواهند به کارشان ادامه بدهند. همۀ دستگاهها باید دستگاه مداحی برای «آریامهر» باشد همه؛ همه باید یک کلامْ دستگاهی باشد که ادارۀ ظلم را تقویت کند. ملت می بیند می رود سراغ فرهنگش، یک فرهنگ فلج؛ یک فرهنگی که از آن هیچ کار نمی آید و نمی تواند یک نقش صحیحی داشته باشد در ملت. می رود سراغ ارتشش، می بیند که یک ارتشی است که انگل است. شصت هزار نفر مستشار آمده اند! و عدۀ کثیرشان اینهایی اند که آمدند و ارتش را به دست گرفته اند؛ مستشارهای امریکایی هستند که الآن ارتش ما را دارند اداره می کنند. ارتش تحت فرمان ما نیست، تحت فرمان ملت نیست، برای ملت نیست، به نفع ملت نیست. همۀ قوایشان را روی هم گذاشتند برای کوبیدن این ملت، به امر شاه و به امر دستگاههای بالاتر؛ شاه این همه فجایع را دارد انجام می دهد به دست همین اتباع خودش و اینها بسیاری شان، خیلی شان هستند که اینها نمی خواهند، میل ندارند، لکن یک قوۀ بالاتری بالاسرشان هست؛ مستشارهای امریکا هستند؛ دستور را به آنها می دهند و عمل می کنند؛ و شاه را می خواهند با همۀ جنایتش نگه دارند.
تأکید وزیر خارجۀ انگلیس به داشتن منافع در ایران
دیروز وزیر خارجه، همین دیروز ـ پریروز وزیر خارجۀ انگلستان گفته است که ما منافع داریم در آنجا، در ایران، و ما نمی توانیم یک کسی که منافع ما را تأمین می کند ـ قریب به این معانی ـ یک کسی که منافع ما را تأمین بکند، از آن پشتیبانی نکنیم. ما دنبال همین معنا هستیم؛ ما هم همین ادعا را داریم که شاه برای تأمین منافع انگلستان، برای تأمین منافع امریکا، برای تأمین منافع شوروی، مانده است الآن. متفقین او را گذاشته اند سرِ کار برای اینکه منافع آنها را تأمین بکند. خود ایشان هم گفتند که متفقین گفتند که ما باشیم! ما سرِکار باشیم، خاندان پهلوی باشد! خدا لعنت کند این متفقین را که یک همچو حیوانی را به ما مسلط کردند. همۀ حرف ما این است که آقای وزیر خارجۀ انگلستان می گوید! همۀ درد ما این معناست که ایشان برای منافع شما الآن در مملکت دارد زندگی می کند؛ برای منافع اجانب دارد زندگی می کند. ایشان می خواهد همۀ چیزهای ما را به باد
بدهد به نفع شما. نفت ما را به شما بدهد ـ عرض کنم ـ معادن ما را به شما بدهد، فرهنگ ما را فدای شما بکند، نگذارد که یک فرهنگ صحیح باشد تا جلوی شما را بگیرد؛ اسلام را تضعیف کند، نگذارد که اسلام به آنطوری که هست منعکس بشود که نگذارد مقاصد خارجیها انجام بگیرد، علمای اسلام را تضعیف کند، نگذارد که اینها نفسشان درآید و به مردم برسد و بگویند که این آدم دارد با شما چه می کند. جناحهای سیاسی، همۀ جناحها را، بازاریهای صحیح و روشنفکر را، دانشگاهیهای ما را، همه را می کوبند نمی گذارند که صدای آنها درآید؛ و اگر هر جا یک صدایی درآید، با کماندو و با این اجیرها، آنها را می کوبند. مگر همدان چه کرده است؟ همدان یک کلمه ای گفته است و دنبالش، ریختند و دخترها را گرفتند و این هیاهویی که الآن پیدا شده است. یکی از دخترها را خلاف عفت با او کردند، آن هم خودکشی کرده. الآن هیاهوی همدان که پنجاه نفر می گویند تا حالا کشتار داده است برای یک همچو مسائلی است.
دیوانگی دیکتاتورها در اواخر عمر
و این است که آنطوری که من سابقاً حدس زدم ـ شاید دو سال، سه سال پیش از این بود ـ که باید ما بترسیم از این دیکتاتورها اواخر عمرشان. اواخر عمرشان دیوانه می شوند اینها. آغا محمد خان قَجَر هم دیوانه شد آن آخر عمرش؛ نادر شاه هم دیوانه شد آن آخر عمرش. بعضی شان هم از اول دیوانه اند؛ مثل رضا شاه، از اول دیوانه بود! این [شاه ]الآن به حال دیوانگی و عصبی دارد زندگی می کند؛ الآن وقتی که باهاش مصاحبه می کنند، نمی فهمد. آن کسی که مصاحبه، دیروز ظاهراً کرده، پریروز ـ که امروز برای من آوردند، همین تازه بوده، حالا شاید دیروز بوده است ـ که می گوید: من که حرف زدم، خودش با خودش داشت حرف می زد و یک مسائلی را همین طور پیش خودی هی می گفت. این روزنامه که از فرانسه هست، اینکه باهاش مصاحبه کرده، در خلالش می گوید که من چی گفتم، او چی گفت، او چی گفت، او چی گفت؛ بعد می گوید: همین طور یک چیزهایی می گفت و هی درد دلهایی خودش با خودش می کرد و بیست مرتبه، ظاهراً نوشته است که این کلمه را بیست مرتبه گفت که «حالا چاره چیست؟ حالا چه بکنیم؟ حالا چه باید
کرد؟ چه بکنیم؟» خوب معلوم است چه می خواهی، بگذار برو. دیگر چه می خواهی از جان این ملت؟ علاجش با خودت است، بگذار برو. حالا هم که دارد طلاها را می برد؛ و پریروز، دیروز به ما اطلاع دادند که روز قبل، طیاره ای که پر بوده است از جواهرات سلطنتی فرستادند برایش رفت؛ پدرش هم همین کار را کرد؛ گرفتاری ملت اینهاست.
نزاع ما برای ملت و منافع ملت است
ما اختلاف شخصی و خانوادگی با تو نداریم که می گویی که این خمینی با من اختلاف شخصی دارد. چه اختلاف شخصی من با تو دارم؟ چه کردی؟ به شخص من چه کاری تو داری؟ من با ملت دارم حرف می زنم؛ ما درد ملت را داریم، نه درد خودمان را. ما می گوییم تو با ملت ما داری چه می کنی؛ تو با اسلام ما چه کردی یا چه می کنی؛ تو با علمای اسلام ما داری چه می کنی. شخصیتی توی کار نیست؛ نزاع ما سر ملت است، سر اسلام است که تو داری تمام مخازن ایران را به باد می دهی و به دیگران می دهی و ما می گوییم: نه، نباید؛ باید مال خودمان باشد؛ گرسنه های ما باید سیر بشوند. ما حرفمان این است که این برهنه ها و گرسنه هایی که توی کوچه ها دارند می گردند و هیچ چیز ندارند و گرفتار هستند، این رعیتهایی که به اصطلاح خودتان با اصلاح ارضی خواستید کاری بکنید، برای امریکا هم کردید آن کار را، و «مأموریت»تان را برای «وطن»تان هم انجام دادید و مأموریتی که امریکا به شما داده بود، انجام دادید و یک مملکتی را محتاج کردید در همه چیز به امریکا و خارج.
فریاد ملت: آزادی، استقلال
درد ملت که الآن فریادش بلند است، [و] همۀ فریاد این است که ما آزادی می خواهیم، ما استقلال می خواهیم. ما نمی خواهیم که این، مخازن ما را به باد فنا بدهد؛ بعد از بیست سال دیگر نه نفت داریم، زراعتمان را هم که از بین بردند، هیچ چیز نداریم. وقتی هیچ چیز ندارد این ملت، آن وقت چطور زندگی کند؟ این نسل آینده چطور زندگی باید بکند؟ ما مسئولیم نسبت به نسل آینده. ما باید الآن هر چه قدرت داریم اِعمال
کنیم که دست اینها را کوتاه کنیم از این مخازن خودمان و از این مخازن ملت تا اینکه نفت یک مقداری بنیۀ دوام داشته باشد. نفت زیاد است، منتها زیاد می خورند، می برند. نفتها را می برند، و دارند می برند و مجان می برند. کاش مجان می بردند، می برند و برای خودشان عوضش پایگاه درست می کنند! اسلحه به ما می دهند! مگر اسلحه به ما می دهند؟ اسلحه برای امریکاست که پایگاه در ایران درست بکند! کوههای طرف چیز را، کردستان را، کجا را، تمام اینها را پایگاه برای امریکا دارند درست می کنند. اسلحه! ما این اسلحه ها به دردمان نمی خورد؛ اسلحه ای که ما نمی توانیم بدانیم چطور به کار می برند، به درد ما نمی خورد. از آن طرف نفت می برند، از آن طرف اسلحه برای خودشان می فرستند در اینجا! به نفع خودشان اسلحه را می فرستند به ایران، برای اینکه پایگاه بزنند، با این اسم که عوضِ پول نفت است که صدای مثلاً شوروی و اینها هم زیاد در نیاید، به اسم اینکه ما محتاجیم به اینکه مملکتمان چه باشد، باید قدرت ما چه باشد.
تهیۀ سلاح برای حفظ منافع امریکا
چند سال پیش از این، خود این شخص گفت، خود این شاه گفت که ما اسلحه نمی خواهیم، ما احتیاجی به اسلحه نداریم؛ ما برای ادارۀ امور خودمان اسلحه داریم به اندازۀ کافی. راست می گوید؛ برای کشتن مردم که این چیزها را نمی خواهد؛ همین مسلسلها که دارند، خوب، دارند می کشند! کار دیگری ایشان ندارد جز آدمکشی، جز اینکه ملت خودش را بکشد؛ همین آدمی که گفت «ما اسلحه نمی خواهیم» بعد از اینکه از طرف امریکا امر به او شد که باید اسلحه را ببری و آنجا پایگاه باید درست بکنی به اسم عوضِ نفت، گفت: خیر، ما باید اسلحه داشته باشیم و قدرتهای دیگری که همجوار ما هستند اسلحه های زیاد دارند؛ و یک چیزهایی گفت [که] عراق اسلحه اش عبارت از اسلحه هایی [است] که در یک روز می تواند چه بکند. همۀ آن دروغ! اسلحه ما می خریم؟! اسلحه برای ما نیست، اسلحه برای خود امریکاست. آنها می خواستند پایگاه درست کنند، می دیدند که اگر همچو مستقیماً بیایند بگویند پایگاه می خواهیم درست کنیم، شوروی از آن طرف ایستاده و اسباب نزاع می شود؛ به اسم اینکه ما نفت می گیریم
و پول نفت را با «کالا» می دهیم؛ کالایش هم عبارت از اسلحه هاست؛ با این اسم برای خود امریکا در ایران پایگاه دارند درست می کنند. درد ملت ما این است که [شاه] یک آدم خیانتکاری است؛ خیانتکار، پسرْ خیانتکار، پدرْ خیانتکار، خودش هم خیانتکار.
همۀ دستگاهها در ایران غیر قانونی است
و حالا دیگر ملت به تنگ آمدند، نمی خواهند. الآن بچه های مدرسه تا پیرمردها می گویند ما نمی خواهیم این را. رفراندم بالاتر از آنچه که یک ملتی همه بگویند نمی خواهیم؟ خوب معنایش این است که این شاه، شاه نیست دیگر. شاه با آرای ملت باید شاه باشد؛ وقتی آرای ملت بر خلاف شد، دیگر شاه نیست. مجلس، وقتی آرای ملت نباشد، مجلس نیست. مجلس ما که از اول هم مجلس نبود! خوب، ما تاریخ اینها را داریم؛ من خودم تاریخ اینها هستم. من یادم هست از آن وقتی که رضا شاه آمد و کودتا کرد تا حالا؛ همۀ این مسائل من یادم هست، مجلس مؤسسانشان را من یادم هست که با سرنیزه درست شد! این مجلس [را] ما داشتیم، چه روزی ما مجلس داشتیم؟ هیچ روزی، از زمان رضا شاه تا حالا، ما هیچ روزی یک مجلسی که مردم با اختیار خودشان بروند[کنار] صندوق، رأی بدهند؛ همچو مجلسی هیچ وقت ما نداشتیم تا الآن. الآن این اجزایی که در مجلس هستند، همه شان خیانتکارند، برای اینکه همه می دانند که با امر شاه آمدند در مجلس و ملت اطلاع ندارد. اول اشکالی که به تمام افراد مجلس هست این است که شما می دانید؛ شما را نمی شود گفت داخل در مجاری امور نبودید و از ماورای جوّ آمدید! شما توی این مردم، مطلع تر از خود این ملت هستید و می دانید که آمدن شما در مجلس به تصویب مردم و انتخاب مردم نبوده است، این انتصاب شاه هست؛ «مأموریت شاه» هست! از سفارت «لیست» آوردند و تعیین کردند شما را. شما این را می دانید و رفتید مجلس. اول اشکالی که به آنهایی که الآن می گویند ما ملی هستیم، اول اشکال این است که شما چرا توی این مجلس رفتید؟ می گویند مجبور بودیم. آخر کسی شما را مجبور نکرد که حتماً بیایید بروید به مجلس. خودتان هم داوطلب بودید و رفتید، با همۀ کارها هم موافقت کردید، حالا می گویید که دیدید یک ورقی، خوب این طرفی
دارد می آید، می خواهید برای خودتان جا درست کنید. اشکال این است که برای چه شما توی مجلسی که انتصاب است و خلاف قانون اساسی است یک همچو مجلس، مخالف قانون اساسی است ... قانون اساسی مردم را ـ به آنها ـ اختیار داده است، کسی حق ندارد دخالت بکند.
مجرمیت شاه به حَسَب قانون اساسی
شاه مجرم است به حَسَب قانون اساسی؛ معزول است به حَسَب قانون اساسی. شاه خیانتکار است، و خیانتکار معزول است به حَسَب قانون اساسی. نمی تواند یک شاهی که بر خلاف مصالح ملت عمل می کند، بر خلاف آن چیزی که برای آن قانون معین کرده است عمل می کند، شاه باشد. این اصلش شاه نیست؛ معزول است این. این غاصب است. این آدم یک آدم یاغی است؛ نه این است که شاه، یاغی است؟ این عزل نمی خواهد دیگر، این منعزل است خودش؛ یاغی است این آدم.
علت تأیید اجانب، غارت بیشتر مخازن ما
حرف ما این است که این یاغی را اینها بالای سر ما گذاشتند. انگلستان از آن طرف تأییدش می کند و امریکا از آن طرف تأییدش می کند، چین از آن طرف تأییدش می کند و شوروی از آن طرف تأییدش می کند. همه هم برای منافع خودشان است. نوکری از این احمق تر و بهتر برای آنها نیست که همه چیز ملت خودش را به رایگان به آنها بدهد. گازش را شوروی ببرد و نفتش را امریکا و انگلستان ببرد؛ و هر کس یک گوشه اش را گرفته، دارد می برد؛ مراتعش را ملکۀ انگلستان، مراتع سرسبز خوب ما را به ملکۀ انگلستان و چند نفر دیگر واگذار کردند؛ به طوری که به من نوشته بودند جنگلهایش را به یک شرکت دیگر؛ و هر چیزش الآن هر یک طعمه ای است که مثل این سگهای لاشخور که دور این طعمه اند، هر کس می کشد طرف خودش. ایران الآن اینطوری شده است که یک طعمه ای شده برای این نفتخوارها و لاشخورها، و دارند از هر طرف می کشند آن را، و قوۀ مجریه اش هم عبارت از محمدرضا خان پهلوی! ما که می گوییم نمی خواهیم
این را، درد ما این است؛ نه اینکه یک ملتی آزادی به او دادند و نمی خواهد! به قول کارتر آزادیِ خیلی تند به اینها داده اند، شاه آزادی تند داده به ملت! آزادی تندش همین است که الآن در همدان چه کردند؛ در چند روز پیش از این در کرمان چه کردند، در شهرهای نزدیک کرمان چه کردند. آدمکشی الآن رواج دارد در ایران و این آدم دیوانه شده. عصبی است الآن، و خیلی خطرناک است؛ باید ملت این را زود کلکش را بکند تا فارغ بشود از این.
ارتش باید قیام کند
و من تعجب می کنم از ارتش! یک تعجب، و از این جوانهای خودمان که در ایران گاهی اشتباهات دارند، این هم یک تعجب، اما از ارتش برای اینکه یک ارتشی را ایشان ـ این شاه ـ برای مقاصد خودش و برای مقاصد اربابهای خودش بد نام کرده است. الآن در بین مردم ارتش بدنام است؛ برای اینکه هر کاری که این می خواهد بکند به وسیلۀ اینها می کند؛ یا به وسیلۀ ارتش می کند، اگر یک قدری دامنه دار بشود، مثل 15 خرداد و امثالش؛ یا به وسیلۀ یک دسته پایین تر و کماندوها و اینها. اینها همه خودشان را بد نام می کنند برای خاطر مصالح این آدم و اربابهای این آدم! این تعجب دارد که یک کسی که اهل همین ملت است، با ملت خودش برای خاطر یک آدم که خائن است بر این، و خودشان هم می دانند که این آدم خائن است، یک ارتش، خودش را ننگین کند، بدنام کند برای خاطر مقاصد یک آدم خائن که می خواهد چند روز دیگر زندگی خیانتکار خودش را ادامه بدهد! این تعجب دارد برای من.
هشدار به جوانهای بازی خورده و اغفال شده
یک تعجب هم از این جوانهای خودمان! بعضی شان البته، که اینها گول خوردند از این دستگاه، با صورتهای مختلف اینها را گول زدند، مِنْ جمله اینها را وادار کردند، آن بزرگترهاشان وادار کردند این کوچکترها را، که در دانشگاه یک شعارهایی بدهند که این شعارها را شعارهای غیر اسلامی و غیر ملی می دانند که مردم بترسند اگر اعلیحضرت
بروند، کمونیست خواهد شد! اینها آلت دست واقع شدند. یک دسته از جوانهای ما الآن آلت دست واقع شدند؛ آلت [دست] بعضِ بزرگترهایشان. آنهایی که اینها را به کار وامی دارند، آنها از همان دستگاه سازمان امنیت و دستگاه اینها هستند. اینها کمونیست نیستند، اینها کمونیست ساز هستند؛ یعنی آنها این جوانهای ما را وادار می کنند به یک مطالبی به نفع شاه و به نفع امریکا، و اینها خیال می کنند نه، این قضیه قضیۀ کمونیست است و قضیۀ توده ای است و اینها. [از] این تعجب دارم که در یکوقتی که مسائل دیگر پیش بازاری و ـ عرض می کنم که ـ رعیت و بچه های کوچک روشن شده، اینها چرا گول می خورند؟ این یک غلطی است که اینها مرتکب می شوند، و به نفع دستگاه است و مسلمانها نمی گذارند که آن هم نفعش را درست ببرد؛ فقط رسوایی اش برای جوانهای ما می ماند. این هم البته مورد تعجب من است.
لزوم معرفی صحیح اسلام در خارج
و من از شما آقایانی که محصل هستید در خارج و طبقات روشن هستید در خارج، این توقع را دارم که این جوانهای ما که گول خوردند و از بالادستیها گول خوردند، اشتباه کردند، نخواندند، اسلام را ندیدند، احکام اسلام را نخواندند، ندیدند، زبان قرآن را آشنا بر آن نیستند، نمی دانند که قرآن یک دستگاه آدم ساز است و محرک به طرف ترقی و به طرف تعالی و به طرف کوبیدن ظالم و دستگاه ظلم؛ اینها این مسائل را نمی دانند و اقتصاد اسلام را هم اطلاع از آن ندارند، حالا وقتی که آمدند اینجا، همان طور چشم و گوش بسته تقریباً آمدند، از اسلام بی اطلاع آمدند، یک چیزی به آنها یک کسی که خود او هم هیچ اعتقاد به این مسائل ـ خود آن دستۀ اولی، دسته های اول، خودشان هم اعتقاد به این مسائل ـ ندارند و برای خاطر اینکه این بچه ها را گول بزنند و به نفع آن بزرگترها که آنها را وادار به این کار کردند عمل بکنند، بچه های ما هم گول می خوردند اینجا. شما یک اشخاصی که روشنفکر هستید و مُسْلم هستید و جهاتِ ـ عرض می کنم ـ ملی تان محفوظ هست، این بچه های ما را نگه دارید آنجا، نگذارید که به دام اینها بیفتند. اینها دام سازمان امنیت است، نه دام کمونیست است؛ دام سازمان امنیت است. منتها آنها دارند
یک چیزهایی که این جوانهای ما را ببرند، از بین ببرند. آن وقت مأموریتی دارند که آنها را از بین ببرند و به نفع آنها شعار بدهند. در اینجا اگر پیدا بشود از آنها، دستگیری کنید؛ نگذارید این مسائل را اینطور به نفع شاه و به نفع دستگاه دولتی و به نفع امریکا و شوروی و سایر قدرتها [پیش ببرند]؛ نگذارید که اینها از دست بروند.
تبلیغ کنید و همه را روشن کنید
و یک تکلیف دیگری که همۀ ما که در خارج هستیم داریم، این است که این ملت الآن به ما حق پیدا کرده؛ این ملت ایران به همۀ ما ـ که در خارج هستیم ـ حق دارد؛ حقش این است که الآن برای ما دارد خون می دهد؛ الآن دارد جوان می دهد؛ الآن هر جای ایران که بروید یک آشوب و یک صدایی هست، یک نهضتی هست، و اینها دارند داد و فریاد می زنند که ما آزادی می خواهیم و ما این خاندان را نمی خواهیم؛ برای اینکه اینها آزادی را از ما سلب کردند و اینها منافع ما را همه را غارت کردند به نفع خودشان و به نفع خارجیها.ما که در اینجا هستیم الآن ما مدیون آنها هستیم؛ مسئولیم ما، هم پیش خدای تبارک و تعالی و هم پیش ملت. ما باید کمک کنیم به اینها. آن کمکی که الآن من و شما می توانیم بکنیم، این است که شماهایی که در دانشگاههای اینجا، در دانشسراهای اینجا، رفقایی اینجا دارید، هر جا می رسید ده نفر را می بینید، بنشینید صحبت بکنید با آنها؛ بایستید بگویید مطالب ایران را.
توجه جهانیان به ایران
الآن همۀ نفوس متوجه اند به ایران که چیست، چه خبر است ایران؟ شما خبرها را به ایشان بگویید که ایران وضعش اینطور است و این آدم با مردم اینطور دارد می کند و درد مردم عبارت از این است، درمانش هم این است که این برود. درمان بالاترش هم این است که دست آقای کارتر و آقای ـ عرض می کنم که ـ رهبرهای چین و رهبرهای کرملین و انگلستان و اینها از سر این ملت برداشته بشود و مردم کار خودشان را بکنند و مشغول کار خودشان بشوند و ادارۀ امورشان را خودشان بکنند. چه کار دارد مردِکه از آن طرف
دنیا آمده دستش را دراز کرده اینجا، نفتهای ما را دارد بیخود می خورد، مجانی می برد و از مجانی بدتر می برد. اینها را به این اشخاصی که با آنها ملاقات می کنید، چه در امریکا چه در اینجا، با این دانشجوهایی که ملاقات می کنید، مسائلتان را بگویید. وقتی بنا شد شما [که] پنج هزار نفر آدم هستید هر کدام به ده نفر بگویید، یک عده زیادی می شود و این موجی پیدا می شود در اروپا هم، یا در امریکا؛ و این مفید است برای ملت ایران و این یک خدمتی است به ملت ایران، و این ادای دیْنی است از شما برای ملت ایران. این یک مطلبی است که همۀ شما را من دعوت به آن می کنم که شما همه تان دعوت کنید مردم را و بخواهید از این قشرها به اینکه با ملت ایران همراهی بکنند؛ ملت امریکا با ملت ایران همراهی بکند؛ بفهمد که دولت امریکا نسبت به ایران چه صورتی دارد؛ چه صورت بدی دارد. کم کم مردم، ملت امریکا را اینطور به نظرشان می آید، لکن ملتش اینطور نیست. همین طور هر جایی که هست، شما هر جا هستید، مسائل خودتان را بگویید و هشدار بدهید به ملتهایی که شما در آن زندگی می کنید که این کارهایی که دولتهای شما دارند می کنند و با ایران اینطور رفتار می کنند، با ملت ایران اینطور رفتار می کنند، این برای ملت شما، برای همه چیز شما مضر است. و شما کمک کنید به ایرانی ها در این نهضتی که دارند.
ان شاءالله خداوند همۀ شما را موفق کند؛ همه تان سالم باشید؛ و همه تان فداکار برای اسلام و برای ملت خودتان، و خودتان را بسازید و ان شاءالله ملتتان، مملکت خودتان به دست خودتان بیاید و دیگران بیرون بروند، و خودتان ان شاءالله اداره کنید مملکتتان را. [ان شاءالله حضار].