سخنرانی
ریشه های اختلاف مردم با شاه و لزوم تبلیغ اسلام
سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج درباره ریشه های اختلاف مردم با شاه
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: صحیفه امام

پدیدآورنده : خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279 - 1368

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 2 آب‍ان‌ 1357

زمان (قمری) : 21 ذی القعده 1398

مکان: ‫پاریس - نوفل لوشاتو

شماره صفحه : 134

موضوع : ریشه های اختلاف مردم با شاه و لزوم تبلیغ اسلام

زبان اثر : فارسی

حضار : دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج

سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج درباره ریشه های اختلاف مردم با شاه

سخنرانی

‏زمان: 2 آبان 1357 / 21 ذی القعده 1398‏

‏مکان: پاریس، نوفل لوشاتو  ‏

‏موضوع: ریشه های اختلاف مردم با شاه و لزوم تبلیغ اسلام‏

‏حضار: دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج‏

‏[بسم‏‏ الله الرحمن الرحیم‏‏]‏

شاه و اربابهایش منشاء خرابیها

‏     ما این روزها هر روز مواجهیم با این مسائلی که پیشتر ممکن بود در ماهی یک مرتبه،‏‎ ‎‏بیست روز یک مرتبه مواجه باشیم. قبلاً این مهلت را به مردم می دادند که تا هفتۀ اینهایی‏‎ ‎‏که کشته شد، مهلت باشد برای هفته؛ تا چهلم مهلت باشد و در چهلم باز یک جنایت واقع‏‎ ‎‏بشود. امروز وضع ایران طوری شده است که الآن که من با شما صحبت می کنم، در‏‎ ‎‏همدان اختلافات هست و به هم ریختگی. از سه روز پیش از این تا حالا بین مردم و پلیس‏‎ ‎‏و دستگاه انتظامی اختلاف هست. قضیۀ اختلافات مردم با دستگاه از یک جهت نیست،‏‎ ‎‏از دو جهت نیست، هر جهتی از جهات را که یک ملتی به آن احتیاج دارند، می بینند که‏‎ ‎‏این دستگاه ظلم، این شاه، این اربابهای شاه، که امریکا و انگلستان و شوروی مهمشان‏‎ ‎‏است، هر دستگاهی از دستگاههایی که ملت از آن یک نحو استفاده دارد، اینها به خطر‏‎ ‎‏انداختند و از بین بردند.‏

فرهنگ و ارتش وابسته

‏     یک ملتی احتیاج به فرهنگ  دارد، ملت با فرهنگش زندگانی سیاسی می تواند بکند.‏‎ ‎‏ما فرهنگمان یک فرهنگی است که استقلال ندارد و مربوط به خود مردم نیست، بلکه‏‎ ‎‏اداره اش باید به دست خارجیها بشود و به امر آنها تنظیم بشود برنامه هایش؛ و لهذا یک‏‎ ‎‏فرهنگ سالم تحویل نمی دهند؛ یک فرهنگیان سالم تحویل به ما نمی دهند. اساتید‏‎ ‎‏دانشگاه نمی توانند، نمی توانستند که به کار خودشان آنطور که باید ادامه دهند.‏

‏دانشجوهای دانشگاهها نمی توانند به آنطوری که می خواهند به کارشان ادامه بدهند. همۀ‏‎ ‎‏دستگاهها باید دستگاه مداحی برای «آریامهر» باشد همه؛ همه باید یک کلامْ دستگاهی‏‎ ‎‏باشد که ادارۀ ظلم را تقویت کند. ملت می بیند می رود سراغ فرهنگش، یک فرهنگ‏‎ ‎‏فلج؛ یک فرهنگی که از آن هیچ کار نمی آید و نمی تواند یک نقش صحیحی داشته باشد‏‎ ‎‏در ملت. می رود سراغ ارتشش، می بیند که یک ارتشی است که انگل است. شصت هزار‏‎ ‎‏نفر مستشار آمده اند! و عدۀ کثیرشان اینهایی اند که آمدند و ارتش را به دست گرفته اند؛‏‎ ‎‏مستشارهای امریکایی هستند که الآن ارتش ما را دارند اداره می کنند. ارتش تحت فرمان‏‎ ‎‏ما نیست، تحت فرمان ملت نیست، برای ملت نیست، به نفع ملت نیست. همۀ قوایشان را‏‎ ‎‏روی هم گذاشتند برای کوبیدن این ملت، به امر شاه و به امر دستگاههای بالاتر؛ شاه این‏‎ ‎‏همه فجایع را دارد انجام می دهد به دست همین اتباع خودش و اینها بسیاری شان،‏‎ ‎‏خیلی شان هستند که اینها نمی خواهند، میل ندارند، لکن یک قوۀ بالاتری بالاسرشان‏‎ ‎‏هست؛ مستشارهای امریکا هستند؛ دستور را به آنها می دهند و عمل می کنند؛ و شاه را‏‎ ‎‏می خواهند با همۀ جنایتش نگه دارند.‏

تأکید وزیر خارجۀ انگلیس به داشتن منافع در ایران

‏     دیروز وزیر خارجه، همین دیروز ـ پریروز وزیر خارجۀ انگلستان گفته است که ما‏‎ ‎‏منافع داریم در آنجا، در ایران، و ما نمی توانیم یک کسی که منافع ما را تأمین می کند‏‎ ‎‏ـ قریب به این معانی ـ یک کسی که منافع ما را تأمین بکند، از آن پشتیبانی نکنیم. ما دنبال‏‎ ‎‏همین معنا هستیم؛ ما هم همین ادعا را داریم که شاه برای تأمین منافع انگلستان، برای‏‎ ‎‏تأمین منافع امریکا، برای تأمین منافع شوروی، مانده است الآن. متفقین او را گذاشته اند‏‎ ‎‏سرِ کار برای اینکه منافع آنها را تأمین بکند. خود ایشان هم گفتند که متفقین گفتند که ما‏‎ ‎‏باشیم! ما سرِکار باشیم، خاندان پهلوی باشد! خدا لعنت کند این متفقین را که یک همچو‏‎ ‎‏حیوانی را به ما مسلط کردند. همۀ حرف ما این است که آقای وزیر خارجۀ انگلستان‏‎ ‎‏می گوید! همۀ درد ما این معناست که ایشان برای منافع شما الآن در مملکت دارد زندگی‏‎ ‎‏می کند؛ برای منافع اجانب دارد زندگی می کند. ایشان می خواهد همۀ چیزهای ما را به باد‏

‏بدهد به نفع شما. نفت ما را به شما بدهد ـ عرض کنم ـ معادن ما را به شما بدهد، فرهنگ‏‎ ‎‏ما را فدای شما بکند، نگذارد که یک فرهنگ صحیح باشد تا جلوی شما را بگیرد؛ اسلام‏‎ ‎‏را تضعیف کند، نگذارد که اسلام به آنطوری که هست منعکس بشود که نگذارد مقاصد‏‎ ‎‏خارجیها انجام بگیرد، علمای اسلام را تضعیف کند، نگذارد که اینها نفسشان درآید و به‏‎ ‎‏مردم برسد و بگویند که این آدم دارد با شما چه می کند. جناحهای سیاسی، همۀ جناحها‏‎ ‎‏را، بازاریهای صحیح و روشنفکر را، دانشگاهیهای ما را، همه را می کوبند نمی گذارند که‏‎ ‎‏صدای آنها درآید؛ و اگر هر جا یک صدایی درآید، با کماندو و با این اجیرها، آنها را‏‎ ‎‏می کوبند. مگر همدان چه کرده است؟ همدان یک کلمه ای گفته است و دنبالش، ریختند‏‎ ‎‏و دخترها را گرفتند و این هیاهویی که الآن پیدا شده است. یکی از دخترها را خلاف‏‎ ‎‏عفت با او کردند، آن هم خودکشی کرده. الآن هیاهوی همدان که پنجاه نفر می گویند تا‏‎ ‎‏حالا کشتار داده است برای یک همچو مسائلی است.‏

دیوانگی دیکتاتورها در اواخر عمر

‏     و این است که آنطوری که من سابقاً حدس زدم ـ شاید دو سال، سه سال پیش از این‏‎ ‎‏بود ـ که باید ما بترسیم از این دیکتاتورها اواخر عمرشان. اواخر عمرشان دیوانه می شوند‏‎ ‎‏اینها. آغا محمد خان قَجَر هم دیوانه شد آن آخر عمرش؛ نادر شاه هم دیوانه شد آن آخر‏‎ ‎‏عمرش. بعضی شان هم از اول دیوانه اند؛ مثل رضا شاه، از اول دیوانه بود! این ‏‏[‏‏شاه‏‎ ‎‏]‏‏الآن‏‎ ‎‏به حال دیوانگی و عصبی دارد زندگی می کند؛ الآن وقتی که باهاش مصاحبه می کنند،‏‎ ‎‏نمی فهمد. آن کسی که مصاحبه، دیروز ظاهراً کرده، پریروز ـ که امروز برای من آوردند،‏‎ ‎‏همین تازه بوده، حالا شاید دیروز بوده است ـ که می گوید: من که حرف زدم، خودش با‏‎ ‎‏خودش داشت حرف می زد و یک مسائلی را همین طور پیش خودی هی می گفت. این‏‎ ‎‏روزنامه که از فرانسه هست، اینکه باهاش مصاحبه کرده، در خلالش می گوید که من چی‏‎ ‎‏گفتم، او چی گفت، او چی گفت، او چی گفت؛ بعد می گوید: همین طور یک چیزهایی‏‎ ‎‏می گفت و هی درد دلهایی خودش با خودش می کرد و بیست مرتبه، ظاهراً نوشته است‏‎ ‎‏که این کلمه را بیست مرتبه گفت که «حالا چاره چیست؟ حالا چه بکنیم؟ حالا چه باید‏

‏کرد؟ چه بکنیم؟» خوب معلوم است چه می خواهی، بگذار برو. دیگر چه می خواهی از‏‎ ‎‏جان این ملت؟ علاجش با خودت است، بگذار برو. حالا هم که دارد طلاها را می برد؛ و‏‎ ‎‏پریروز، دیروز به ما اطلاع دادند که روز قبل، طیاره ای که پر بوده است از جواهرات‏‎ ‎‏سلطنتی فرستادند برایش رفت؛ پدرش هم همین کار را کرد؛ گرفتاری ملت اینهاست.‏

نزاع ما برای ملت و منافع ملت است

‏     ما اختلاف شخصی و خانوادگی با تو نداریم که می گویی که این خمینی با من‏‎ ‎‏اختلاف شخصی دارد. چه اختلاف شخصی من با تو دارم؟ چه کردی؟ به شخص من چه‏‎ ‎‏کاری تو داری؟ من با ملت دارم حرف می زنم؛ ما درد ملت را داریم، نه درد خودمان را.‏‎ ‎‏ما می گوییم تو با ملت ما داری چه می کنی؛ تو با اسلام ما چه کردی یا چه می کنی؛ تو با‏‎ ‎‏علمای اسلام ما داری چه می کنی. شخصیتی توی کار نیست؛ نزاع ما سر ملت است، سر‏‎ ‎‏اسلام است که تو داری تمام مخازن ایران را به باد می دهی و به دیگران می دهی و ما‏‎ ‎‏می گوییم: نه، نباید؛ باید مال خودمان باشد؛ گرسنه های ما باید سیر بشوند. ما حرفمان این‏‎ ‎‏است که این برهنه ها و گرسنه هایی که توی کوچه ها دارند می گردند و هیچ چیز ندارند و‏‎ ‎‏گرفتار هستند، این رعیتهایی که به اصطلاح خودتان با اصلاح ارضی خواستید کاری‏‎ ‎‏بکنید، برای امریکا هم کردید آن کار را، و «مأموریت»تان را برای «وطن»تان هم انجام‏‎ ‎‏دادید و مأموریتی که امریکا به شما داده بود، انجام دادید و یک مملکتی را محتاج‏‎ ‎‏کردید در همه چیز به امریکا و خارج.‏

فریاد ملت: آزادی، استقلال

‏     درد ملت که الآن فریادش بلند است، ‏‏[‏‏و‏‏]‏‏ همۀ فریاد این است که ما آزادی‏‎ ‎‏می خواهیم، ما استقلال می خواهیم. ما نمی خواهیم که این، مخازن ما را به باد فنا بدهد؛‏‎ ‎‏بعد از بیست سال دیگر نه نفت داریم، زراعتمان را هم که از بین بردند، هیچ چیز نداریم.‏‎ ‎‏وقتی هیچ چیز ندارد این ملت، آن وقت چطور زندگی کند؟ این نسل آینده چطور‏‎ ‎‏زندگی باید بکند؟ ما مسئولیم نسبت به نسل آینده. ما باید الآن هر چه قدرت داریم اِعمال‏

‏کنیم که دست اینها را کوتاه کنیم از این مخازن خودمان و از این مخازن ملت تا اینکه نفت‏‎ ‎‏یک مقداری بنیۀ دوام داشته باشد. نفت زیاد است، منتها زیاد می خورند، می برند. نفتها‏‎ ‎‏را می برند، و دارند می برند و مجان می برند. کاش مجان می بردند، می برند و برای‏‎ ‎‏خودشان عوضش پایگاه درست می کنند! اسلحه به ما می دهند! مگر اسلحه به ما‏‎ ‎‏می دهند؟ اسلحه برای امریکاست که پایگاه در ایران درست بکند! کوههای طرف چیز‏‎ ‎‏را، کردستان را، کجا را، تمام اینها را پایگاه برای امریکا دارند درست می کنند. اسلحه! ما‏‎ ‎‏این اسلحه ها به دردمان نمی خورد؛ اسلحه ای که ما نمی توانیم بدانیم چطور به کار‏‎ ‎‏می برند، به درد ما نمی خورد. از آن طرف نفت می برند، از آن طرف اسلحه برای‏‎ ‎‏خودشان می فرستند در اینجا! به نفع خودشان اسلحه را می فرستند به ایران، برای اینکه‏‎ ‎‏پایگاه بزنند، با این اسم که عوضِ پول نفت است که صدای مثلاً شوروی و اینها هم زیاد‏‎ ‎‏در نیاید، به اسم اینکه ما محتاجیم به اینکه مملکتمان چه باشد، باید قدرت ما چه باشد.‏

تهیۀ سلاح برای حفظ منافع امریکا

‏     چند سال پیش از این، خود این شخص گفت، خود این شاه گفت که ما اسلحه‏‎ ‎‏نمی خواهیم، ما احتیاجی به اسلحه نداریم؛ ما برای ادارۀ امور خودمان اسلحه داریم به‏‎ ‎‏اندازۀ کافی. راست می گوید؛ برای کشتن مردم که این چیزها را نمی خواهد؛ همین‏‎ ‎‏مسلسلها که دارند، خوب، دارند می کشند! کار دیگری ایشان ندارد جز آدمکشی، جز‏‎ ‎‏اینکه ملت خودش را بکشد؛ همین آدمی که گفت «ما اسلحه نمی خواهیم» بعد از اینکه از‏‎ ‎‏طرف امریکا امر به او شد که باید اسلحه را ببری و آنجا پایگاه باید درست بکنی به اسم‏‎ ‎‏عوضِ نفت، گفت: خیر، ما باید اسلحه داشته باشیم و قدرتهای دیگری که همجوار ما‏‎ ‎‏هستند اسلحه های زیاد دارند؛ و یک چیزهایی گفت ‏‏[‏‏که‏‏]‏‏ عراق اسلحه اش عبارت از‏‎ ‎‏اسلحه هایی ‏‏[‏‏است‏‏]‏‏ که در یک روز می تواند چه بکند. همۀ آن دروغ! اسلحه ما‏‎ ‎‏می خریم؟! اسلحه برای ما نیست، اسلحه برای خود امریکاست. آنها می خواستند پایگاه‏‎ ‎‏درست کنند، می دیدند که اگر همچو مستقیماً بیایند بگویند پایگاه می خواهیم درست‏‎ ‎‏کنیم، شوروی از آن طرف ایستاده و اسباب نزاع می شود؛ به اسم اینکه ما نفت می گیریم‏

‏و پول نفت را با «کالا» می دهیم؛ کالایش هم عبارت از اسلحه هاست؛ با این اسم برای‏‎ ‎‏خود امریکا در ایران پایگاه دارند درست می کنند. درد ملت ما این است که ‏‏[‏‏شاه‏‏]‏‏ یک‏‎ ‎‏آدم خیانتکاری است؛ خیانتکار، پسرْ خیانتکار، پدرْ خیانتکار، خودش هم خیانتکار.‏

همۀ دستگاهها در ایران غیر قانونی است

‏     و حالا دیگر ملت به تنگ آمدند، نمی خواهند. الآن بچه های مدرسه تا پیرمردها‏‎ ‎‏می گویند ما نمی خواهیم این را. رفراندم بالاتر از آنچه که یک ملتی همه بگویند‏‎ ‎‏نمی خواهیم؟ خوب معنایش این است که این شاه، شاه نیست دیگر. شاه با آرای ملت‏‎ ‎‏باید شاه باشد؛ وقتی آرای ملت بر خلاف شد، دیگر شاه نیست. مجلس، وقتی آرای‏‎ ‎‏ملت نباشد، مجلس نیست. مجلس ما که از اول هم مجلس نبود! خوب، ما تاریخ اینها را‏‎ ‎‏داریم؛ من خودم تاریخ اینها هستم. من یادم هست از آن وقتی که رضا شاه آمد و کودتا‏‎ ‎‏کرد تا حالا؛ همۀ این مسائل من یادم هست، مجلس مؤسسانشان را من یادم هست که با‏‎ ‎‏سرنیزه درست شد! این مجلس ‏‏[‏‏را‏‏]‏‏ ما داشتیم، چه روزی ما مجلس داشتیم؟ هیچ روزی،‏‎ ‎‏از زمان رضا شاه تا حالا، ما هیچ روزی یک مجلسی که مردم با اختیار خودشان‏‎ ‎‏بروند‏‏[‏‏کنار‏‏]‏‏ صندوق، رأی بدهند؛ همچو مجلسی هیچ وقت ما نداشتیم تا الآن. الآن این‏‎ ‎‏اجزایی که در مجلس هستند، همه شان خیانتکارند، برای اینکه همه می دانند که با امر شاه‏‎ ‎‏آمدند در مجلس و ملت اطلاع ندارد. اول اشکالی که به تمام افراد مجلس هست این‏‎ ‎‏است که شما می دانید؛ شما را نمی شود گفت داخل در مجاری امور نبودید و از ماورای‏‎ ‎‏جوّ آمدید! شما توی این مردم، مطلع تر از خود این ملت هستید و می دانید که آمدن شما‏‎ ‎‏در مجلس به تصویب مردم و انتخاب مردم نبوده است، این انتصاب شاه هست؛‏‎ ‎‏«مأموریت شاه» هست! از سفارت «لیست» آوردند و تعیین کردند شما را. شما این را‏‎ ‎‏می دانید و رفتید مجلس. اول اشکالی که به آنهایی که الآن می گویند ما ملی هستیم، اول‏‎ ‎‏اشکال این است که شما چرا توی این مجلس رفتید؟ می گویند مجبور بودیم. آخر کسی‏‎ ‎‏شما را مجبور نکرد که حتماً بیایید بروید به مجلس. خودتان هم داوطلب بودید و رفتید،‏‎ ‎‏با همۀ کارها هم موافقت کردید، حالا می گویید که دیدید یک ورقی، خوب این طرفی‏

‏دارد می آید، می خواهید برای خودتان جا درست کنید. اشکال این است که برای چه شما‏‎ ‎‏توی مجلسی که انتصاب است و خلاف قانون اساسی است یک همچو مجلس، مخالف‏‎ ‎‏قانون اساسی است ... قانون اساسی مردم را ـ به آنها ـ اختیار داده است، کسی حق ندارد‏‎ ‎‏دخالت بکند.‏

مجرمیت شاه به حَسَب قانون اساسی

‏     شاه مجرم است به حَسَب قانون اساسی؛ معزول است به حَسَب قانون اساسی. شاه‏‎ ‎‏خیانتکار است، و خیانتکار معزول است به حَسَب قانون اساسی. نمی تواند یک شاهی که‏‎ ‎‏بر خلاف مصالح ملت عمل می کند، بر خلاف آن چیزی که برای آن قانون معین کرده‏‎ ‎‏است عمل می کند، شاه باشد. این اصلش شاه نیست؛ معزول است این. این غاصب است.‏‎ ‎‏این آدم یک آدم یاغی است؛ نه این است که شاه، یاغی است؟ این عزل نمی خواهد‏‎ ‎‏دیگر، این منعزل است خودش؛ یاغی است این آدم.‏

علت تأیید اجانب، غارت بیشتر مخازن ما

‏     حرف ما این است که این یاغی را اینها بالای سر ما گذاشتند. انگلستان از آن طرف‏‎ ‎‏تأییدش می کند و امریکا از آن طرف تأییدش می کند، چین از آن طرف تأییدش می کند‏‎ ‎‏و شوروی از آن طرف تأییدش می کند. همه هم برای منافع خودشان است. نوکری از این‏‎ ‎‏احمق تر و بهتر برای آنها نیست که همه چیز ملت خودش را به رایگان به آنها بدهد.‏‎ ‎‏گازش را شوروی ببرد و نفتش را امریکا و انگلستان ببرد؛ و هر کس یک گوشه اش را‏‎ ‎‏گرفته، دارد می برد؛ مراتعش را ملکۀ انگلستان، مراتع سرسبز خوب ما را به ملکۀ‏‎ ‎‏انگلستان و چند نفر دیگر واگذار کردند؛ به طوری که به من نوشته بودند جنگلهایش را به‏‎ ‎‏یک شرکت دیگر؛ و هر چیزش الآن هر یک طعمه ای است که مثل این سگهای لاشخور‏‎ ‎‏که دور این طعمه اند، هر کس می کشد طرف خودش. ایران الآن اینطوری شده است که‏‎ ‎‏یک طعمه ای شده برای این نفتخوارها و لاشخورها، و دارند از هر طرف می کشند آن‏‎ ‎‏را، و قوۀ مجریه اش هم عبارت از محمدرضا خان پهلوی! ما که می گوییم نمی خواهیم‏

‏این را، درد ما این است؛ نه اینکه یک ملتی آزادی به او دادند و نمی خواهد! به قول کارتر‏‎ ‎‏آزادیِ خیلی تند به اینها داده اند، شاه آزادی تند داده به ملت! آزادی تندش همین است‏‎ ‎‏که الآن در همدان چه کردند؛ در چند روز پیش از این در کرمان چه کردند، در شهرهای‏‎ ‎‏نزدیک کرمان چه کردند. آدمکشی الآن رواج دارد در ایران و این آدم دیوانه شده.‏‎ ‎‏عصبی است الآن، و خیلی خطرناک است؛ باید ملت این را زود کلکش را بکند تا فارغ‏‎ ‎‏بشود از این.‏

ارتش باید قیام کند

‏     و من تعجب می کنم از ارتش! یک تعجب، و از این جوانهای خودمان که در ایران‏‎ ‎‏گاهی اشتباهات دارند، این هم یک تعجب، اما از ارتش برای اینکه یک ارتشی را ایشان‏‎ ‎‏ـ این شاه ـ برای مقاصد خودش و برای مقاصد اربابهای خودش بد نام کرده است. الآن‏‎ ‎‏در بین مردم ارتش بدنام است؛ برای اینکه هر کاری که این می خواهد بکند به وسیلۀ اینها‏‎ ‎‏می کند؛ یا به وسیلۀ ارتش می کند، اگر یک قدری دامنه دار بشود، مثل 15 خرداد و‏‎ ‎‏امثالش؛ یا به وسیلۀ یک دسته پایین تر و کماندوها و اینها. اینها همه خودشان را بد نام‏‎ ‎‏می کنند برای خاطر مصالح این آدم و اربابهای این آدم! این تعجب دارد که یک کسی که‏‎ ‎‏اهل همین ملت است، با ملت خودش برای خاطر یک آدم که خائن است بر این، و‏‎ ‎‏خودشان هم می دانند که این آدم خائن است، یک ارتش، خودش را ننگین کند، بدنام‏‎ ‎‏کند برای خاطر مقاصد یک آدم خائن که می خواهد چند روز دیگر زندگی خیانتکار‏‎ ‎‏خودش را ادامه بدهد! این تعجب دارد برای من.‏

هشدار به جوانهای بازی خورده و اغفال شده

‏     یک تعجب هم از این جوانهای خودمان! بعضی شان البته، که اینها گول خوردند از‏‎ ‎‏این دستگاه، با صورتهای مختلف اینها را گول زدند، مِنْ جمله اینها را وادار کردند، آن‏‎ ‎‏بزرگترهاشان وادار کردند این کوچکترها را، که در دانشگاه یک شعارهایی بدهند که این‏‎ ‎‏شعارها را شعارهای غیر اسلامی و غیر ملی می دانند که مردم بترسند اگر اعلیحضرت‏

‏بروند، کمونیست خواهد شد! اینها آلت دست واقع شدند. یک دسته از جوانهای ما الآن‏‎ ‎‏آلت دست واقع شدند؛ آلت ‏‏[‏‏دست‏‏]‏‏ بعضِ بزرگترهایشان. آنهایی که اینها را به کار ‏‎ ‎‏وامی دارند، آنها از همان دستگاه سازمان امنیت و دستگاه اینها هستند. اینها کمونیست‏‎ ‎‏نیستند، اینها کمونیست ساز هستند؛ یعنی آنها این جوانهای ما را وادار می کنند به یک‏‎ ‎‏مطالبی به نفع شاه و به نفع امریکا، و اینها خیال می کنند نه، این قضیه قضیۀ کمونیست‏‎ ‎‏است و قضیۀ توده ای است و اینها. ‏‏[‏‏از‏‏]‏‏ این تعجب دارم که در یکوقتی که مسائل دیگر‏‎ ‎‏پیش بازاری و ـ عرض می کنم که ـ رعیت و بچه های کوچک روشن شده، اینها چرا گول‏‎ ‎‏می خورند؟ این یک غلطی است که اینها مرتکب می شوند، و به نفع دستگاه است و‏‎ ‎‏مسلمانها نمی گذارند که آن هم نفعش را درست ببرد؛ فقط رسوایی اش برای جوانهای ما‏‎ ‎‏می ماند. این هم البته مورد تعجب من است.‏

لزوم معرفی صحیح اسلام در خارج

‏     و من از شما آقایانی که محصل هستید در خارج و طبقات روشن هستید در خارج،‏‎ ‎‏این توقع را دارم که این جوانهای ما که گول خوردند و از بالادستیها گول خوردند، اشتباه‏‎ ‎‏کردند، نخواندند، اسلام را ندیدند، احکام اسلام را نخواندند، ندیدند، زبان قرآن را‏‎ ‎‏آشنا بر آن نیستند، نمی دانند که قرآن یک دستگاه آدم ساز است و محرک به طرف ترقی‏‎ ‎‏و به طرف تعالی و به طرف کوبیدن ظالم و دستگاه ظلم؛ اینها این مسائل را نمی دانند و‏‎ ‎‏اقتصاد اسلام را هم اطلاع از آن ندارند، حالا وقتی که آمدند اینجا، همان طور چشم و‏‎ ‎‏گوش بسته تقریباً آمدند، از اسلام بی اطلاع آمدند، یک چیزی به آنها یک کسی که خود‏‎ ‎‏او هم هیچ اعتقاد به این مسائل ـ خود آن دستۀ اولی، دسته های اول، خودشان هم اعتقاد‏‎ ‎‏به این مسائل ـ ندارند و برای خاطر اینکه این بچه ها را گول بزنند و به نفع آن بزرگترها که‏‎ ‎‏آنها را وادار به این کار کردند عمل بکنند، بچه های ما هم گول می خوردند اینجا. شما‏‎ ‎‏یک اشخاصی که روشنفکر هستید و مُسْلم هستید و جهاتِ ـ عرض می کنم ـ ملی تان‏‎ ‎‏محفوظ هست، این بچه های ما را نگه دارید آنجا، نگذارید که به دام اینها بیفتند. اینها‏‎ ‎‏دام سازمان امنیت است، نه دام کمونیست است؛ دام سازمان امنیت است. منتها آنها دارند‏

‏یک چیزهایی که این جوانهای ما را ببرند، از بین ببرند. آن وقت مأموریتی دارند که آنها‏‎ ‎‏را از بین ببرند و به نفع آنها شعار بدهند. در اینجا اگر پیدا بشود از آنها، دستگیری کنید؛‏‎ ‎‏نگذارید این مسائل را اینطور به نفع شاه و به نفع دستگاه دولتی و به نفع امریکا و شوروی‏‎ ‎‏و سایر قدرتها ‏‏[‏‏پیش ببرند‏‏]‏‏؛ نگذارید که اینها از دست بروند.‏

تبلیغ کنید و همه را روشن کنید

‏     و یک تکلیف دیگری که همۀ ما که در خارج هستیم داریم، این است که این ملت‏‎ ‎‏الآن به ما حق پیدا کرده؛ این ملت ایران به همۀ ما ـ که در خارج هستیم ـ حق دارد؛ حقش‏‎ ‎‏این است که الآن برای ما دارد خون می دهد؛ الآن دارد جوان می دهد؛ الآن هر جای ایران‏‎ ‎‏که بروید یک آشوب و یک صدایی هست، یک نهضتی هست، و اینها دارند داد و فریاد‏‎ ‎‏می زنند که ما آزادی می خواهیم و ما این خاندان را نمی خواهیم؛ برای اینکه اینها آزادی‏‎ ‎‏را از ما سلب کردند و اینها منافع ما را همه را غارت کردند به نفع خودشان و به نفع‏‎ ‎‏خارجیها.ما که در اینجا هستیم الآن ما مدیون آنها هستیم؛ مسئولیم ما، هم پیش خدای‏‎ ‎‏تبارک و تعالی و هم پیش ملت. ما باید کمک کنیم به اینها. آن کمکی که الآن من و شما‏‎ ‎‏می توانیم بکنیم، این است که شماهایی که در دانشگاههای اینجا، در دانشسراهای اینجا،‏‎ ‎‏رفقایی اینجا دارید، هر جا می رسید ده نفر را می بینید، بنشینید صحبت بکنید با آنها؛‏‎ ‎‏بایستید بگویید مطالب ایران را.‏

توجه جهانیان به ایران

‏     الآن همۀ نفوس متوجه اند به ایران که چیست، چه خبر است ایران؟ شما خبرها را به‏‎ ‎‏ایشان بگویید که ایران وضعش اینطور است و این آدم با مردم اینطور دارد می کند و درد‏‎ ‎‏مردم عبارت از این است، درمانش هم این است که این برود. درمان بالاترش هم این‏‎ ‎‏است که دست آقای کارتر و آقای ـ عرض می کنم که ـ رهبرهای چین و رهبرهای کرملین‏‎ ‎‏و انگلستان و اینها از سر این ملت برداشته بشود و مردم کار خودشان را بکنند و مشغول‏‎ ‎‏کار خودشان بشوند و ادارۀ امورشان را خودشان بکنند. چه کار دارد مردِکه از آن طرف‏

‏دنیا آمده دستش را دراز کرده اینجا، نفتهای ما را دارد بیخود می خورد، مجانی می برد و‏‎ ‎‏از مجانی بدتر می برد. اینها را به این اشخاصی که با آنها ملاقات می کنید، چه در امریکا‏‎ ‎‏چه در اینجا، با این دانشجوهایی که ملاقات می کنید، مسائلتان را بگویید. وقتی بنا شد‏‎ ‎‏شما ‏‏[‏‏که‏‏]‏‏ پنج هزار نفر آدم هستید هر کدام به ده نفر بگویید، یک عده زیادی می شود و‏‎ ‎‏این موجی پیدا می شود در اروپا هم، یا در امریکا؛ و این مفید است برای ملت ایران و این‏‎ ‎‏یک خدمتی است به ملت ایران، و این ادای دیْنی است از شما برای ملت ایران. این یک‏‎ ‎‏مطلبی است که همۀ شما را من دعوت به آن می کنم که شما همه تان دعوت کنید مردم را و‏‎ ‎‏بخواهید از این قشرها به اینکه با ملت ایران همراهی بکنند؛ ملت امریکا با ملت ایران‏‎ ‎‏همراهی بکند؛ بفهمد که دولت امریکا نسبت به ایران چه صورتی دارد؛ چه صورت بدی‏‎ ‎‏دارد. کم کم مردم، ملت امریکا را اینطور به نظرشان می آید، لکن ملتش اینطور نیست.‏‎ ‎‏همین طور هر جایی که هست، شما هر جا هستید، مسائل خودتان را بگویید و هشدار‏‎ ‎‏بدهید به ملتهایی که شما در آن زندگی می کنید که این کارهایی که دولتهای شما دارند‏‎ ‎‏می کنند و با ایران اینطور رفتار می کنند، با ملت ایران اینطور رفتار می کنند، این برای ملت‏‎ ‎‏شما، برای همه چیز شما مضر است. و شما کمک کنید به ایرانی ها در این نهضتی که‏‎ ‎‏دارند.‏

‏     ان شاءالله خداوند همۀ شما را موفق کند؛ همه تان سالم باشید؛ و همه تان فداکار برای‏‎ ‎‏اسلام و برای ملت خودتان، و خودتان را بسازید و ان شاءالله ملتتان، مملکت خودتان ‏‎ ‎‏به دست خودتان بیاید و دیگران بیرون بروند، و خودتان ان شاءالله اداره کنید مملکتتان‏‎ ‎‏را. ‏‏[‏‏ان شاءالله حضار‏‏]‏‏.‏

‎ ‎