سخنرانی
زمان: 4 آبان 1357 / 23 ذی القعده 1398
مکان: پاریس، نوفل لوشاتو
موضوع: عامل اصلی در جنایات
مناسبت: چهارم آبان، روز تولد شاه
حضار: دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج
[بسم الله الرحمن الرحیم]
لباس سیاه در روز تولد شاه
امروز که چهارم آبان بود، در ایران، آنطوری که حتی رادیوی خود ایران اطلاع داد، بسیاری از شهرها را ذکر کرد که تظاهرات و ناراحتیها بوده؛ و از قراری که نقل شد مردم در قم و در شمال تهران و در بعضی جاهای دیگر لباس سیاه پوشیده بودند؛ عَلَمهای سیاه در بعضی جاها بوده.
ولادت پیامبر (ص) مبدأ برکات
ولادتها مختلف است: یک تولدی است که مبدأ خیرات است، مبدأ برکات است، مبدأ کوبیدن ظالم است، مبدأ خاموش شدن آن بتکده ها و آتشکده هاست، مثل ولادت رسول اکرم که گفته شده است که «آتشکدۀ پارس» خاموش شد و کنگره های طاق کسری ریخته شد ـ حالا ریخته شدن و خاموش شدنش با تاریخ، گفته شده ـ لکن مطالب این است که دو قوه بوده است آن وقت که یکی قوۀ حکومت جائر بوده است؛ و یکی هم قوای روحانی آتش پرست؛ و به آمدن رسول اکرم [این دو قوه شکست]؛ تولد ایشان مبدأ شکست این دو قوه است. یکی طاق کسری که کنگره هایش، کنگره های ظالمانه اش ریخت. اینکه می گویند «انوشیروان عادل» این از اساطیر است! یک مرد ظالم سفاکی بوده است، منتها شاید پیش سلاطین دیگر وقتی گذاشتند، به او گفتند عادل! و الاّ کجایش انوشیروانْ عادل بوده است؟! به تولد رسول اکرم، این پایه ها؛ یعنی مبدأ ریختن
پایه های ظلم و خاموش شدن آتشهای دوگانه پرستی و شرک و آتش پرستی [فرو ریخت] ؛ آن دو قوه ای که در آن وقت بوده است، با آمدن ایشان هر دو مبدأ شکست، این دو اصل؛ یعنی توحید، در عالم به واسطۀ رسول اکرم توحید بسط پیدا کرد و ان شاءالله می کند. و نبوت اصلاً آمده است، نبی اصلش مبعوث است برای اینکه قدرتمندهایی که به مردم ظلم می کنند پایه های ظلم آنها را بشکند؛ و این کنگره های ظلم که به زحمتِ این بیچاره ها، به خون دل این بیچاره ها، به استثمار گرفتن این مردم ضعیف، این پایه های قصر بالا رفته و کنگره هایش کنگره هایی بوده است که [پایه های ظلم ]بوده است، آمدن پیغمبر اکرم برای شکستن این کنگره ها و فرو ریختن این پایه های ظلم بوده است؛ و از آن طرف، چون بسط توحید است، این جاهایی که مبدأ ستایش غیر خدا بود و آتش پرستی بوده است، آنها را منهدم کرده است و آتشها را خاموش کرده است.
تولد شاه، مبدأ ظلمت و تباهی
و بعضی از تولدها هم مبدأ عکس این مطالب است، مثل تولد چهارم آبان. البته من از رسول اکرم عذر می خواهم که ذکر تولد ایشان را می کنم و ذکر تولد این شقی را، لکن مقابلۀ نور و ظلمت است، مقابلۀ انسان و لاانسان است. این تولد نامیمون که منتهی شد به اینکه شما می بینید. هر دوی این قضیه ها را که رسول اکرم تشریف آوردند و منهدم کردند آثار شرک را و ظلم را، این هر دو قضیه در تولد این آدم بعکس شد؛ یعنی منتهی شد به اینکه هم ترویج از آتش پرستی و آتش پرستها شد، و هم پایه های ظلم مستحکم شد؛ خصوصاً در ایران ما. در ایران ما از آن طرف این آتش پرستهای اطراف یزد و این حدود تقویت شدند، به طوری که همین گبرهای امریکا به شاه کاغذ نوشتند ـ به حسب آن چیزی که در روزنامه ها بود ـ و از ایشان تشکر کردند و نوشتند که تاکنون کسی پیدا نشده است که به اندازۀ شما از مذهب ما تجلیل کند و پشتیبانی کند. این خدا خواست که ملت ما زود بیدار شد ولو دیر بود؛ ولی باز زود بیدار شد که نگذاشت دنبال کند این آدم این مقاصدی را که داشت و گبرهای امریکا و ثروتمندان آنها به او می خواستند تحمیل کنند، یا خودش هم موافق بود، والاّ بیشتر از این مسائل بود در [این] باب، و مطالب خیلی
دقیقتر و بیشتر بود.
خیانت شاه در تقویت آتش پرستی و تغییر تاریخ هجری
ابتدای کار این بود که بعضِ آتشکده ها را تقویت کرد و تاریخ اسلام را عوض کرد به تاریخ گبرها؛ و خدا می داند که این خیانت که این به اسلام کرد و این اهانت که به پیغمبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ کرد، این خیلی جنایتش بالاتر از این کشتارهایی است که کرده است. کشتارها [را] موازنه اگر بکنیم با این یک کاری که تغییر تاریخ رسمی اسلام را، نشانۀ توحید را، نشانۀ انسانیت را، این تبدیل کرد به این چیزهای آتش پرست، به تاریخ آتش پرست، گبرها؛ از همۀ خیانتهایی که به ما کرده است، این بالاتر است. این حیثیت اسلام را می خواست از بین ببرد؛ این علامت اسلام را می خواست از بین ببرد. نفتهای ما را فرستاده و برده و داده است به آنها؛ اینها امور مادی است، البته خیانت است، خیانت به یک ملتی است که ذخایر را به اجانب بدهد، لکن قضیۀ تغییر تاریخ یک اهانت به حیثیت اسلام است. و این آدم، این کار را کرد. و اگر این مشتی که ملت به دهن این زد که ملزم شد به اینکه تاریخ را دوباره برگرداند، تاریخ اسلام کند و تاریخ گبرها را کنار بگذارد، اگر این کار نشده بود، دنباله داشت این مسائل. اینها می خواستند که اصل ورق را برگردانند به همان زمان قبل از پیغمبر اکرم؛ به همان زمان سلاطین گبرِ متعدیِ آدمکشِ قهار؛ و آنطور رفتار کنند و بساط هم همان بنا باشد. «پان ایرانیسم»! ایران باید همان شئون ایرانیتش را حساب بکنید! شئون ایرانیت!! شما همه چیزتان شاهان باستان بوده است؟ شما ببینید آنها چه کردند با مردم. یک دسته هم آن «مغان» و امثال ذلک بودند؛ ببینید اینها چه جور رفتار می کردند با مردم ایران.
سلوک پیامبر (ص) و علی (ع) در حکومت
از آن طرف، وقتی که پیغمبر اکرم آمد و ملت خودش را دعوت به توحید کرد، چه جور رفتار می کرد با مردم؛ حتی با ذمیها؛ حتی با آنهایی که خلاف مذهب بودند
چطور رفتار می کرد. حضرت امیر ـ سلام الله علیه ـ می فرماید که شنیدم که یک لشکر می آمدند ـ ظاهراً لشکر معاویه بوده است ـ آمدند در کجا و یک خلخال از پای یک ذمیه ربودند، چه کردند؛ یک خلخال از پای یک ذمیه، از پای یک زن یهودی یا نصرانی ربوده اند؛ بعد نقل است که ایشان فرمودند اگر انسان بمیرد برای این، چیزی نیست. یک همچو انسانی، ما یک همچو حاکمی می خواهیم. ما دنبال یک همچو رژیمی می گردیم که حاکم آن، سلطانش ـ من جسارت می کنم که حضرت امیر را بگویم سلطان ـ حاکمش، امامش، آنکه سلطه اش بر مملکتها، از حجاز گرفته تا ایران، تا مصر، تا کجا بوده است، نسبت به رعیت ـ آن هم آن کسی که خارج از مذهبش بوده ـ اینطور عواطف داشته است؛ و خودش وقتی همان روزی که با ایشان بیعت کردند به سلطنت، به اصطلاح، و به امامت و خلافت، همان روز، بعد از اینکه این کار را کردند، آن کلنگش را برداشت رفت سراغ کارش، که کار می کرد خودش با دست خودش. آن وقت می کرد برای چی؟ آن قنات را وقتی که درآورد، یک کسی گفت که مثلاً مبارک است، چه است، فرمود که مبارک برای ورثه است. بعد گفت: [قلم] بیاورید، وقف کرد آنجا را برای مستمندان. ما یک همچو حاکمی، طالب یک همچنین حاکمی هستیم که وقتی محاسبۀ حساب بیت المال را نشسته است و می کند، یک چراغ، آن چراغهای آن وقت نفتی بوده است یا چه بوده یا پیه [سوز] بوده است، هر چه بوده است، این روشن بود و حضرت داشت حساب می کرد بیت المال را؛ یک کسی آمد آنجا با حضرت خواست بنشیند صحبتی دیگر بکند، حضرت آن چراغ را خاموش کرد فرمود که تا حالا من حساب بیت المال را می کردم، این چراغ مال بیت المال است؛ از بیت المال برای خودش صرف می کردم، حالا تو می خواهی با من صحبت کنی، صحبت دیگری است ربطی به بیت المال ندارد، خوب چراغش را چرا ما روشن کنیم. البته کسی قدرت ندارد مثل حضرت امیر عمل کند، هیچ کس در عالَم نمی تواند اینطور [باشد]، لکن ما یک حاکمی می خواهیم که دزد نباشد! ما
اینقدر حالا راضی شده ایم که لااقل اینقدر دزدی نکند، اینقدر مال این ملت را چپاول نکند، اینقدر ظلم به این ملت نکند.
حرکات مذبوحانه
عرض کردم در ولادت آن آقا، حضرت رسول ـ سلام الله علیه ـ آتشکده ها خاموش شد، یا کنایه از اینکه این مبدأ خاموش کردن آتشکده های ظلم است، و ایشان می خواست این را روشنش کند. در اطراف یزد تأیید کرده است، از قراری که گفته اند، بعض آتشکده ها را. تاریخ را هم تغییر داد؛ و بنا داشت که این کارها را یکی بعد از دیگری بکند که ملت به داد ما رسید و پایه های کنگره های قصر کسری فرو ریخت، کنایه از اینکه ظلم باید بریزد. ایشان را می بینید که با این ملت چه کرد؟ چه ظلمها به این ملت کرد و دارد می کند؟ حالایی که این نَفَسهای آخر هست و حرکات مذبوحانه است، حالا تازه یک فکرهایی به کله اش افتاده است! به اسم کولیها، در کرمان، و از قراری که می گویند به اسم کولیها به اسم بیابانگردها، یک دسته ای آورده اند، حالا اگر یک چیزی به آنها داده باشند و آورده اند نمی دانم؛ اما نظیر مدرسۀ فیضیه و آن سال که دیگر ما حاضر بودیم و در قم بودیم که این سازمان امنیتیها و این کماندوها را به اسم «دهقان»ها ریختند در مدرسۀ فیضیه و قرآن آتش زدند، عمامه ها آتش زدند، اشخاص [را] از پشت بام انداختند پایین و از بین بردند با کماندوها، به اسم اینکه دهقانها، دهقانها نمی خواهند؛ دیگر آخوند نمی خواهند! اینها دیگر قرآن نمی خواهند! آخوند نمی خواهند! دهقان اینجور است؟ دهقان هر وقت هم از او بپرسی، هم قرآن را می خواهد و هم اسلام [را]؛ [آنها] عاشق اسلامند.
خاطره ای از خنثی کردن یکی از توطئه ها در سال 42
دهقانهای ما این کماندوها و اینهایی است که شما تربیت کردید برای اینکه اسلام را بکوبید؟ آن وقت آن کار را کردند که ما بودیم و حاضرِ وَقْعه بودیم؛ حتی منزل ما هم
آمدند منتها من با یک ضربۀ مقابل نگذاشتم که آن کارهایی که می خواهند بکنند. یک اجتماع بود آنجا، اوایل این قضایا بود و اجتماع بود، و بعضی صحبت می خواستند بکنند و خود من هم شاید صحبت کردم یا می خواستم بکنم؛ به من گفتند که، دیدم خودم هم که یک صلواتهای بی مورد [فرستاده] شد، من به یکی از رفقا گفتم که برو بگو اگر در اینجا یک شلوغی بکنید، من می روم در صحن حضرت معصومه آنجا می روم منبر و حرفهایم را آنجا می زنم. اینها مأمور نبودند یک همچنین کاری را که همچو عکس العملی دارد بکنند؛ نمی دانستند که باید چه بکنند، ترک کردند. و همان روز در مدرسۀ فیضیه ریختند و همان بساط را درست کردند و عرض می کنم که همان جنایات را؛ همان عصرش در مدرسۀ فیضیه، آن جنایات را کردند.
آن روز به نام «دهقان»، امروز به نام «کولی»!
آن روز با صورت دهقان، آن بساط و آن رسواگریها را کردند، حالا شروع کرده اند به اینکه کولیها چیز کرده اند. در آنجا به اسم کولیها و در جاهای دیگر هم می ریزند در شهر و عرض می کنم که همدان را آنطور با وضع فجیع به مردم حمله کردند؛ و زنجان هم همین طور نقل می کنند. در قم هم دو ـ سه روز است که تشنجات است و تیراندازی است و آدمکشی است. در تهران هم بعضی جاهایش تشنجات بوده است؛ و رادیوی همین امروزِ ایران ـ که آوردند پیش من و یک مقدارش را گوش کردم ـ خیلی جاها را اسم برده بود که تشنجات است و اینها. روز چهارم آبان و روز تولد ایشان، این جشن مردم است! سیاهپوشی است. بله، اینها هم می گویند که یکی دو جا را اسم بردند، مراغه، ظاهراً مثل اینکه مراغه بود، کجا بود، آنجاها چه کردند، چه کردند، یک مشتی هم حرف می زنند. حالا کی چه کرده، آن را من نمی دانم که تا چه اندازه راست می گویند و آن اشخاص کی بوده اند؛ اما از آن طرف خودشان بسیاری از شهرها را اسم بردند و آنی که اینها می گویند، این نیست؛ تنها اینها نیست، بعد باید اطلاع به شما برسد.
آتش زدن مردم در سینما
هم آن قضیه در ولادت رسول اکرم ـ این دو قضیۀ مهم مبدأش بوده است: خاموش
کردن جهات شرکی و آتش پرستی، و فروریختن کنگره های ظلم. در تولد ایشان هم مبدأ برافروخته شدن اساس آتش پرستی، اگر مهلت به او می دادند؛ که نمونه اش تغییر تاریخ بود و بر پا کردن کنگره های ظلم همه جانبه که از آن ظلمها، این آتش سوزیها[ست]. خوب یک دستۀ مردم بیچاره که رفتند توی سینما البته سینمای ایران جای رفتن نیست، این یک ـ چیزی است که ـ مصیبتی است که بر ایران وارد است که جوانهای ما را این سینماها ضایع می کنند، خراب می کنند، لکن یک عده مردمی که رفتند در آنجا، اینجا چه کرده بودند که لایق این بودند که باید درِ آن را شهربانی بیاید ببندد، و بخواهند مردم باز کنند، اجازۀ باز کردن ندهند؟ موارد معلومی که با نقشه، چیزهای آتش سوزی را گذاشته بودند آتش بزنند؛ یک مردم بیچاره ای را در آنجا بسوزانند، خاکستر کنند. تمام مقصد این بود که بگویند اینها را خرابکارها می کنند؛ خوب، خرابکاری آخر حدی دارد که شما خرابکاری بکنید و گردن خرابکارها بگذارید؛ یک همچو مردمی اند اینها.
شاه عامل همۀ ظلمهاست
ایرانی ها مبتلا به یک همچو رژیمی هستند. حالا هم که در کرمان آن فضاحت را درآوردند؛ در مسجد ریختند مردم را یک دسته ای خفه شان کردند به واسطۀ گازها، یک دسته ای را کشته اند؛ بچه، زن و مرد و بزرگ را، مسجد را، همه چیزش را آتش زدند معبد مسلمانها را؛ بعد هم ریختند توی بازار و بازار را آتش زدند و غارت کردند. حالا تازه می گویند که بناست بفرستیم تحقیق کنند که کی همچو کاری را کرده است، کی بفرستد که تحقیق کند؟ همانی که فرستادید تحقیق کردند در آبادان که کی همچو کاری کرده؟! آن ظالمی که این کار را کرده اند، «اعلیحضرت» می خواهند او را مجازات کنند؟! آن آقا خودت هستی! مبدأ همۀ ظلمها، مبدأ گرفتاری مردم خود این هستند.
اگر ملت ایران همت نکند ...
اگر ملت ایران همت نکند و زود کلک این را نکند، خیلی کارها این می خواهد بکند.
باید به داد این ملت رسید. باید هر کس در هر جا هست کمک کند به این ملت؛ والاّ این مرد اساس همه چیز را خواهد برد. حالا بعد از اینکه در کرمان آن فضاحتها را کردند و به اسم نمی دانم «کولی» و کذا ـ کولی تر از خودشان هیچ کس نیست ـ به اسم این حرفها، حالا تازه، بله، فرستاده اند برای اینکه تحقیق کنند ببینند که کی همچو کاری کرده و کی همچو ظلمی کرده! آقا، دیگر ملت باورش نمی آید این حرفهای شما را. همان اولی که در آبادان این کارها شد، خود مردم آبادان ریختند بیرون، فهمیدند که اینها خودشان کرده اند؛ برای اینکه شواهد بود که اگر کسی و اگر یک آدم شلوغکاری می خواست این کار را بکند با این نظم، آتش سوزی را با این نظم درست کند و مواد آتشزا را با آن نظم درست کند و بعد هم درِ آنجا را ببندد، اجازه ندهد که بیرون بیاید کسی؛ ... از آنجا مردم صدایشان درآمد.حالا هم هر وقت کشف بشود، مردم خودشان می گویند. در قبرستان هم که رفتند، آنهمه تظاهر کردند برخلاف. حالا هم قضیۀ کرمان همین طور است، قضیۀ همدان همین طور است، قضیۀ زنجان همین طور است. حالا ایشان تازه به فکر این افتاده است که با این صورت، مردم را بکوبد. همۀ مردم می دانند که همۀ ظلمها با دستور اوست. ممکن نیست که یک شهربانی آتش به [طرف] مردم روشن کند الاّ با اذن ایشان. مگر جرأت می کنند که آدم بکشند اینها، اگر اذن این نباشد؟ اگر امر این، امر اکید این نباشد؟
شاه، فرماندۀ کشتار پانزده خرداد
در پانزده خرداد خود ایشان فرمانده بود، فرماندۀ قوا، از قراری که نقل می کنند، بود. همۀ این جاها فرمانده اش خوداین آقاست. این مبدأ ولادتی است که مردم ایران گرفتارش هستندو ان شاءالله خداوند رفع کند این اساس ظلم را [آمین حضار]؛ این بیرق را بخواباند ان شاءالله [آمین حضار]؛ و ان شاءالله نزدیک است، نزدیک است این کار. اینطور دست و پا زدن، آن حیوانی است که سرش را بریده اند و حالا می خواهد دست و پا بزند.
تکلیف ما مبارزه با تبلیغات دروغین شاه
لکن همه ما مکلف هستیم؛ همه مان، همۀ ما تکلیف داریم در اینجا که هریک از
شمایی که می تواند، مطلب مسائل ایران را برساند به روزنامه های اینجا، به مجلات اینجا، به رفقای مدرسه ای شان، به دانشگاههای اینجا. برسانید مطالب ایران را؛ بگویید به مردم. الآن تبلیغات اینها، آن تبلیغات دامنه دارشان، الآن هم باز شاید پیش یک اشخاصی مبهم باشد قضیه که چیست. آیا آنطور است که امریکا می گوید که اینها را چون آزادی داده اند؛ آزادی تند داده اند و زیاد داده اند؛ اینها از آزادی صدایشان درآمده! تُخَمِه کرده اند ملت ایران از آزادی ای که به او داده است؟! زیادی اش آمده آزادی، که فریادش درآمده؟! خوب منطق آقای کارتر این است! در روزنامه ها هم بود که ایشان گفته اند که یک دموکراسی تندی، یک آزادی تندی داده است و همین منشأ شده است در روزنامۀ کیهان بود یا اطلاعات که مردم با او مخالفت می کنند! اینطور است؟ این آزادی داده، و مردم چون آزادی داده باز فریاد می کنند: [یا مرگ] یا آزادی؛ یا آزادی؟! چون مستقل هست و «تمدن بزرگ» هست؟! امروز هم این مرد ـ من نمی دانم اینها چه جور، با چه جور ساختمانی اند ـ همین امروز هم، این مرد می گفت که ایران که می بینید چه آزادیهایی دارد! دارید همۀ شما می بینید ما چه آزادی داده ایم به این ملت! همین امروز داشت صحبت می کرد، در چهارم آبان. من تعجب می کنم! خدا می داند تعجب دارد که اینها چه جور آدمی اند ... .
شایعۀ کمونیست شدن ایران
و ثانیاً یک رُعبی در مردم مسلمان پیدا بشود که به قول شاه «اگر من نباشم کمونیست هست»، دنیا اصلاً به هم می خورد! اگر ایشان نباشد، اصلاً ایرانی در کار نیست! اصلاً ایران یعنی محمدرضا! اگر ایشان نباشد، دیگر ایران در کار نیست! ایشان هم می گوید که خوب، ما ایرانی می خواهیم تا در آن زندگی کنیم، تا در آن اختلافات [را] چه کنیم، خوب ایران نمی ماند دیگر! این جوانهایی که یک همچو شعارهایی که شعارهای صحیح نیست می دهند؛ اینها الآن دارند کمک می کنند به این دستگاه. از یک جهت
کمک که مردم ایران که دیگر از این حرفها نمی ترسند، لکن خوب، به خیال خودشان که یک دسته ای از مردم بترسند که مبادا اگر شاه برود این کمونیستها بیایند. از یک طرف خود همین اختلاف مابین خود جوانها و دودستگی بین جوانها کمک به این دستگاه است؛ بناءً علیه، شمایی که می خواهید این آقا را به خیال خودتان سرنگون کنید، پایه های ظلمش را مستحکم می کنید. من متأسفم که اینها اینطور بدون اینکه ملتفت باشند چه می کنند، دارند کمک می کنند. آنهایی که شما را دعوت می کنند به این شعارها، آنها وابسته به خود دستگاه هستند. الآن توده ای هایی که عرض می کنم که اسمی بودند و رسمی بودند، در دستگاه ایشان نوکرند این کمونیستها رؤسایشان. بچه های ما، جوانهای ما، بازی خورده اند اگر چنانچه یک همچو کاری بکنند. اینها باز نور اسلام درشان هست، منتها بازی خورده اند. اینها رها کنند این جنایتکارها را. آنهایی که دعوتشان می کنند به اینها. آنها می خواهند حفظ کنند شاه را و شما ملتفت نیستید؛ چه در داخل این مسائل باشد چه در خارج، تبلیغات برای حفظ این آدم است با تشبث به هر چیز. تشبث به هر چیز که می توانند می کنند که این آدم باقی بماند. تشبث به نمی دانم این مسائل یکی چیزهایی است که اینها می کنند. بیدار بشوند این جوانهای ما. توجه کنند به مسائل روز. مسائل روز مسائل صحیح دقیق است.
شکست کمونیسم در ایران
و خود هزار و پانصد نفر ـ اگر راست باشد ـ هزار و پانصد نفر دانشجو دلیل بر شکست کمونیست است در ایران؛ برای اینکه هزار و پانصد نفر در مقابل سی میلیون جمعیت که همه عَلَم را بلند کرده اند و می گویند قرآن می خواهیم، این دلیل بر این است که اینها شکست خورده اند در ایران؛ نه اینکه اگر ایشان بروند کمونیست در کار می آید. اگر ایشان بروند کمونیست یک دانه هم پیدا نخواهد شد؛ برای اینکه اگر ما فرض کردیم یک هزار و پانصد نفر، پنج هزار نفر باشد، همین جوانهای قم ما می خورند اینها را؛ لازم نیست تهران هم دخالت بکند، همین جوانهای قم ما می خورند اینها را؛ کمونیست چه غلطی می تواند بکند؛ بازی تان داده اند؛ اینها حرف است؛ می خواهند از شما یک چیزی
بگیرند که برای شاه مفید باشد. شما را استثمار کرده اند الآن؛ استحمار کرده اند؛ شما را.
صدای توحید را بلند کنید
به این حرفها گوش ندهید. همه باهم هم صدا بشوید؛ همه با مسلمانها هم صدا. اگر این صدای توحید را با هم بلند کنید، این تمام می شود کارش. اختلاف نیندازید هر کسی از یک گوشه ای بگیرد. امروز اختلاف، انتحارِ مسلمین است. باید همه باهم باشید؛ همه یکصدا، همه با یک صدا و آن یک صدا این است که «مرگ بر این شاه و بر این سلطنت! مرگ بر آنهایی که پشتیبانی از این می کنند، مثل کارتر و امثال اینها!» این شعار ماست و ملت پیش می برد. نترسید از این حرفها و هیاهوها. مگر یک ملتی که پا شده و یک مطلب حقی را می گوید، می شود تحمیلش کرد دیگر؟ دیدیم که حکومتهای نظامی نتوانست هیچ کاری بکند. مگر قم حاکم نظامی نیست؟ الآن سه ـ چهار روز است در قم شعارها هست، دعواها هست، چیزها هست. تهران نیست؟ تهران هم همین طور.
من از خدای تبارک و تعالی سلامت برادرهایی که در داخل هستند و در خارج هستند و همه برای اسلام فداکاری می کنند می خواهم. خداوند همۀ شما را موفق کند؛ خدا همۀ شما را سلامت بدارد. همه باید جدیت کنید که این ملتی که الآن به پاخاسته و خون دارد می دهد، جدیت کنید، همراهی کنید، تا اینکه ان شاءالله پیش ببرند اینها. همراهی شما در خارج، تبلیغات است الآن. شما الآن در [اینجا]، آنها مواجه با کماندوها و ... کولیها ـ به اصطلاح خودشان که همان کماندوها هستند ـ هستند و خونشان را دارند می دهند، شما در اینجا هستید و باید هر طوری که می توانید با تبلیغات به آنها کمک بکنید. [صلوات حضار].