مجله کودک 510 صفحه 18
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 510 صفحه 18

به همه چیز نگاه کند. تور به باغ گفت: بالا را نگاه کن! ببین چقدر زیباست! باغ گفت: عجب بدن قویی داری! هر چه کشیدهتر میشوی؛ بلندتر و قشنگتر میشوی! چه قد رعنایی! من از قدبلندها خوشم میآید. تور: حالا کجاهایش را دیدهای! وای! وای! کمرم، کمرم. باغ: وای! چی شد؟ چی شد؟ تور: نمیتوانم زیاد حرف بزنم. قفس سینهام درد گرفته. کمرم کشیده شده! تور دیگری حرف نزد. پیچها سفت و سفتتر شدند. روی سیم خاردارهای پشت باغ پارچه بزرگی نصب کردند که رویش نوشته شده بود: باغِ پرندگان. باغ با خود گفت: هیچوقت این همه آدمها را یکجا ندیده بودم. باجه بلیطفروشی حسابی شلوغ بود. حصارها را زیادتر کرده بودند و بر روی چند درخت سرو، لامپهای بزرگ گذاشته بودند. باغ نمیتوانست درست نفس بکشد. درختان به هم فشرده شده بودند. تور گفت: حالا کمرم خوب شد. حالا همه چیز را میبینم. همه چیز به جز آن جغدهای شوم! جغدها به شب چیزهایی گفتند که هیچ کس نفهمید. حتی باغ که زبان همه پرندگان را بلد بود. رنگش پیدا میشد، دستشان داد و گفت: بقیهاش مال آن بندگان خداست. زود باشید، بردارید، بگذارید گوشه حیاط. بچهها دو تا نصفی هندوانه را گذاشتند گوشهی حیاط، تو باغچه.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 510صفحه 18