افراد نسل خود میدانم و پر از خاطرههای خیلی قشنگ هستم. در این مدت نمایشگاه بعضی از آنها را برای همکارانم تعریف کردهام و آنها پس از شنیدن گفتهاند که چه خاطرهها قشنگی داری. البته زندگی من هم مثل همه مردم بالا و پایینهای خاص خودش راداشته اما لذت بالا بودن وقتی زیاد است که از پایین به اوج رسیده باشی و در این شرایط لذت بالا بودن برای آدم بیشتر است و من همیشه اوجهای زندگیام را به خاطر دارم. برگردم به سؤالتان و صحبت در مورد روزنامه دیواری. هشت، نه ساله بودم که شعر ترکی میگفتم. نقاشی هم زیاد کار میکردم، هم رنگی و هم سیاه قلم. کلاً اینکه بچه زیادی فعالی بودم. همه اینها باعث میشد که وقتی میخواستم یک روزنامه دیواری درست کنم بتوانم کاری را که واقعاً دوست دارم انجام بدهم.
Õ حالا که در اینجا امکان درست کردن روزنامه دیواری برای همه، چه کوچک و چه بزرگ فراهم است وسوسه نشدهاید خودتان هم یک روزنامه دیواری درست کنید؟
من عاشق این کار هستم، منتهی گذاشتهام برای روز آخر نمایشگاه و اگر فرصتی دست داد.
Õ گمان نمیکنم چنین فرصتی را به دست آورید چون سرتان خیلی شلوغ است. انرژی زیادی صرف این کارگاه میکنید. خسته نباشید.
خسته نیستم که هیچ، بلکه کلی هم از بچهها انرژی گرفتهام. کار کردن با بچهها را عاشقانه دوست دارم و خیلی علاقه دارم برای آنها کار کنم. من خانهدار هستم منتهی در بخش نشریات در شورای بررسی کتاب کودکان و نوجوانان به صورت داوطلبانه فعالیت میکنم. طی تماسی با شورا اعلام شد. قرار است چنین فعالیتی صورت بگیرد. اکثریت دوستان داوطلب همکاری در این فعالیت شدند. قرار بود همکاران به نوبت در اینجا حضور داشته باشند اما من داوطلبانه خواستم تا در تمامی مدت نمایشگاه و در تمامی آن در این فعالیت حضور داشته باشم چرا که احساس میکردم به این طریق یکدست بودن برنامه میتواند حفظ شود.
به آنها چشمک میزدند. بورانی، میرزاقاسمی، کوکو سبزی و نرگسی، خورشت کرفس و آلو اسفناج همه اشتهارآور بودند. عطر باقلاپلو و دلمهها لذتبخش بود.
حالا بچهها همه را دوست داشتند. همه.
انار به کرفس چشمک زد.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 510صفحه 14