رؤیای یک دلفین باغهای کاغذی
فاطمه سالاروند
باغهای کاغذی
رؤیای یک دلفین
سرجیو بامباران
ترجمه: مهدی شهشانی
نشر قو
«در زندگی، زمانی فرا میرسد که
جز رفتن به یک راه خاص، راه دیگری باقی نمیماند.» کتاب «رؤیای یک دلفین» با این جمله پایان مییابد.
در تمام کتاب با سطرهای درخشان
و جملات کلیدی زیبایی از این
دست روبه رو میشویم. این داستان دربارۀ زندگی دلفین جوانی است که نمیخواهد شبیه دلفینهای دیگر باشد. او به این درجه از تفکر رسیدهکه بداند در زندگی چیزهایی فراتر از ماهی گرفتن و خوردن و خوابیدن وجود دارد که باید به آنها پرداخت!
یه گمان من این نوع نگاه و این طور فکر کردن، بنای بسیاری از تصمیمهای مهم زندگی است. تصمیمهایی که میتواند جریان زندگی کسی را کاملاً عوض کند و مفهوم تازهای را به آن ببخشد. این گونه است که «دانیل» دلفین جوان، روزها در این فکر بود که بر موج سوار شود و به دنبال سرنوشت سعادت بار خویشتن برود.
«... یک روز عصر، وقتی از موج سواری بازگشت، میشائیل بنیامین دلفین که بهترین دوستش بود، پرسید: اصلاً معلوم هست چه کار میکنی؟ چرا زندگی خود را با موج سواری به بازی گرفتهای؟ میخواهی چه چیزی را ثابت کنی؟»
- ابداً نمیخواهم چیزی را ثابت کنم. فقط میخواهم بدانم که میتوانم چه چیزهایی را از دریا و از موج سواری
یاد بگیرم. این تمام آن چیزی است که مورد نظر من است.
- امان از تو دانیل! آخر ناسلامتی
تو دلفین هستی! خیلی از دلفینها گمان میکنند که دیر یا زود خودت را به کشتن خواهی داد. روی موجهای
کوچک سواری کردن خیلی مفرّح
است و ما وقتی بچه بودیم این کار را میکردیم ولی تو پایت را از حدّ معمول فراتر گذاشتهای. اصلاً چرا به جای آن که وقت خودت را این طوری تلف
کنی، ماهی نمیگیری؟
دانیل دلفین خیره به رفیق قدیمی
خود نگریست و پس از کمی سکوت گفت: «میشائیل، نگاهی به دور و برت بینداز. دنیای ما پر از دلفینهایی شده است که هر روز صبح تا شب فقط
ماهی میگیرند. آنها دیگر اصلاً وقت ندارند رؤیای خود را تحقق ببخشند. آنها به جای آن که ماهی بگیرند تا زندگی کنند، دارند زندگی میکنند تا ماهی بگیرند.»
پیدا کردن چنین آدمهایی اصلاً
کار سختی نیست. کافیست کمی به
دور و برتان نگاه کنید تا به تعداد بیشمار از این آدمها ببینیدکسانی
که هرگز فرصتی برای فکر کردن، نوع دیگر زندگی کردن و تحقق رؤیاهای کودکیشان ندارند امّا دانیل دلش نمیخواهد مثل دیگران زندگی کند
و بعد هم بیآن که چیزی از مفهوم واقعی زندگی فهمیده باشد، بمیرد.
او در تفکراتش، از همنوعانش چند سال نوری جلوتر است. دریا براو نور آگاهی تابانده و او مطمئن است که میتواند رؤیاهایش را برآوردهسازد و آن رؤیا مفهوم واقعی زندگی را به او نشان میدهد.
نویسندۀ این کتاب، «سر جیو بامبارن»، در سال 1960 در پرو به دنیا آمد. تحصیلاتدانشگاهیخود را در آمریکادنبالکرد.جستجو به دنبال موج کامل، این موج سوار ورزیده را به دور دنیا کشاند. امروز بامبارن نویسندهای است که در لیما، پایتخت پرو زندگی میکند. کتابهای دیگر او ساحل رؤیاهای من(1999) است که جزو پرفروشترین کتابهادرآلمان بوده و بادبان سفید (2001).
خواندن این کتابها و به خصوص «رؤیای یک دلفین» را به شما توصیه میکنم.
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 211صفحه 32