پدر و مادرم دوست دارند من مثل
پیرزنها زندگی کنم یعنی صبح زود از
خواب بیدار شوم و سماور را روشن
کنم و چای دم کنم و صبحانه را برای
خانواده آماده کنم، کنار سماور بنشینم
و هی برای بقیه توی استکان کمر
باریک و نعلبکی گل سرخی چای دو
رنگ بریزم. اگر فصل مدرسه بود که
هیچ وگرنه بعد از اینکه همۀ اهالی
خانه به دنبال کارشان رفتند، سفرۀ
صبحانه را جمع کنم و نهار ظهر را
بار بگذارم. بعد خانه را جارو بزنم و
مرتب کنم. سپس سراغ حیاط بروم و
آن را آب و جارو کنم و به گلدانها
آب بدهم. وقتی که ظهر شد، سفرۀ
نهار را با یک تنه پهن کنم و غذا را
که احتمالاً باید یا پلو خورشت قورمه
سبزی است یا یک غذای آبکی مانند آبگوشت برای اهالی منزل سرو کنم.
عصر که شد برای همه عصرانه را آماده کنم و به فکر شام شب باشم.
بعد از شام هم فوراً ظرفها را بشویم
و به رختخواب بروم تا بتوانم صبح
زود از خواب بیدار شوم. در این میان
هم سماورم یک سره قل بزند و چای
تازه دم در آن تیار باشد که مانند
قهوهخانۀ شاغلام دم
به ساعت و هر
وقت که هر
کسی اراده
کرد،
بتوانم چای سرو کنم!
دختر ایدهآل و خانوم از نظر پدر
و مادرها یعنی این! نمیدانم آیا آنها
متوجه نیستند که زمانه عوض شده
است؟!
دوره دورۀ فستفود و مایکروفر
و دیویدی و آپارتماننشینی
است. این یعنی اینکه آدم بیشتر از
آنکه نیازهای جسمی و شکمی خود
را برآورده کند، باید به پرورش روح
و روان خود بپردازد و برای رفع این
گونه نیازها وقت بگذارد.
هنوز که هنوز است پدر و مادرها و
حتی معلمهای مدرسۀمان فکر میکنند
باید شبیه زنهای توی مینیاتورهای
دورۀ قاجار زندگی کنیم؛ یعنی گوش به فرمان و رام و سر به زیر و اول از همه خودمان را فراموش کنیم.
شاید فکر کنید این چیزها را از این
نظر میگویم که مثلاً وضع ما دخترها
بد است و وضع پسرها خیلی خوب
است ولی واقعیت این است که فرق چندانی وجود ندارد. شاید پسرها از
نظر رفتوآمد قدری آزادی داشته
باشند ولی در کل، نظر بزرگترها نسبت
به آنها هم چندان خوب نیست. به ما دخترها فقط انگ تنبلی میزنند ولی
به پسرها هزار تا برچسب دیگر هم
میخورد که خودشان باید
از خودشان دفاع
کنند و دفاع آنها
به ما ربطی ندارد!
ای کاش کسی پیدا
میشد و زندگی کردن را
برای همه معنا میکرد!
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 211صفحه 23