کلاس سوم متوسطه عضو تیم فوتبال
قم شدم. از همه کوچتکتر بودم. به فوتبال هم عشق میورزیدم. کلاس پنجم متوسطه کاپیتان تیم فوتبال قم شدم.
یادم نمیآید دیگر از کلاس دهم زده باشندم. لابد مرد شده بودم. کلاس نهم هم کتک کم بود ولی تا دلتان بخواهد تا هشتم روزی نبود که نباشد، برای اینکه بفهمید چه مقدار شلوغ و شیطان بودم همین بس که بدانید یازده مرتبهپای چپم در رفته است و هشت مرتبه پای راستم. دست چپم از ناحیه آرنج در رفته است و از ناحیه ساعد شکسته است و از ناحیه مچ الی ماشاء الله. دست راستم از ناحیه بازو شکسته است و از ناحیه مچ خیلی، بدون استثنا تمامی انگشتانم چندین مرتبه شکستهاند. سر هم یادم نیست،ولی مسلماً از بیست مرتبه بیشتر شکسته است ولی مگر اینها همه باید باعث هر روز زدنم شود. روی هم رفته شاگرد خوبی نبودم، راستی باید بگویم که کلاس هشتم با تمامی کتکها پنج تجدیدآوردم. نگذاشتند بروم امتحان بدهم. گفتند پایه ات قوی شود. سال بعد همان کلاس هشتم شش تجدید آوردم که به هیچ کس نگفتم تا یک هفته به امتحانات. آن سال تابستان کرج بودیم. آمدم قم از آنجا که باهوش بودم در ظرف یک هفته شش درس را خواندم و امتحان دادم و قبول شدم.
در سنین کودکی و نوجوانی علاقۀ عجیبی به ورزش و جنبوجوش داشتم و این خود ناشی از خصیصههای دوران نوجوانی هر کسی است. ورزش بهترین وسیلۀ کنترل و هدایت صحیح انرژی متراکم دوران بحرانی نوجوانی استو هر
جوانی نیاز مبرمی به فعالیتهای جسمی و روانی دارد. از همان بچگی توپی را که
برای من خریده بودند، در بغل میگرفتم
و حتی در شبهای سرد زمستان آن را
از خودم جدا نمیکردم و در زیر کرسی
کنار خودم نگه میداشتم. آن موقع شنیده بودم که اگر چربی دنبه را بر روی جدار
توپ چرمی بمالند آن توپ دیر خراب و مستهلک میشود. من هم چنین میکردم
و برای نگهداری درست از توپ چرمی
این کار را انجام میدادم. به خاطر همین شیطنتهای دوران نوجوانی و بچگی داد
مادرم و خواهرانم را در میآوردم. من
هم گوشم به این حرفها بدهکار نبود. در همان حدود یواش یواش مسابقات محلی
فوتبال را شروع کردیم. از بس علاقه
مند به مسابقه بودم، شب مسابقه تا صبح در فصل زمستان میآمدیم کنار پنجره
و به آسمان خیره میشدیم که ببینیم آیا باران میآید یا نه؟ اگر باران میآمد مثل اینکه کوهی به سرمان میزدند. که فردا نمیتوانیم مسابقه بدهیم. از این محله به آن محله راه میافتادیم برای مسابقه در رشتههای فوتبال، والیبال، دو و میدانی و امثال این ورزشها و هر وقت میبردیم
از میزبان کتک میخوردیم و گاهی چند دقیقه به پایان بازی فرار میکردیم. وقتی دوران ابتدایی یعنی کلاس ششم را تمام کردم و وارد کلاس هفتم شدم؛ عضو
تیم فوتبال، بسکتبال و والیبال شدم و از
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 211صفحه 25