شام غریبان
(1)
پایان آن حماسة دردآلود
شامی غریب بود
شامی گرفته و غمناک
دیگر همیشه شعر
دیگر همیشه مرثیه
در بحر اشک بود
(2)
بعد از فروفتادن خورشید
از شانههای مضطرب صبح
فردا همیشه غمزده و گنگ
در هیئت غبار میآید
(3)
فریاد!
آتش به جان خیمه درافتاد
چشمی به خیمهها
چشمی به قتلگاه
زینب میان آتش و خون
ایستاده است
ای ابر بهت از چه نمیباری؟
(4)
ای دشتهای محو مقابل
اعماق بیترحم و تاریک!
ای اتفاق گرم
با ما بگو
زینب کجا گریست؟
زینب کجا به خاک فشانید
بذر سبز؟
بر ماسههای تو
ای گردباد مرگ
وقت درنگ ناقة دلتنگی
زینب چه مینوشت؟
سلمان هراتی
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 203صفحه 14