بالهای زخمی فرشتگان...
باد غبار آلوده در دشت میگردد؛ در دشت بلا؛ کربلا؛ دشت خون و شمشیر و ستم، دشت دریغ و عطش و پرواز، دشت آتش.
خاکستر خیمهها با باد به این سو و
آن سو میرود. باد میگردد و مویه میکند. ردّ پای هاشمیان را بر خاک بوسه میزند. گویی آسمانیان از آنجا عبور کردهاند؛ فرشتگانی با پرهای زخمی، با پاهای در زنجیر.
باد هیچگاه این همه آسمانی پرشکسته بر زمین ندیده بود.
دشت، خالی از چکاچک شمشیر و
سپر و فریاد، به غروب نگاه میکند. آفتابِ سرخ در آسمانِ غمآلوده خود را زیر لحاف
شب پنهان
میکند.
در دل تبدار
دشت، خون
میجوشد. آتشفشانی
از درد در سینه دارد. دشت
تاب این همه ستم را ندارد؛ تاب
این همه شقاوت را ندارد. دشت
و باد مویه میکنند. خودها زرهها شمشیرها و نیزهها بر سینۀ دشت
سنگینی میکند. دل ریش بیابان
خسته از تماشای آن همه پیکر
بی سر، پیکر قطعه قطعه، گل
پرپر به آسمان کبود نگاه میکند. آه سوزان دشت، دل آسمان را میلرزاند.
زمین از عمر جاویدان خویش خجل
است و شرمنده است از ستمی که سرنشینانش بر پاکترین میهمانانش
روا داشتهاند.
آسمان غمگین تا لایتناهی عمق
خویش رخت و عبای تیره میپوشد از
آنچه بر زمین گذشته است.
زمان که مرهم تمام دردهاست بر این
فاجعه کارگر نیست. زمان نیز در مرور
برگ برگ کتاب خاطرات سالیانش
هر لحظه بر این ماتم میگرید. به
همین دلیل ساده است که ماتم حسین
و خاندان مطهر و مظلومش هیچ گاه از
لوح ذهن تاریخ پاک نخواهد شد.
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 203صفحه 11