شیخ جلیل بهایی - قدّس سرّه- در رساله عروة الوثقی می فرماید: «و نعمتهای خدای سبحان گرچه اجلّ از آن است که در احاطه احصا در آید، چنانچه حق می فرماید: وَ ان تَعُدُّوا نِعمَةَ الله لا تُحصُوها، لکن آنها دو جنس می باشند: نعمتهای دنیویّه و اخرویّه؛ و هر یک از آنها یا موهبتی است، یا
کتابتفسیر سوره حمدصفحه 78 کسبی؛ و هر یک از آنها یا روحانی است، یا جسمانی. پس مجموع هشت قسم شود:
اول، دنیوی موهبتی روحانی؛ مثل نفخ روح و افاضه عقل و فهم.
دوم، دنیوی موهبتی جسمانی؛ مثل خلق اعضا و قوای آنها.
سوم، دنیوی کسبی روحانی؛ مثل تخلیه نفس از امور دنیّه و مُحلّی نمودن آن به اخلاق پاکیزه و ملکات عالیه.
چهارم، دنیوی کسبی جسمانی؛ مثل زینت دادن به هیئتهای پسندیده و حلیه های نیکو.
پنجم، اخروی موهبتی روحانی؛ مثل آنکه بیامرزد گناه ما را و راضی شود از ما کسی که توبه نموده سابقاً.
(عبارت شیخ در این امثال چنین است که ذکر شد؛ و ظاهراً اشتباهی از ناسخ شده؛ و شاید مقصود آن باشد که حق تعالی ما را بیامرزد بی سبق توبه؛ فراجع.) ششم، اخروی موهبتی جسمانی؛ مثل نهرهای از شیر و عسل.
هفتم، اخروی کسبی روحانی؛ مثل آمرزش و رضا با سبق توبه، و چون لذّات روحانی که با فعل طاعات جلب شده.
هشتم، اخروی کسبی جسمانی؛ مثل لذات جسمانی که با فعل طاعات جلب شده.
و مراد در اینجا از نعمت، چهار قسم اخیر است و چیزهایی که وسیله رسیدن به این اقسام می شود از چهار قسم اول.» تمام شد ترجمه کلام شیخ- قدس سرّه.
کتابتفسیر سوره حمدصفحه 79 و این تقسیمات شیخ گرچه تقسیم لطیفی است، ولی اهمّ نعم الهیّه و اعظم مقصدِ کتاب شریف الهی از قلم شیخ بزرگوار افتاده و فقط اکتفا شده به نعمتهای ناقصین یا متوسّطین؛ و در کلام ایشان گرچه لذّت روحانی نیز نام برده شده؛ ولی لذّت روحانی اخروی که با فعل طاعات جلب شده باشد، حظّ متوسّطین است؛ اگر نگوییم حظّ ناقصین است.
بالجمله، غیر از آنچه شیخ بزرگوار فرمودند، که راجع به لذّات حیوانیّه و حظوظ نفسانیّه بود، نعمتهای دیگری است که عمده آن سه است:
یکی، نعمت معرفت ذات و توحید ذاتی، که اصل آن سلوک الی الله و نتیجه آن بهشت لِقاست؛ و اگر سالک را نظر به نتیجه باشد، در سلوک نقصانی است؛ زیرا که این مقام، مقام ترک خود و لذّات خود است؛ و توجّه به حصولِ نتیجه، توجّه به خود است؛ و این خودپرستی است نه خداپرستی، و تکثیر است نه توحید، و تلبیس است نه تجرید.
دوم، نعمتِ معرفتِ اسماست؛ و این نعمت منشعب شود به حسب کثرت اسمایی؛ و اگر مفردات آن حساب شود، هزار است؛ و اگر با ترکیبات دو اسمی یا چند اسمی حساب شود، از حدّ احصا خارج است: وَ ان تَعُدُّوا نِعمَةَ الله لا تُحصُوها؛ و توحید اسمایی در این مقام، نعمتِ معرفتِ «اسم اعظم» است که مقام احدیّت جمع اسماست؛ و نتیجه معرفت اسما، بهشت اسماست؛ هر کس به اندازه معرفت یک اسم یا چند اسم فرداً یا جمعاً.
سوم، نعمت معرفت افعالی است؛ که این نیز شعب کثیره غیر متناهیه دارد؛ و مقام توحید در این مرتبه، احدیّت جمع تجلّیات فعلیّه است که مقام «فیض مقدّس» و مقام «ولایت مطلقه» است؛ و نتیجه آن، بهشت افعالی است که تجلّیات افعالیّه حق است در قلب سالک، و شاید تجلّی به
کتابتفسیر سوره حمدصفحه 80 موسی بن عمران در اول امر که گفت: آنَستُ ناراً*، به تجلّی افعالی بوده؛ و آن تجلّی که اشاره به آن است قول خدای تعالی: فَلَمَّا تَجَلَّی رَبُّهُ لِلجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسی صَعِقاً، تجلّی اسمایی یا ذاتی بوده.
پس، صراط «منعم علیهم» در مقام اوّل، «صراط» سلوک الی ذات الله، و «نعمت» در آن مقام، تجلّی ذاتی است؛ و در مقام ثانی «صراط» سلوک به اسماء الله و «نعمت» در آن مقام، تجلّیات اسمائیه است؛ و در مقام سوم، سلوک به فعل الله است؛ و «نعمت» آن، تجلّی افعالی است؛ و اصحاب این مقامات را به بهشتها و لذّتهای عامّه نظری نیست، چه روحانی باشد یا جسمانی؛ چنانچه در روایات برای بعض مومنین نیز این مقام را اثبات فرموده است.
کتابتفسیر سوره حمدصفحه 81