بدان که ربوبیّت حق تعالی- جلّ شانه- از عالمیان بر دو گونه است:
یکی «ربوبیّت عامّه» که تمام موجودات عالم در آن شرکت دارند؛ و آن تربیتهای تکوینی است که هر موجودی را از حدّ نقص به کمال لایق خود در تحت تصرّف ربوبیّت می رساند؛ و تمام ترقّیات طبیعیّه و جوهریّه و حرکات و تطوّرات ذاتیّه و عرضیّه در تحت تصرّفات ربوبیّت واقع شود؛ و بالجمله، از منزلِ مادّة الموادّ و هیولای اولی تا منزل حیوانیت و حصول قوای جسمانیّه و روحانیّه حیوانیّه، تربیت تکوینی، و هر یک از آنها شهادت دهند به اینکه الله- جلّ جلاله- ربّی.
و دوم از مراتب ربوبیّت «ربوبیّت تشریعی» است، که مختصّ به نوع
کتابتفسیر سوره حمدصفحه 44 انسانی است و دیگر موجودات را از آن نصیبی نیست و این تربیت هدایت طرق نجات و ارائه راههای سعادت و انسانیت و تحذیر از منافیات آن [است ] که به توسّط انبیا- علیهم السلام- اظهار فرموده و اگر کسی با قدم اختیار خود را در تحت تربیت و تصرّف رَبِّ العالَمِینَ واقع کرد و مربوب آن تربیت شد به طوری که تصرّفات اعضا و قوای ظاهریّه و باطنیّه او تصرفات نفسانیّه نشد، بلکه تصرّفات الهیّه و ربوبیّه گردید، به مرتبه کمال انسانیّت که مختصّ به این نوع انسانی است می رسد.
انسان تا منزل حیوانیت با سایر حیوانات هم قدم بوده؛ و از این منزل دو راه در پیش دارد که با قدم اختیار باید طی کند: یکی منزل سعادت، که صراط مستقیم رَبِّ العالَمِینَ است: انَّ رَبِّی عَلی صِراطٍ مُستَقِیمٍ ؛ و یکی راه شقاوت، که طریق معوج شیطان رجیم است. پس اگر قوا و اعضای مملکت خود را در تصرف رَبِّ العالَمِینَ داد و مربّی به تربیت او شد، کم کم قلب، که سلطان این مملکت است، تسلیم او شود؛ و دل که مربوب رَبِّ العالَمِینَ شد، سایر جنود به او اقتدا کنند و مملکت یکسره مربوب او گردد؛ و در این هنگام لسان غیبی او، که ظلّ قلب است، می تواند بگوید:
الله- جَلَّ جَلالُهُ- رَبِّی در جواب ملائکه عالم قبر که گویند: مَن رَبُّکَ؟ و چون چنین شخصی لا بدّ اطاعت رسول خدا و اقتدا به ائمّه هدی و عمل به کتاب الهی نموده، زبانش گویا شود به اینکه محمّدٌ- صلّی الله علیه و آله- نبیّی، و عَلِیٌّ و اولادُهُ المَعصُومینَ ائِمَّتی، وَ القُرآنُ کِتابی؛ و اگر دل را الهی و ربوبی ننموده و نقش لا اله الّا الله، مُحَمَّدٌ رَسُولُ الله، عَلیٌّ وَلِیُّ الله در لوح دل منتقش نشده و صورت باطنِ نفس نشده باشد و به عمل به
کتابتفسیر سوره حمدصفحه 45 قرآن شریف و تفکّر و تذکّر و تدبّر در آن، قرآن به او منسوب، و او به قرآن ارتباط روحی معنوی پیدا نکرده باشد، پس در سکرات و سختیهای مرض موت و خود موت که داهیه عظیمه است، تمام معارف از خاطر او محو شود.
عزیزم، انسان با یک مرض حصبه و ضعف قوای دماغیّه، تمام معلوماتش را فراموش می کند مگر چیزهایی را که با شدّت تذکّر و انس با آنها جزءِ فطریّات ثانویّه او شده باشد؛ و اگر یک حادثه بزرگی و هائله سهمناکی پیش آید، انسان از بسیاری از امور خود غفلت کند و خط نسیان به روی معلومات او کشیده می شود، پس در آن اهوال و شداید و سکرات موت چه خواهد شد؟ و اگر سمع قلب باز نشده باشد و دل سمیع نباشد، تلقین عقاید حین موت و بعد از موت به حال او نتیجه ای ندارد. تلقین برای کسانی مفید است که دل آنها از عقاید حقّه با خبر است و سمع قلب در آنها باز است و در این سکرات و شداید فی الجمله غفلتی حاصل شده باشد، این وسیله شود که ملائکة الله به گوش او برسانند؛ ولی اگر انسان کر باشد و گوش عالم برزخ و قبر نداشته باشد، هرگز تلقین را نمی شنود و به حال او اثر نکند؛ و در احادیث شریفه به بعض آنچه گفته شد، اشاره شده است.
قَولهُ تَعالی: الرَّحمنِ الرَّحِیمِ ؛ بدان که از برای جمیع اسما و صفات حق تعالی- جلّ و علا- به طور کلی دو مقام و دو مرتبه است:
یکی، مقام اسما و صفات ذاتیّه که در حضرت واحدیّت ثابت است؛ چون علم ذاتی که از شئون و تجلّیات ذاتیّه است؛ و قدرت و اراده ذاتیّه و دیگر شئون ذاتیّه.
و دیگر، مقام اسما و صفات فعلیّه است که به تجلّی به «فیض مقدّس»
کتابتفسیر سوره حمدصفحه 46 برای حق ثابت است؛ چون «علم فعلی» که اشراقیّین ثابت دانند و مناط «علم تفصیلی» را آن دانند و جناب افضل الحکماء، خواجه نصیر الدّین - نضّر الله وجهه- اقامه برهان بر آن کرده اند؛ و در این معنی که میزان «علم تفصیلی»، «علم فعلی» است، از اشراقیین تبعیّت فرموده اند؛ و این مطلب گرچه خلاف تحقیق است، بلکه «علم تفصیلی» در مرتبه ذات ثابت است و کشف و تفصیل علم ذاتی از علم فعلی بالاتر و بیشتر است- چنانچه در محل خود به وجه برهان نوری ثابت و محقق است- ولی اصل مطلب که نظام وجود علم فعلی تفصیلی حق است، ثابت و محقّق است در سنّت برهان و مشرب عرفان؛ گرچه مسلک اعلا و ذوق احلای عرفانی را غیر از این طریقه ها طریقه ای است- «مذهب عاشق ز مذهبها جداست». بالجمله، از برای رحمت «رحمانیّه» و «رحیمیّه» دو مرتبه و دو تجلّی است: یکی، در مجلای ذات در حضرت واحدیّت به تجلّی به فیض اقدس؛ و دیگر، در مجلای اعیان کونیّه به تجلّی به فیض مقدّس؛ و در سوره مبارکه اگر «رحمن» و «رحیم» از صفات ذاتیّه باشد- چنانچه ظاهرتر است- در آیه شریفه بِسمِ الله الرَّحمنِ الرَّحِیمِ این دو صفت را تابع «اسم» توان دانست تا از صفات فعلیّه باشد؛ بنا بر این ابداً تکراری در کار نیست تا
کتابتفسیر سوره حمدصفحه 47 اینکه گفته شود برای تاکید و مبالغه است؛ و به این احتمال- و العِلمُ عندَ الله- معنی آیات شریفه چنین می شود: بمشیئته الرَّحمانیةِ و الرّحیمیّةِ الحمدُ لِذاتِه الرّحمانیِّ و الرَّحیمی؛ و چنانچه مقام «مشیّت» جلوه ذات مقدس است، مقام «رحمانیت» و «رحیمیّت»، که از تعیّنات مقام مشیّت است، جلوه رحمانیّت و رحیمیّت ذاتیّه است؛ و احتمالات دیگری نیز هست که ما ترک کردیم ذکر آن را، زیرا که این احتمال که ذکر شد ظاهرتر بود.
قوله تعالی: مالِکِ یَومِ الدِّینِ ؛ بسیاری از قرّاء «مَلِک»، به فتح میم و کسر لام، قرائت کرده اند و برای هر یک از این دو قرائت ترجیحاتی ادبی ذکر کرده اند. حتّی بعضی از بزرگان علما- رحمه الله- رساله نوشته در ترجیح «مَلِک» بر «مالک»؛ و چیزهایی که طرفین گفته اند طوری نیست که از آن اطمینانی حاصل شود.
آنچه به نظر نویسنده می رسد آن است که «مالک» راجح بلکه متعیّن است؛ زیرا که این سوره مبارکه و سوره مبارکه «توحید» مثل سایر سور قرآنیّه نیست، بلکه این دو سوره را چون مردم در نماز فرائض و نوافل می خوانند، در هر عصری از اعصار صدها میلیون جمعیّت مسلمین از صدها میلیون جمعیتهای مسلمین شنیده اند و آنها از صدها میلیون سابقیها، همین طور به تسامع، این دو سوره شریفه به همین طور که می خوانند بی یک حرف پس و پیش و کم و زیاد از ائمّه هدی و پیغمبر خدا- صلّی الله علیه و آله- ثابت است؛ و با اینکه اکثر قرّاء «مَلِک» خواندند و بسیاری از علما ترجیح «مَلِک» داده اند، مع ذلک این امور در این امر ثابت ضروری و متواتر قطعی، ضرری نرسانده و کسی از آنها متابعت ننموده؛ و با اینکه علما تبعیّت هر یک از قرّاء را جائز می دانند،
کتابتفسیر سوره حمدصفحه 48 هیچ یک- الّا شاذی که اعتنا به قول او نیست- در مقابل این ضرورت، «مَلِک» در نمازهای خود قرائت ننموده اند و اگر کسی هم «مَلِک» را قرائت کرده، من باب احتیاط بوده و «مالک» را نیز گفته؛ چنانچه شیخ علّامه ما در علوم نقلیّه، حاج شیخ عبد الکریم یزدی - قدّس سرّه- به خواهش یکی از علمای اعلام معاصر «مَلِک» را نیز می گفتند؛ ولی این احتیاط بسیار ضعیفی است، بلکه به عقیده نویسنده مقطوع الخلاف است.
و از این بیان که شد ضعف این مطلب معلوم می شود که گفته اند در خطّ کوفی «ملک» و «مالک» به هم اشتباه شده؛ زیرا که این ادّعا را شاید در سوری که کثیر التّداول در السنة نیست، بتوان گفت- آن هم عَلی اشکالٍ- ولی در مثل چنین سوره ای که ثبوت آن از روی تسامع و قرائت است- چنانچه پرواضح است- ادعایی بس بی مغز و گفته ای بس بی اعتبار است.
و این کلام که ذکر شد در «کفواً» نیز جاری است؛ زیرا که قرائت با «واو» مفتوحه و «فاء» مضمومه- با آنکه فقط قرائت عاصم است- مع ذلک آن نیز به تسامع بالضّرورة ثابت است؛ و قرائات دیگر معارضه با این ضرورت نکرده، گرچه بعضی به خیال خود احتیاط می کنند، و مطابق
کتابتفسیر سوره حمدصفحه 49 قرائت اکثر که با ضم «فاء» و «همزه» است قرائت می کنند، ولی این احتیاط بی جایی است.
و اگر چنانچه در روایاتی که امر شده، مثل قرائت ناس قرائت کنیم، مناقشه شود- چنانچه جای مناقشه هم هست و مظنون آن است که مراد از آن روایات این باشد که همین طور که نوع مردم قرائت می کنند قرائت کنید نه آنکه مخیّر هستید میان قرائات سبع مثلًا- آن وقت قرائت «مَلِک» و «کفواً» به غیر آن طور که مشهور در بین مسلمین و مسطور در صحف است غلط می شود؛ و در هر صورت، احتیاط قرائت آنهاست به طوری که بین مردم متداول و در السنة مشهور و در قرآن مسطور است، زیرا که آن طور قرائت در هر مسلکی صحیح است؛ و الله العالم.
کتابتفسیر سوره حمدصفحه 50