به طوری که ذکر شد و معلوم گردید، از برای هدایت به حسب انواع سیر سایرین و مراتب سلوک سالکین الی الله مقامات و مراتبی است؛ و ما به طریق اجمال اشاره به بعض مقامات آن می کنیم تا در ضمن «صراط مستقیم» و «صراط مفرِطین» و «صراط مفرِّطین» که «مغضوب علیهم» و «ضالّین» می باشند، به حسب هر یک از مراتب معلوم گردد:
اول، نور هدایت فطری است؛ چنانچه اشاره به آن در تنبیه سابق شد.
و در این مرتبه از هدایت «صراط مستقیم» عبارت است از سلوک الی الله بی احتجاب به حجب ملکی یا ملکوتی؛ و یا سلوک الی الله بی احتجاب به حجب معاصی قالبیّه یا معاصی قلبیّه؛ یا سلوک الی الله است بی احتجاب به حجب غلوّ و یا تقصیر؛ و یا سلوک الی الله است بی احتجاب به حجب نورانیه یا ظلمانیه؛ و یا سلوک الی الله است بی احتجاب به حجب وحدت
کتابتفسیر سوره حمدصفحه 73 یا کثرت؛ و شاید یُضِلُّ مَن یَشاءُ وَ یَهدِی مَن یَشاءُ*، اشاره به این مرتبه از هدایت و احتجابات باشد که در حضرت قدر، که نزد ما مرتبه واحدیّت به تجلّی به حضرات اعیان ثابته است، تقدیر شده؛ و تفصیل آن از حوصله این رساله، بلکه از نطاق تحریر و بیان خارج است؛
و هو سِرٌّ مِن سِرِّ الله وَ سَترٌ مِن سَترِ الله.
دوم، هدایت به نور قرآن است؛ و در مقابل آن، غلوّ و تقصیر از معرفت آن است، و یا وقوف به ظاهر و وقوف به باطن است؛ چنانچه بعضی اهل ظاهر، علوم قرآن را عبارت از همان معانی عرفیّه عامیّه و مفاهیم سوقیّه وضعیّه می دانند؛ و به همین عقیده تفکّر و تدبّر در قرآن نکنند؛ و استفاده آنها از این صحیفه نورانیّه که متکفّل سعادات روحیّه و جسمیّه و قلبیّه و قالبیّه است، منحصر به همان دستورات صوریّه ظاهریّه است؛ و آن همه آیاتی که دلالت کند بر آنکه تدبّر و تذکّر آن لازم یا راجح است و از استناره به نور قرآن، فتح ابوابی از معرفت شود، پس پشت اندازند؛ گویی قرآن برای دعوت به دنیا و مستلذّات حیوانیّه و تاکید مقام حیوانیت و شهوات بهیمیّه نازل شده است.
و بعضی اهل باطن به گمان خود از ظاهر قرآن و دعوتهای صوریّه آن، که دستور تادّب به آداب محضر الهی و کیفیّت سلوک الی الله است- و آنها غافل از آن هستند- منصرف شوند و با تلبیسات ابلیس لعین و نفس امّاره بالسّوء از ظاهر قرآن منحرف، و به خیال خود به علوم باطنیه آن متشبّث هستند؛ با آنکه راه وصول به باطن از تادّب به ظاهر است.
کتابتفسیر سوره حمدصفحه 74 پس، این دو طایفه هر دو از جادّه اعتدال خارج، و از نور هدایت به صراط مستقیم قرآنی محروم، و به افراط و تفریط منسوبند؛ و عالم محقّق و عارف مدقّق باید قیام به ظاهر و باطن کند و به ادبهای صوری و معنوی متادّب گردد؛ چنانچه ظاهر را به نور قرآن متنوّر می کند، باطن را نیز به انوار معارف و توحید و تجرید آن نورانی کند.
اهل ظاهر بدانند که قصر قرآن را به آداب صوریّه ظاهریّه و یک مشت دستورات عملیّه و اخلاقیّه و عقاید عامیّه در باب توحید و اسما و صفات، نشناختن حق قرآن و ناقص دانستن شریعت ختمیه است، که باید اکمل از آن تصوّر نشود و الّا ختمیّت آن در سنّت عدل محال خواهد بود. پس چون شریعت ختم شرایع و قرآن ختم کتب نازله و آخرین رابطه بین خالق و مخلوق است، باید در حقایق توحید و تجرید و معارف الهیّه، که مقصد اصلی و غایت ذاتی ادیان و شرایع و کتب نازله الهیه است، آخرین مراتب و منتهی النّهایه اوج کمال باشد، و الّا نقص در شریعت که خلاف عدل الهی و لطف ربوبی است لازم آید؛ و این خود محالی است فضیح و عاری است قبیح، که با هفت دریا از روی ادیان حقّه لکّه ننگش شسته نشود؛ و العیاذ بالله.
و اهل باطن بدانند که وصول به مقصد اصلی و غایت حقیقی، جز تطهیر ظاهر و باطن نیست؛ و بی تشبّث به صورت و ظاهر، به لُبّ و باطن نتوان رسید؛ و بدون تلبّس به لباس ظاهر شریعت، راه به باطن نتوان پیدا کرد؛ پس در ترک ظاهر ابطال ظاهر و باطن شرایع است؛ و این از تلبیسات شیطان جنّ و انس است؛ و ما شمّه [ای ] از این مطلب را در کتاب شرح
کتابتفسیر سوره حمدصفحه 75 اربعین حدیث مذکور داشتیم.
سوم، هدایت به نور شریعت است.
چهارم، هدایت به نور اسلام است.
پنجم، هدایت به نور ایمان است.
ششم، هدایت به نور یقین است.
هفتم، هدایت به نور عرفان است.
هشتم، هدایت به نور محبّت است.
نهم، هدایت به نور ولایت است.
دهم، هدایت به نور تجرید و توحید است.
و برای هر یک، دو طرف افراط و تفریط و غلوّ و تقصیر است، که تفصیل آن موجب تطویل است؛ و شاید اشاره به بعض آن یا تمام مراتب آن باشد حدیث شریف کافی که می فرماید:
نَحنُ، آلُ مُحَمَّدٍ، النَّمَطُ الاوسَطُ الَّذی لا یُدرِکُنا الغالی، وَ لا یَسبِقُنا التّالی.
و فی الحدیث النّبوی: خَیرُ هذِهِ الامَّةِ النَّمَطُ الاوسَطُ یَلحَقُ بِهِمُ التّالی وَ یَرجِعُ الَیهِمُ الغالی.
کتابتفسیر سوره حمدصفحه 76