سخنرانی
هجرت به پاریس ـ جنایات شاه ـ اهداف انقلاب
سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم پاریس درباره جنایات شاه و اهداف انقلاب
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: صحیفه امام

پدیدآورنده : خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279 - 1368

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 19 م‍ه‍ر ‭1357

زمان (قمری) : 8 ذی القعده ‭1398

مکان: ‫پاریس - نوفل لوشاتو

شماره صفحه : 502

موضوع : هجرت به پاریس ـ جنایات شاه ـ اهداف انقلاب

زبان اثر : فارسی

حضار : ایرانیان مقیم پاریس

سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم پاریس درباره جنایات شاه و اهداف انقلاب

سخنرانی

‏زمان: 19 مهر 1357 / 8 ذی القعده 1398‏

‏مکان: پاریس، نوفل لوشاتو ‏

‏موضوع: هجرت به پاریس ـ جنایات شاه ـ اهداف انقلاب‏

‏حضار: ایرانیان مقیم پاریس‏

‏ [‏‏بسم الله الرحمن الرحیم‏‏]‏

شرح هجرت از عراق و ورود به فرانسه

‏     ... و بعدش رئیس اطلاعاتشان آمد پیش من و راجع به اینکه: شما خوب است ایران را‏‎ ‎‏مسلح نکنید، خوب است فعالیت نکنید؛ ما تعهداتی داریم نسبت به دولت ایران، من‏‎ ‎‏گفتم که خوب، شما تعهداتی نسبت به دولت ایران دارید اما من نسبت به آن تعهدی‏‎ ‎‏ندارم؛ و ما هم تعهداتی خودمان داریم نسبت به اسلام و نسبت به ملت خودمان. ما به کار‏‎ ‎‏خودمان ادامه می دهیم، شما هم هر کاری می خواهید بکنید. گفت: آخر شما هر روز‏‎ ‎‏اعلامیه می دهید، هر روز یک نواری می فرستید و چه می کنید؛ این را کمش کنید. گفتم‏‎ ‎‏نه! من اعلامیه می دهم، نوار هم پر می کنم و می فرستم. منبر هم اگر رفتم صحبت می کنم.‏‎ ‎‏اینها چیزی است که من نمی توانم خلافش را بکنم. او هم رفت و بعد تشدید کردند به‏‎ ‎‏طوری که من دیدم که اینها دیگر تحمل مطلب را ندارند؛ و پیشتر چون این را گفته بود که‏‎ ‎‏فلانی حالا هیچ اما شماها (رفقای ما) را چه خواهیم کرد، من دیدم که ممکن است‏‎ ‎‏یکوقتی اینها به رفقای ما یک تعرضی بکنند و ما هم  مکانی پیشمان مطرح نیست، ما‏‎ ‎‏می خواهیم کارمان را انجام بدهیم، بنا گذاشتم که بروم به کویت و از آنجا بعد به یکی از‏‎ ‎‏ممالک اسلامی بروم. با اینکه ویزا هم داشتیم، در سر حد کویت باز دولت کویت مانع‏‎ ‎‏شدند از اینکه ما برویم. حتی اجازۀ اینکه ما برویم به فرودگاه از آنجا پرواز کنیم، آنقدر‏‎ ‎‏هم اجازه ندادند. ما باز برگشتیم به عراق. معلوم شد که خود آنها هم تفاهمی داشتند؛‏‎ ‎‏منتظر ما بودند! همان جمعیتی که ما را آورده بودند باز آنجا ایستاده بودند! ما برگشتیم‏‎ ‎‏عراق و ما را بردند بصره و بعد از چندین ساعت بردند بغداد. و از بغداد هم دیدیم که‏

‏حالا بیاییم اینجا، تا بعد بتوانیم یک فلان محلی برای خودمان انتخاب کنیم. موقتاً آمدیم‏‎ ‎‏به فرانسه.‏

الزام شرعی و عقلی

‏     و من خودم را ملزم می دانم، یعنی ملزم شرعی می دانم، عقلی می دانم، که در یکوقتی‏‎ ‎‏که مردم ایران قیام کرده اند و دارند کشته می دهند، جوانهایشان را گرفته اند، از آنها یک‏‎ ‎‏دسته ای را کشته اند، یک دسته ای را حبس کرده اند، عده ای از علمای ما الآن در حبس‏‎ ‎‏هستند، عدۀ زیادشان در تبعید هستند، و مردم همه از بچۀ کوچک تا پیرمرد ایستاده اند‏‎ ‎‏الآن در مقابل دستگاه شاه و همه با یک صدا می گویند ما شاه را نمی خواهیم، همه مسئول‏‎ ‎‏می شویم برای این ملت. و این ملت ـ هر ملتی ـ حق دارد خودش تعیین کند سرنوشت‏‎ ‎‏خودش را. این از حقوق بشر است که در اعلامیۀ حقوق بشر هم هست. هر کسی، هر ملتی‏‎ ‎‏خودش باید تعیین سرنوشت خودش را بکند، دیگران نباید بکنند. این ملت ما هم الآن‏‎ ‎‏همه ایستاده اند و می خواهند سرنوشت خودشان را تعیین کنند.‏

‏     و این است که ما، این آدمی که به ما خیانت کرده است، به اسلام ما، به دین ما خیانت‏‎ ‎‏کرده است، مخازن ما را دارد به اجنبی می دهد در مقابلش یا اسلحه می گیرد و مردم را‏‎ ‎‏می کُشد، و یا می گیرد و مقداری ـ یک مقدارش ـ را خرج همین کارها می کند، باقی اش‏‎ ‎‏را هم خودشان و رفقای خودشان از بین می برند، یک مردمی که حالا ایستاده اند و دارند‏‎ ‎‏خون می دهند برای این کار، مایی که در خارج هستیم مکلف هستیم که با اینها همزبان‏‎ ‎‏باشیم. الآن آنها، همین الآن هم که ما اینجا نشسته ایم شما بدانید که در آنجا انقلاباتی‏‎ ‎‏هست. الآن در ایران، همین چند روز پیش از این، در خیلی از جاهای ایران آدم کشته اند.‏‎ ‎‏خیلی است! الآن هم که ما اینجا نشسته ایم باز نمی دانیم، شاید الآن هم در ایران یک‏‎ ‎‏صدایی باشد و هست؛ اما حالا کشتار هست یا نه، الآن ما نمی دانیم. چرا؟ دوریم. هر روز‏‎ ‎‏این مسائل هست. آنها در میدان مبارزه هستند و مشغول مبارزه هستند، ماها اینجا‏‎ ‎‏بی تفاوت باشیم و مشغول به مثلاً کارهای عادی خودمان باشیم! این بر خلاف انصاف، بر‏‎ ‎‏خلاف انسانیت، بر خلاف شرع، بر خلاف همۀ اینها هست.‏


وظیفۀ ما، کمک به نهضت

‏     ما موظفیم که با آنها هر اندازه ای می توانیم ‏‏[‏‏همراهی کنیم‏‏]‏‏، هرکس به اندازۀ قدرت‏‎ ‎‏خودش. من می توانم الآن با شما صحبت کنم و شما را دعوت کنم به اینکه با ملت‏‎ ‎‏خودتان که برای منافع همه ـ که شماها هم جزء آنها هستید ـ قیام کردند ‏‏[‏‏متحد شوید‏‎ ‎‏]‏‏و‏‎ ‎‏شماها موافقت کنید، این جبهه های خارجی هر چه هستند، اینها همه همدست بشوند؛ من‏‎ ‎‏به اندازه ای که می توانم برای شما چند نفر الآن صحبت کنم صحبت می کنم؛ آن مقداری‏‎ ‎‏هم که می توانم بنویسم می نویسم منتشر می کنم؛ شما هم به هر اندازه ای که می توانید.‏‎ ‎‏تظاهر، هر وقت وقتش شد، مناسب شد؛ نوشتن، گفتن، به روزنامه نگارها چیز گفتن، هر‏‎ ‎‏چه می توانید. هر کس به اندازه ای که می تواند با این ملت ضعیف که الآن تحت چکمۀ‏‎ ‎‏این بی انصافها هست باید همراهی کرد.‏

‏     و یک همچو قیامی که الآن در ایران هست من گمان ندارم در تاریخ سابقه داشته باشد،‏‎ ‎‏این را که یک مسئلۀ واحدی را همه بخواهند. الآن همه، این بچه هایی که تازه خودشان‏‎ ‎‏هم الآن نمی دانند چه چیز دارند می گویند اما می گویند ما شاه نمی خواهیم! یا اینکه همه‏‎ ‎‏گفته اند اینها هم می گویند. یک بچۀ هفت ـ هشت ساله، پنج ـ شش ساله! آنکه زبان باز‏‎ ‎‏کرده الآن می گوید که مرده باد شاه! برای اینکه دیده همه می گویند او هم می گوید. این‏‎ ‎‏زبان همه است، این منطق همه است. و در طول تاریخ شاید ما نداشته باشیم یکوقتی که‏‎ ‎‏همه یک مطلبی را با هم بگویند؛ یعنی، آنکه در آن طرف ایران ـ در اقصا بلاد ایران ـ‏‎ ‎‏است با آنکه در مرکز است حرفش یکی باشد. الآن وضع اینطور شده است. و یک ملتی‏‎ ‎‏وقتی وضعش اینطور شد، این پیش می رود. این دیگر نمی شود که این ملتی که ایستاده‏‎ ‎‏الآن در مقابل ظلم و در مقابل قلدریها، و آنها با توپ و تانک و او با مشت، دارد مقاومت‏‎ ‎‏می کند و نمی رود کنار، این ملت شکست نمی خورد.‏

تبلیغات دشمن برای ایجاد تفرقه

‏     الآن تبلیغات مختلف شروع شده است. شروع بود، زیاد شده است. تبلیغات مختلف‏‎ ‎‏برای اینکه بشکنند این وحدت را، و جبهه های مختلف، اشخاص مختلف ‏‏[‏‏را‏‏]‏‏. اینها با‏

‏آن صورتها. حتی گفتند که بنا دارند که در دانشگاه ـ وقتی که باز شد دانشگاه ـ یک دسته‏‎ ‎‏سازمان امنیتی را به صورت دانشجوها بیاورند و شعار کمونیستی بدهند برای اینکه به‏‎ ‎‏مردم بفهمانند که اگر شاه نباشد خواهد اینطور شد! این شاه از کمونیستها هم بدتر است.‏‎ ‎‏این شاه، هر کسی از این شاه، از این آدم که بهتر است! این چه گذاشته برای مملکت ما؟‏‎ ‎‏این جز اینکه همه اش تبلیغات ‏‏[‏‏است‏‏]‏‏؟ چقدرها خرج تبلیغات در داخل و خارج می شود‏‎ ‎‏تا اینکه روزنامه ها در خارج برای او دروغها را بنویسند و در داخل برایش دروغها را‏‎ ‎‏بنویسند. این مشغول این کارهاست. و مشغول جمع کردن مال و در اطراف دنیا زینت تهیه‏‎ ‎‏کردن و زمین تهیه کردن. همین است کار ایشان! کار ایشان دیگر چیست؟ ... . یا آدمکشی‏‎ ‎‏و آدمزنی است، یا یک استفادۀ اینطوری؛ از مردم دارد استفاده می کند و مال این ملت را‏‎ ‎‏دارد تضییع می کند.‏

‏     حرف ما این است. ما یک کلمه حرف داریم و آن این است که اینهایی که نشسته اند‏‎ ‎‏سر این خوان یغما، که اسمش ایران است، و هرکس از هر طرف آمده است، هر مملکتی‏‎ ‎‏از هر طرف آمده است، دارند از این خوان یغما می خورند و این ملت ما کنار این دارد‏‎ ‎‏گرسنگی می خورد، ما می گوییم این نباشد. ما می گوییم یک مملکتی ما داریم، نفت‏‎ ‎‏دارد، مخازن دیگر دارد، غنی است مملکت ما، این مملکت را برای خودمان بگذارید.‏‎ ‎‏خودمان کارهایش را می کنیم. اگر بخواهیم هم کارشناس بیاوریم، خودمان می آوریم.‏‎ ‎‏چرا شما بیاورید با ماهی ـ نمی دانم ـ چند صد هزار تومان! کارشناس می آوریم که اینطور‏‎ ‎‏نباشد. خودمان کارشناس درست می کنیم.‏

فرهنگ استعماری، مانع رشد استعدادها

‏     دانشگاه از وقتی که امیرکبیر ایجاد کرده است تا حالا، به قدر هفتاد سال یا... خیلی‏‎ ‎‏سال می گذرد از عمرش، لکن نگذاشتند جوانهای ما درست بشوند، خوب سرانجام کار‏‎ ‎‏را انجام بدهند. اصلاً مانع شدند از اینکه رشد بکنند جوانهای ما. دانشگاههایی، که به‏‎ ‎‏دست دیگران درست شده است که نگذارند رشد در آن پیدا بشود. نظامیهای ما را‏‎ ‎‏نمی گذارند که تربیت نظامی صحیح بشوند. مستشارهای امریکایی اینها را به راه کج‏

‏می برند؛ یعنی راهی که برای آنها فایده دارد می برند! فرهنگ ما فرهنگ استعماری‏‎ ‎‏است. ما باید فرهنگ خودمان را داشته باشیم. این فرهنگها فرهنگهایی است که‏‎ ‎‏نمی گذارند بچه های ما با فرهنگ بزرگ بشوند. یک لوزه الآن می خواهد عمل کند،‏‎ ‎‏همین خود یکی از چیزهایشان این بود که از اروپا آوردند این لوزه را عمل کرد! خوب،‏‎ ‎‏تویی که می گویی که ما دیگر مملکتمان را بردیم تا آنجا! لوزه تان را هم دارید جای دیگر‏‎ ‎‏عمل می کنید! پس معلوم می شود که شما هیچی ندارید! یک خط می خواهند بکشند از‏‎ ‎‏اینجا به آنجا، از خارج می آورند و درست می کنند برای اینکه یک خطی بکشند! آن‏‎ ‎‏وقت یک قرارداد با یک کمپانی می بندند ـ در یکی از این قراردادها بوده است، من یادم‏‎ ‎‏نمی ماند این چیزها ـ که نمی دانم چند متر راه درست کرده بود و باقی آن را برداشت و‏‎ ‎‏رفت پی کارش! اینها اینطور ریختند به جان این مملکت. گازش را شوروی می بَرد،‏‎ ‎‏نفتش را امریکا می بَرد! ما که می گوییم که حکومت اسلامی می خواهیم، می خواهیم‏‎ ‎‏جلوی این هرزه ها گرفته بشود؛ نه به منطق شاه که می گوید اینها می گویند که ما‏‎ ‎‏می خواهیم برگردیم به زمان هزار و چهار صد سال پیش از این! ما می خواهیم به عدالت‏‎ ‎‏هزار و چهار صد سال پیش از این برگردیم نه اینکه زندگی مان زندگیِ آن وقت بشود. نه؛‏‎ ‎‏همۀ مظاهر تمدن را با آغوش باز قبول داریم لکن اینهایی که اینها دارند مظاهر تمدن‏‎ ‎‏نیست. این همه آدمکشی مظاهر تمدن است؟! این حکومت نظامی ـ عرض می کنم که ـ‏‎ ‎‏به جان مردم ریختن، این مظاهر تمدن است؟! این همه نفتهای ما را به دیگران دادن و در‏‎ ‎‏مقابلش اسلحه ای که نمی توانند این اسلحه را به کار ببرند. اسلحه هایی که به ایران‏‎ ‎‏می آورند ما نداریم کسی که کارشناس باشد، بداند این را چه جوری باید به کار انداخت،‏‎ ‎‏باید خود مستشارهای آنها بالای سرش باشد! پایگاه درست کردند اینجا! پایگاه‏‎ ‎‏امریکایی درست کردند به صورت اینکه ما می خواهیم مملکتمان را چه بکنیم! پایگاه‏‎ ‎‏امریکاست اینجا! ما اینکه حرفمان است این است که می خواهیم اینطور این آشفتگی که‏‎ ‎‏الآن این آقا ایجاد کرده است، این نوکر ایجاد کرده برای اربابهای خودش، ما می خواهیم‏‎ ‎‏این نباشد.‏


رژیم پهلوی دست نشاندۀ اجانب

‏     از روز اول که من یادم است ـ شماها جوانید یادتان نیست ـ از روز اولی که رضاشاه‏‎ ‎‏کودتا کرد، کودتایی بود که با دست انگلیسها بود! خود انگلیسها هم بعد از اینکه این‏‎ ‎‏رفت، در رادیو دهلی گفتند که (من خودم شنیدم) ما رضاشاه را آوردیم ولیکن خیانت‏‎ ‎‏کرد بردیمش! آن وقتی که بردند او را به جزیرۀ کذا،‏‎[1]‎‏ در رادیو دهلی ـ که مربوط به‏‎ ‎‏انگلیسها بود ـ گفتند که ما رضا شاه را آوردیمش سر کار و بعد از اینکه خیانت کرد او را‏‎ ‎‏بردیم! خود آقای محمدرضا خان گفت! در یکی از چیزهایش نوشته بود ـ که شاید هم‏‎ ‎‏در همان خدمت برای وطنم‏‎[2]‎‏ باشد ـ لکن بعدش این را از بین بردند، دیدند بد حرفی‏‎ ‎‏زده است! که متفقین وقتی که آمدند اینجا، صلاح دیدند که من باشم! از خاندان ما باشد!‏‎ ‎‏لکن جنابعالی هم دست نشانده هستی! «صلاح دیدند که من باشم» معنایش این است که‏‎ ‎‏آنها مرا قرار دادند. ما می گوییم نمی خواهیم یک کسی را که با صلاح متفقین آمده اینجا،‏‎ ‎‏و حالا هم برای متفقین دارد کار می کند، زحمت می کشد، همۀ هستی ما را دارد به باد‏‎ ‎‏می دهد. استقلالْ ما نداریم، آزادی بیان نداریم، آزادی قلم نداریم، هیچی نداریم.‏

نابودی کشاورزی و تزاید فقر

‏     زراعت یک مملکت زراعی که زراعتش باید صادر بشود چقدرها، اینها برای 33‏‎ ‎‏روز ـ مثل اینکه اینطور نوشته بودند، 33 روز یا 34 روز، یک همچو چیزی دارد ـ باقی‏‎ ‎‏آن را باید از خارج بیاورند. شما الآن می بینید که از خارج هی سیل گندم است و جو است‏‎ ‎‏و چه و چه و چه، تخم مرغ است. و همه چیز را از خارج دارند می آورند. اینها به اسم‏‎ ‎‏«اصلاحات ارضی» زراعت ایران را به باد دادند؛ یعنی دهقان و رعیت بیچاره را بیچاره‏‎ ‎‏کردند که دیگر نتوانستند اینها بمانند در مزرعه های خودشان. از آنجا کوچ کردند و‏‎ ‎‏آمدند به تهران. و اطراف شهر تهران به وضع بدی زندگی می کنند. به وضع بسیار‏‎ ‎‏اسفناکی. الآن عدۀ کثیری  زیاد ـ شاید قریب چهل مورد، چهل محل، شاید این مقدارها‏

‏که صورتش را به من داده اند که در نجف این صورت پیش من بود که در کجای شهر‏‎ ‎‏فلان عده، در کجای شهر فلان عده، همین طوری در شهرْ متفرق، با کوخهای کوچک، با‏‎ ‎‏چادرنشینی، اینطوری است. در تهرانِ مرکز اینطور هست که با چادرنشینی و کوخ نشینی‏‎ ‎‏دارند اینها زندگی می کنند! نوشته بود که ‏‏[‏‏اگر‏‏]‏‏بخواهد یک کوزه آب برای بچه هایش‏‎ ‎‏بیاورد، باید نمی دانم چند پله، صد پله، چقدر، از آن گودالی که اینها زندگی در آن‏‎ ‎‏می کنند باید بیاورند به بالا، برسند به این شیر آبی که اینجا گذاشته اند. در زمستانِ سرما‏‎ ‎‏این زن باید این کوزه را بیاورد بالا و بعد از این پله ها برگردد یک کوزه آب ببرد برای‏‎ ‎‏بچه هایش.‏

حیات رژیم، مغایر آزادی و استقلال

‏     ما می گوییم این وضع آشفته باید از بین برود. از آن طرف خرجهای خودشان آنطور‏‎ ‎‏خرجهاست که همین آخری ـ من خواندم که ـ برای فلان ویلایی که برای یکی از‏‎ ‎‏خواهرهای شاه بود، خود ویلا را چقدر خریدند. الآن من یادم نیست ولی زیاد بود؛ پنج‏‎ ‎‏میلیون دلار! پنج میلیون دلار برای خرج گلکاری و زینت گلکاری! این وضع اینها! و‏‎ ‎‏بیشتر از این است که الآن ما نمی توانیم تصورش را بکنیم. این وضع عدۀ کثیری از مردم‏‎ ‎‏که در خود شهر تهران زندگی دارند می کنند با یک چادری، با یک کوخی، بی همه چیز؛‏‎ ‎‏نه یک چراغ دارند، نه یک ـ عرض بکنم که ـ آب دارند؛ اسفالت و این حرفها هم که‏‎ ‎‏اصلاً معنی ندارد برای آنها! ما که می گوییم حکومت اسلامی، می گوییم این وضع باید از‏‎ ‎‏بین برود. نمی گوییم که حکومت اسلامی... شاه می گوید که اینها می گویند باید ما‏‎ ‎‏برگردیم به آن زمانی که با الاغ راه برویم! کدام آدم این حرف را زده که شما باید با الاغ‏‎ ‎‏بروید؟! ما می گوییم که این وضع را باید به هم زد. و تا محمدرضا و دودمان پهلوی‏‎ ‎‏هست، ما نمی توانیم یک روی آزادی و یک روی استقلال برای مملکتمان ببینیم. این‏‎ ‎‏یک نوکری هست که گذاشته اند او را اینجا و «مأمور» برای وطنش هست! خودش هم‏‎ ‎‏می گوید «مأموریت برای وطنم»! راست می گوید اما مأموریت از امریکا! مأمور است از‏‎ ‎‏جانب امریکا برای وطنش که این وطن را، وطن بیچاره را، نه بگذارد رشد معنوی بکند و‏

‏نه مالشان را خودشان بخورند. مالشان باید نصیب امریکا بشود.‏

حکومت اسلامی یعنی حکومت عدالت

‏     ما که می گوییم حکومت اسلامی، می گوییم حکومت عدالت، ما می گوییم یک‏‎ ‎‏حاکمی باید باشد که به بیت المال مسلمین خیانت نکند، دستش را دراز نکند بیت المال‏‎ ‎‏مسلمین را بردارد، ما این یک مطلب را می گوییم. این یک مطلب مطبوعی است که در‏‎ ‎‏هر جامعۀ بشری که گفته بشود، برای هرکس گفته بشود، از ما می پذیرند. ملت ما امروز‏‎ ‎‏قیام کرده است برای این مطلب که این آدم به ما خیانت کرده، اموال ما را خورده است و‏‎ ‎‏برده است و ـ عرض می کنم که ـ در ممالک دیگر برای خودش و برای خانواده اش و‏‎ ‎‏برای اتباعش ویلاها خریده و ـ عرض می کنم که ـ زندگیهای بزرگ تهیه کرده است و ما‏‎ ‎‏گرسنه هستیم. گرسنه ها جمع شده اند می گویند که ما نمی خواهیم او را. چه می گوید؟‏‎ ‎‏خوب، منطق ما این است، ما غیر از این حرفی نداریم.‏

تبلیغات سوء

‏     حالا در ضمن، روزنامه های اینجا هر چه بخواهند بنویسند: اسلام ارتجاعی است!‏‎ ‎‏خوب، هر چه هست، اینها این کلمه را، شما این را جواب بدهید. من این کلمه را که‏‎ ‎‏می گویم، این روزنامه ها، همۀ روزنامه های دنیا، جمع بشوند جواب این کلمه را بدهند که‏‎ ‎‏آقا ما مخازن نفت داریم، مخازن مس داریم، مخازن چیزهای دیگر داریم، همه چیز‏‎ ‎‏داریم، لکن دارند می برند، غارت می کنند؛ ما ملت ضعیف عقب افتاده نمی خواهیم‏‎ ‎‏غارت بشویم! شما می گویید عقب افتاده ایم، بسیار خوب، نمی خواهیم آقا؛ شما که‏‎ ‎‏غارت می کنید جلو افتادید، مایی که غارت شدیم عقب افتادیم! شما به ـ عرض می کنم‏‎ ‎‏که ـ «دروازۀ تمدن» رسیدید که دارید مردم را غارت می کنید! مردمْ دیگر شاید‏‎ ‎‏نرسیده اند به آنجا که آزادی به آنها بدهند! مردکه می گوید اینها نرسیدند به آن حد‏‎ ‎‏آزادی! نرسیدند به آن حد! من نمی فهمم یعنی چه؟! چطور نرسیدند به آن حد که به آنها‏‎ ‎‏آزادی بدهند؟! مردم که داد می کنند که آقا! چرا آن کارهای غلط را می کنی، اینها‏

‏نرسیده اند به آن؟! حالا برسند به آن حد، باید حرف نزنند؟! هر چه تو سرشان می زنند‏‎ ‎‏دیگر حرفی نزنند، تا اینکه رسیده باشند به آن حدی که بشود به آنها آزادی داد؟!‏

حمایت همگانی از قیام ملت

‏     مملکت ما امروز قیام کرده است، و این قیامْ قیامی است که همه موظفیم دنبالش‏‎ ‎‏برویم. یعنی از منی که طلبه هستم تا شمایی که محصل هستید، تا آنکه کاسب است، تا‏‎ ‎‏آنکه تاجر است، تا هر کس که هست که اهل این مملکت است، باید دنبال این اهالی‏‎ ‎‏مملکتش باشد تا این کار بشود. بلکه مسئله ای است که منطقی است که بشر باید دنبالش‏‎ ‎‏باشد. اینها دارند حقوق اولیۀ بشریت را مطالبه می کنند. حق اولیۀ بشر است که من‏‎ ‎‏می خواهم آزاد باشم، من می خواهم حرفم آزاد باشد، من می خواهم مستقل ‏‏[‏‏باشم‏‏]‏‏، من‏‎ ‎‏می خواهم خودم باشم. حرف ما این است. این حرفی است که در هر جا شما بگویید،‏‎ ‎‏همه از شما می پذیرند. و ما همه موظفیم که به دنبال این مطلب باشیم. تا آن اندازه ای که‏‎ ‎‏می توانیم به برادرهایی که دارند کشته می دهند کمک بکنیم. هر چه می توانیم آنهایی که‏‎ ‎‏الآن کَاَنَّهُ در میدان جنگ هستند، ما به اینها کمک برسانیم. هر طوری که می توانیم کار‏‎ ‎‏کنیم: با قلم، با بیان، با صحبت، با هر چه که می شود، با تظاهرات. این حرف ماست.‏

‏     از خدای تبارک و تعالی توفیق همه تان را می خواهم؛ و امیدوارم که همه تان یک‏‎ ‎‏اشخاص صحیح مبارز ‏‏[‏‏باشید‏‏]‏‏، با فساد مبارزه کنید. و همه موفق باشید، ضمن اینکه‏‎ ‎‏رضای خدای تبارک و تعالی را که همه اش این است که این ملتها ملتهای قوی باشند،‏‎ ‎‏ملتهای قدرتمند باشند، ملتهای مرفه باشند، ان شاءالله همه موفق باشید که این مطلب را به‏‎ ‎‏دست بیاورید.‏

‎ ‎

  • ـجزیرۀ موریس، در اقیانوس هند.
  • ـ «مأموریت برای وطنم»، نخستین کتاب محمدرضا پهلوی.