سخنرانی
رژیم شاهنشاهی منشأ همه مفاسد ـ مژده پیروزی
سخنرانی در جمع دانشجویان و منشأ مفاسد دانستن رژیم
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: صحیفه امام

پدیدآورنده : خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279 - 1368

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 17 م‍ه‍ر ‭1357

زمان (قمری) : 6 ذی القعده ‭1398

مکان: ‫پاریس - نوفل لوشاتو

شماره صفحه : 489

موضوع : رژیم شاهنشاهی منشأ همه مفاسد ـ مژده پیروزی

زبان اثر : فارسی

حضار : دانشجویان و ایرانیان مقیم فرانسه و دیگر کشورها

سخنرانی در جمع دانشجویان و منشأ مفاسد دانستن رژیم

سخنرانی

‏زمان: 17 مهر 1357 / 6 ذی القعده 1398‏

‏مکان: پاریس، نوفل لوشاتو  ‏

‏موضوع: رژیم شاهنشاهی منشأ همۀ مفاسد ـ مژدۀ پیروزی‏

‏حضار: دانشجویان و ایرانیان مقیم فرانسه و دیگر کشورها‏

‏ بسم الله الرحمن الرحیم‏

‏     از قراری که بعضیها می گفتند، مثل اینکه بعضی از آقایان آمده بودند اینجا و من نبودم‏

‏و مثل اینکه قدری توهّم این را کردند که کسی دخالت داشته در این معنا؛ و اینطور نبوده‏‎ ‎‏است. مزاج من اولاً اقتضای اینکه خیلی بنشینم و اینجاها باشم ندارد. از جهتی جایی‏‎ ‎‏بیرون گرفته اند برای اینکه من استراحت کنم. امروز هم که شنیدم آقایان اینجا تشریف‏‎ ‎‏می آورند، از این جهت آمدم که خدمت آقایان برسم. من عادت به تشریفات ندارم که‏‎ ‎‏مثلاً بین من و کسی واسطه باشد، حجاب باشد. این خلاف ادب اسلام است. من در‏‎ ‎‏اختیار همۀ آقایان هستم به مقداری که قدرت داشته باشم. یکوقت هم، قدرت نیست از‏‎ ‎‏باب اینکه ماشاءالله شماها جوان هستید و ان شاءالله وقتی که به پیری رسیدید، آن وقت‏‎ ‎‏می دانید که آن اقتضائاتی که در جوانها هست، در پیر نیست. ما حالا دیگر نفسهای آخر‏‎ ‎‏است که می کشیم، و امیدواریم که بتوانیم همه مان خدمت کنیم به اسلام، خدمت کنیم به‏‎ ‎‏مسلمین، خدمت کنیم به وطن خودمان.‏

«انقلاب ایران»، برنامه ای الهی

‏     الآن آشفته است ایران.آشفتگی ای که شاید در طول تاریخ یک همچو آشفتگی ای‏‎ ‎‏در ایران نبوده است. شما اگر تاریخ را ملاحظه کنید، بوده است انقلاباتی؛ بوده است‏‎ ‎‏چیزهایی؛لکن به این صورت که ازآن طرف جنودِابلیسی به جان مردم بیفتند،وازآن طرف‏‎ ‎‏ملت کشته بدهد،جوان بدهدومقاومت کند‏‏[‏‏نبوده است‏‏]‏‏.الآن وضع ایران اینطوراست که هر‏‎ ‎‏جایش راکه ملاحظه بکنیدانقلاب است.بایدگفت که انقلاب ایران.هرجاکه بروید،در آنجا‏

‏ـ آنطوری که برای مادارندنقل می کنندـ ازبچه های تازه به زبان آمده تابزرگهاوجوانهاو پیرها‏‎ ‎‏و اینها، از دختر بچه ها و پسر بچه ها تا زنها و خانمهای بزرگ و مردهای بزرگ و آدمهای‏‎ ‎‏دیگر؛ اینها همه الآن کاَنَّهُ یک برنامۀ الهی درکاربوده است.دست بشرهمچوقدرتی ندارد‏‎ ‎‏که اینطور مردم را بیدار کند که همۀ طبقات و همۀ بچه ها و بزرگها، اینها با هم به یک راه‏‎ ‎‏بروند. این یک مطلب غیرعادی است؛ کاَنَّهُ لطفی از جانب خدای تبارک و تعالی است به‏‎ ‎‏ملت ایران که با این نهضتی که کردند و با این وحدت کلمه ان شاءالله مقاومت کنند.‏

رژیم شاهنشاهی، منشأ همۀ مفاسد

‏     و این فسادی که در ایران پیدا شده است که همۀ فسادها زیر سر رژیم شاهنشاهی بود‏‎ ‎‏در تاریخ، از اولی که رژیم شاهنشاهی پیدا شده است تا حالا که ما مشاهده می کنیم، هر‏‎ ‎‏چه مَفْسَده بوده است، رژیم شاهنشاهی این مفاسد را ایجاد کرده، منتها هر وقت به‏‎ ‎‏اقتضای خودش؛ یکوقت اقتضایش یک نحو بوده است و در این عصری که، در این‏‎ ‎‏عصری که من درک کردم و گمان دارم هیچ کدام از آقایان درک نکرده اید، ابتلای به‏‎ ‎‏رضا خان ‏‏[‏‏است‏‏]‏‏ که انگلیسها آن وقت رضا خان را آوردند و کودتا درست کردند و‏‎ ‎‏مسلط کردند رضا خان را بر ملت. مأمور اجرای مقاصد اجانب بود او. از آن طرف،‏‎ ‎‏اجرای مقاصد آنها را می دید موقوف است به اینکه طبقۀ روشنفکر، طبقۀ علما، طبقۀ‏‎ ‎‏متدینین، اینها را بکوبد و از بین ببرد؛ از آن طرف هم چون آن منافع موقوف به این بود،‏‎ ‎‏عمل کرد به این کار ‏‏[‏‏تا‏‏]‏‏ منافع را به جیب آنها بریزد و خدا می داند که ما چه مصیبتها در‏‎ ‎‏زمان آن پدر کشیدیم؛ و همه مان هم که الآن مشترکیم در اینکه در زمان این پسری که‏‎ ‎‏خلف آن پدر است. این حقاً پسر رضا خان است، یعنی همۀ خاصیتهای فسادی که در پدر‏‎ ‎‏بود در این هم هست به اضافۀ یک چیزهای دیگر، به اضافۀ سالوسی. رضاخان یک آدم‏‎ ‎‏قلدری بود و همه اش قلدری می کرد؛ ملت هم آن وقت در مقابلش هیچ ایستادگی‏‎ ‎‏نداشت؛ یعنی کم بود، البته بود اما کم بود. به این ترتیبی که الآن هست نبود آن وقت، لکن‏‎ ‎‏رضا خان دیگر خودش را نمی چسباند به اسلام و به قرآن و به احکام مبین اسلام؛ دیگر‏‎ ‎‏ریاکاری نمی کرد. سرنیزه بود و می زد و می رفت. ایشان آن جهات را دارد؛ یعنی با‏

‏سرنیزه مردم را می کوبد. آنقدری که او قتل کرد، این زیادتر از او کرد؛ برای اینکه او یک‏‎ ‎‏قتل عام در مسجد گوهرشاد کرد و بعد هم با یک اشراری، توسط اشراری. اما این آقا قتل‏‎ ‎‏عامها کرده است و اگر خدای تبارک و تعالی، خدای نخواسته، مهلتش بدهد خواهد کرد.‏

ادعای اسلامخواهی شاه!

‏     از آن طرف جوانهای ما را از بین برده است؛ از آن طرف هر روز که صحبت می شود،‏‎ ‎‏همین دو ـ سه روز پیش از این، که در مجلس صحبت کرده: باید احکام اسلام را حفظ‏‎ ‎‏کرد؛ باید چه. خوب مرد بی عقل! تو دیروز تاریخ اسلام که تاریخ شرافت یک ملت بود،‏‎ ‎‏برداشتی و تاریخ دیگری را جایش گذاشتی تا تودهنی خوردی و این را کنار گذاشتی.‏‎ ‎‏آزادی! آقا هی دم از آزادی می زند؛ تو راجع به حزب رستاخیز در نطقهایت مکرر گفتی‏‎ ‎‏که باید اینها وارد بشوند در این حزب؛ هر کس وارد نشد در این حزب، اگر سوء قصد‏‎ ‎‏دارد او را می کوبیم، می زنیم، چه می کنیم؛ و اگر این هم نیست تذکره به او می دهیم که‏‎ ‎‏برود بیرون، بیرونش می کنیم. آزادی؟ در کجای این مملکت ما آزادی هست؟ آزادی‏‎ ‎‏قلم دارند مردم؟ آزادی بیان دارند مردم؟ کجا آزادی دارند که ایشان دم از آزادی‏‎ ‎‏می زند؟ آزادی از احکام اسلام! دین مبین اسلام! احکام اسلام! آخر تو از اسلام چه‏‎ ‎‏داری؟ چه علامتی از اسلام تو داری تا اینکه دم از دین مبین اسلام می زنی؟ تو که داری‏‎ ‎‏اسلام را از بین می بری.‏

ادامۀ جنایات شاه، نتیجه حمایت امریکا

‏     این ابتلایی است که ما همه الآن داریم. الآن جوانهای ما در ایران مبتلا هستند به این‏‎ ‎‏رژیم فاسد و دارند خون می دهند، کشته می دهند. همین چند روز پیش از این در‏‎ ‎‏کرمانشاه عدۀ زیادی کشته شده اند، در کردستان هم؛ در سایر ‏‏[‏‏شهرهای‏‎ ‎‏]‏‏کردستان،‏‎ ‎‏همین می گویند بوده است. چند روز پیش هم که دیدید تهران را چه کردند، تبریز را چه‏‎ ‎‏کردند، مشهد را چه کردند. انسان نمی تواند بشمارد این بلادی را که اینها قتل عام کردند و‏‎ ‎‏هر چه خواستند کردند. حالا هم دارد حفظ این قدرت خودش را با حکومت نظامی‏‎ ‎‏می کند. اگر حکومت نظامی، اگر این امریکای خبیث، ده روز این سرنیزه اش را از روی‏

‏سر این بردارد همان درباریها می خورندش. محتاج نیست که شماها؛ همان کسانی که در‏‎ ‎‏خود دربار، همانهایی که محافظش هستند در دربار، اگر بردارد این نیزه را، سرنیزه را‏‎ ‎‏امریکا از سر این آدم؛ همانها او را از بین خواهند برد. هیچ تأمین جانی ‏‏[‏‏ندارد‏‏]‏‏.‏

وضع مصیبت بار شاه

‏     این را بدانید که الآن من و شما راحت تر از او هستیم؛ او الآن به مصیبت گرفتار است.‏‎ ‎‏مردم را به مصیبت انداخته است لکن خودش مصیبتها الآن دارد. الآن شب و روز ندارد.‏‎ ‎‏شاید خواب ندارد این آدم. الآن وقتی که صحبت می کند، لرزه می کند و صحبت می کند.‏‎ ‎‏نمی تواند چهار تا کلمه را صاف صحبت کند. این حالایش است و عاقبتش هم ان شاءالله ‏‎ ‎‏بدتر از این خواهد شد، و آن طرفش‏‎[1]‎‏ هم بدتر از این طرف خواهد شد.‏

وظیفۀ ما در خارج، کمک به نهضت

‏     این وضع ایران در حال حاضر؛ و ما که در اینجا هستیم و شما آقایان که در خارجِ‏‎ ‎‏بلد‏‎[2]‎‏ هستید، در خارج ایران هستید، وظایف دارید. ما چنین نیست که از آنجا آمدیم‏‎ ‎‏بیرون، دیگر تمام. ما همه وظیفه داریم؛ یعنی وظیفۀ عقلی، وظیفۀ وجدانی، وظیفۀ‏‎ ‎‏شرعی داریم. وظیفۀ ما این است که ما در هر جا باشیم، جمعاً و فرداً، یکی یکی و‏‎ ‎‏اجتماعی، کمک کنیم به این نهضت مقدس ایران؛ که آنها در میدان مبارزه دارند خون‏‎ ‎‏می دهند و ما خارج هستیم و نمی توانیم برویم آنجا؛ باید در خارجْ ما هم مبارزه داشته‏‎ ‎‏باشیم. ما هم به هر مقداری که می توانیم با حرفمان، با قلممان، با تظاهرمان، هر کس هر‏‎ ‎‏چقدر، هر مقدار که می تواند، باید همۀ ما این وظیفه را ادا بکنیم.‏

‏     الآن مملکت ایران به ما صاحبِ دیْن شده. ما دیْن داریم الآن به آنها؛ مدیونشان‏‎ ‎‏هستیم. برای اینکه آنها راجع به مصالح اسلام و راجع به مصالح ملت دارند فداکاری‏‎ ‎‏می کنند؛ ما هم جزء ملت هستیم، ما هم از ملت ایران هستیم. آنها پس برای خاطر ما‏‎ ‎‏فداکاری کردند، خون دادند، حبس بودند. الآن از علمای ما چقدر حبسند؛ از علما، از‏

‏روشنفکرها، از دکترها، مهندسین، از محصلین، از بازاریها از همۀ طبقات الآن در حبسند.‏‎ ‎‏عده ای کشته شده اند؛ عده ای محبوسند. اینها برای خاطر همین ملت بوده؛ برای خاطر‏‎ ‎‏اسلام بوده؛ و ما که مُسْلم هستیم و ما که ملی هستیم، مربوط به این ملت هستیم، به اینها‏‎ ‎‏دیْن داریم، باید دیْنمان را ادا کنیم. من که یک طلبه هستم، دیْنم را ادا می کنم به اینکه‏‎ ‎‏بنویسم، بگویم به شما عرض بکنم، شما که آقایان هستید، محصل هستید، هر رشته ای را‏‎ ‎‏که دارید، باید دیْنتان را به این ملت ادا بکنید. اینها را خرد کردند زیر پای خودشان، و‏‎ ‎‏خداوند ان شاءالله خردشان بکند و می کند ان شاءالله . بنابراین ما همه موظفیم که توجه‏‎ ‎‏داشته باشیم به آنها و هر مقداری که می توانیم، البته همه کار که ما نمی توانیم بکنیم؛ آن‏‎ ‎‏مقداری که در وُسْع ما هست، در قدرت ما هست، در خدمت به این ملت و در خدمت به‏‎ ‎‏این خلق، ما دیْن خودمان را ادا کنیم.‏

حراج مخازن کشور توسط شاه

‏     علاوه بر این، خوب خود ما هم اهل این ملت هستیم؛ می بینیم که تمام مخازن ما دارد‏‎ ‎‏می رود تو جیب امریکا و برادرهای او. نفت ما اگر اینطور که حاتم بخشی می کند‏‎ ‎‏محمدرضا ... اگر این نشود، نفت ما به این زودیها تمام نمی شود، مخازن ما به این زودیها‏‎ ‎‏تمام نمی شود، لکن درِ نفت را باز کرده اند و حراج کرده اند. دارند می برند همه را،‏‎ ‎‏می خورند همه را. از آن طرف انگلیسها می برند، از آن طرف کسان دیگر. امریکایی ها‏‎ ‎‏که از همه بدترند. از آن طرف هم شوروی ها. همه ریخته اند به جان این ملت، و همه هم،‏‎ ‎‏دست به هم داده اند که این مردکه را نگهش دارند که این چیزها را ببرند.‏

تأیید جنایات شاه توسط رهبر چین

‏     شما دیدید که چند روز پیش از این، آن رهبر چین آمد که خیر ـ این رهبر چین، رهبر‏‎ ‎‏چند صد میلیون جمعیت، یک میلیارد جمعیت است؛ و خلق چین چطور و کمونیست‏‎ ‎‏چطور و ما چطور هستیم! ـ مردکه آمد ایران؛ یک کسی که قتل عامها کرده است، وارد به‏‎ ‎‏او شد. از روی کشته های ما با هلیکوپتر رد شد. نتوانستند او را از توی خیابان ببرند، برای‏‎ ‎‏اینکه مردم هیاهو می کردند، دادوقال می کردند. همۀ اینها را مردکه می دانست، نه اینکه‏

‏نمی دانست؛ چقدر جمعیت همراهش بود. از روی کشته های ما عبورش دادند و‏‎ ‎‏بردندش آنجا، و دست به دست هم دادند و با کمال خوشرویی با هم ـ عرض می کنم ـ چه‏‎ ‎‏کردند. این، این آدم؛ اینها بازی می دهند مردم را. از آن طرف دیدیم که در 15 خرداد‏‎ ‎‏آن همه جمعیت از ایران کشته شد، و شوروی روزنامه هایش از آنها تأیید کردند و گفتند‏‎ ‎‏که اینها یک دسته ارتجاعی بودند، یک دسته چه بودند که می خواستند چه بکنند؛ و حالا‏‎ ‎‏هم همان طور هست که تأیید می کنند از او؛ امریکا هم که معلوم است.‏

ادعای شاه در مورد انرژی خورشیدی!

‏     اینها می خواهند که تمام مخازن ما را ببرند؛ و این ملت بیچاره بعد از اینکه نفتش رفت‏‎ ‎‏و منابعش از بین رفت، بعد چه باید بکند؟ خدا می داند چه باید بکند. این آقا می گوید که‏‎ ‎‏باید از خورشید ما چیز ‏‏[‏‏انرژی‏‏]‏‏ بگیریم! تو چراغ نفتی را نمی توانی روشن کنی؛ شما‏‎ ‎‏می خواهید از خورشید قدرت بگیرید؟! این حرفها چه است؟ این حرفها برای اغفال‏‎ ‎‏مردم است. تمام این صحنه سازیهایی که دارند می کنند برای این است که این مردکه را‏‎ ‎‏نگهش دارند آنها با قدرتهای خودشان.‏

«شاه بماند» یعنی خیانت

‏     و در داخله هم هر کس بگوید که این باید بماند یا خوب است بماند، این خائن است‏‎ ‎‏که می گوید: خوب است بماند؛ برای اینکه در داخله همه دیدند که این شخص چه‏‎ ‎‏می کند و با مردم چه کرده است و با مخازن ما چه کرده است، با مال ما چه کرده است.‏‎ ‎‏چقدرها اینها در خارج، عائلۀ ‏‏[‏‏شاه‏‏]‏‏، چقدر از مال مردم گرفته اند و در خارج الآن ویلا‏‎ ‎‏دارند و مِلْک دارند و چه دارند و چه دارند. همۀ اینها از مال ملت بوده.‏

شایعۀ نفوذ کمونیسم

‏     خوب، ما رضاخان را دیده بودیم؛ یک سرباز لُختی آمد و حالا هر یک از آنها‏‎ ‎‏[‏‏صاحب‏‏]‏‏ میلیاردها میلیاردها شده اند. این از مال همین ملت است. در همۀ شرکتها اینها‏‎ ‎‏شرکت دارند. هر شرکتی که در ایران تأسیس شده یک مقداری اش هم مال اینها هست.‏‎ ‎‏از نفت هم که همین طوری دارد می دهد به آنها. یک مقداری می گیرند، مقدار کمی‏

‏می گیرند، که این مقدار هم به آنها آهن می دهند؛ چیزهایی که به درد ما نمی خورد. بله، به‏‎ ‎‏درد ایشان این مسلسلها می خورد؛ برای اینکه مردم را بزنند و بکشند. به درد ملت ما‏‎ ‎‏نمی خورد این چیزها. یک مقداری اش هم توی جیب خودشان و توی جیب عائله شان‏‎ ‎‏می رود و به تبلیغات می دهند در خارج، که خدا می داند اینها چقدر ... می گویند صد‏‎ ‎‏میلیون دلار وجه تبلیغات ایشان است که به خارج می دهند برای تبلیغ کردن. تبلیغ چه؟‏‎ ‎‏تبلیغ اینکه این آقا برای ایران لازم است باشد. اگر این برود، کمونیست می شود ایران.‏‎ ‎‏چرا کمونیست می شود ایران اگر این برود؟ ملت ایران، یک ملت مسْلم هستند، ملت‏‎ ‎‏ایران شعارشان اسلام است، شعارشان دیانت است، چرا کمونیست می شوند؟ بیخود‏‎ ‎‏همین طوری دارند منتشر می کنند. حالا، اخیراً هم می گویند که بناست که، درست‏‎ ‎‏کرده اند یک دسته ای را که دانشگاه وقتی که باز شد، در دانشگاه شعار کمونیستی بدهند‏‎ ‎‏برای اینکه به مردم بفهمانند که ببینید الآن کمونیستها هستند. نه، اینها سازمان امنیتند، اینها‏‎ ‎‏کمونیست نیستند؛ با هر حیله و با هر حقه ای هست اینها می خواهند این را نگهش دارند و‏‎ ‎‏نگهداشتنشان هم برای این است که ایشان بهتر از همه نوکری دارد می کند.‏

ایران در دست ایرانی

‏     ما حرفمان از اول تا حالا این بوده است که ما یک مملکتی داریم برای خودمان‏‎ ‎‏می خواهیم. ما نمی خواهیم امریکا سرپرست ما باشد. ما نمی خواهیم همۀ منافع این ملت‏‎ ‎‏را امریکا ببرد، همۀ منافع این مملکت را شوروی ببرد. گاز را شوروی ببرد و نفت را‏‎ ‎‏امریکا ببرد. مگر یک سفرۀ بازی است، هر کس هر چه می خواهد بخورد؟ ما‏‎ ‎‏نمی خواهیم اینطور باشد. ما می خواهیم خودمان، یک جمعیتی هستیم، هر چی هستیم به‏‎ ‎‏شما چه، ما هر چی هستیم، می خواهیم خودمان از زمین خودمان و از آب خودمان و از‏‎ ‎‏نفت خودمان و از مخازن خودمان که همه غنی اند اینها، ما می خواهیم از همینها استفاده‏‎ ‎‏کنیم و دزدها را هم کنار بگذاریم که هی می خوردند و می بردند. آنها را هم کنار بگذاریم‏‎ ‎‏و خودمان اداره کنیم مملکت خودمان را. ما سرپرست لازم نداریم. بد اداره کنیم‏‎ ‎‏خودمان کردیم، خوب هم اداره کنیم خودمان کردیم. ما حرفمان این است. کی می تواند‏

‏بگوید که نخیر، باید حتماً یک کسی دیگر بیاید و شما را اداره کند؟ به شما چه ربط دارد؟‏‎ ‎‏ما یک مملکتی داریم مال خودمان، مخازنش هم مال خودمان؛ خودمان می خواهیم‏‎ ‎‏اداره کنیم. می گویید نمی توانید، نتوانیم. به شما چه ربط دارد؟ ما نمی توانیم اداره کنیم،‏‎ ‎‏نمی خواهیم اداره کنیم؛ حرف ما این است که شماها بروید بیرون؛ و حال آنکه اگر اینها‏‎ ‎‏بروند بیرون، اگر این مفتخورها را ما کنار بزنیم ـ نفتخورها عبارت از همین ابرقدرتها‏‎ ‎‏[‏‏که‏‏]‏‏ هم مفتخور هستند، هم نفتخور؛ و مفتخورها هم همین عائلۀ پهلوی، و تمام آنهایی‏‎ ‎‏که در این پنجاه سال با اینها روابط داشته اند ـ از هر طبقه ای که می خواهد باشد، اینها‏‎ ‎‏مفتخورهایی هستند که روی نعش جوانهای ما دارند استفاده از مالیّت همین مملکت‏‎ ‎‏می کنند؛ ما می گوییم که اینها، این نفتخورها و این مفتخورها را اگر ما بیرونشان بکنیم،‏‎ ‎‏یک مملکت غنی ای داریم که می توانیم اداره اش کنیم تا آخر. اینطور نیست که مملکت‏‎ ‎‏ما بودجه اش ناقص باشد؛ خورنده اش زیاد است! بودجه ناقص نیست؛ آنکه می خورد‏‎ ‎‏زیاد است، خرج آن اشخاص خارجی تبلیغاتی و نمی دانم، خرج این اشخاصی که در‏‎ ‎‏داخل هستند برای حفظ ایشان و امثال ذلک. این مستشارهایی که از خارج می آیند، اینها‏‎ ‎‏زیاد می خورند؛ همۀ اینها ریخته اند در این ‏‏[‏‏کشور‏‏]‏‏ برای مخازن ما و دارند آن را چپاول‏‎ ‎‏می کنند و می برند.‏

‏     اگر ما دست اینها را کوتاه کنیم و ان شاءالله کوتاه می کنیم و ملت ان شاءالله قیام کرده‏‎ ‎‏است وکوتاه خواهدکرد، اصلش بیرونشان خواهیم کرد ان شاءالله ، اگرما یک همچو چیزی‏‎ ‎‏موفق بشویم، هم نفتمان به اندازه کفایت است، هم خودمان می توانیم اداره بکنیم مملکت‏‎ ‎‏خودمان را. کی گفت که تو بیایی اداره کنی مملکت ما را، یا عمال تو بیایند اداره کنند؟‏

ادامۀ نهضت تا قطع دست ابرقدرتها از ایران

‏     ما این همه مستشار می خواهیم چه کنیم؟ این مستشارها همه برای این است که حفظ‏‎ ‎‏کنند او را، و غارت کنند ما را. حفظِ این، برای غارت. خودشان هم می خواهند غارت‏‎ ‎‏بکنند و الاّ اگر می دانستند یکی بهتر از این می توانند بیاورند، می بردندش. همچو عشقی‏‎ ‎‏به چشم و ابروی ایشان ندارند! لکن الآن نمی توانند این را برش دارند. هر کس را‏

‏بیاورند، ما همین هستیم. اگر بنا شد که کودتا کنند، یک نظامی روی کار بیاورند، یا باید‏‎ ‎‏بکُشد، یا باید برود. همین طوری که حالا هستش. یا باید مسلسل را بکِشد و همۀ ملت را‏‎ ‎‏بکُشد و یا باید کنار برود. تا امریکا نرود و تا دست این ابرقدرتها از روی مملکت ما‏‎ ‎‏برداشته نشود، ما نهضتمان برقرار است و فریادمان هم برقرار است و کارها را ما انجام‏‎ ‎‏می دهیم و ان شاءالله موفق خواهیم شد.‏

افکار عمومی دنیا متوجه ایران

‏     آقایان نترسید از این ابرقدرتها. اگر یک ملتی قیام کرد برای مصالح خودش ...‏‎ ‎‏یکوقت می خواهیم جنگ خارجی بکنیم، ‏‏[‏‏در‏‏]‏‏ جنگ خارجی ما هیچ هستیم و آنها همه‏‎ ‎‏چیز دارند؛ یکوقت یک ملتی یک حرفی دارد که همۀ عالم می پذیرند این حرف را که ما‏‎ ‎‏ملتی هستیم، نمی خواهیم اجانب توی ملت ما باشد، توی خانۀ ما باشد، از خانۀ ما بیرون‏‎ ‎‏بروید. این را کسی نمی تواند با آن معارضه کند. اگر هم معارضه کند، یک اَمَد‏‎[3]‎‏ خیلی‏‎ ‎‏کمی می تواند معارضه کند و الاّ با افکار عمومی دنیا مواجه خواهد شد؛ و هیچ قدرتی با‏‎ ‎‏افکار عمومی دنیا نمی تواند مقابله بکند. ما الآن متوجه کردیم تمام افکار عمومی دنیا را‏‎ ‎‏به ایران. الآن ایران مورد توجه همه است، یعنی یک چیزی است که همه دارند مطالعه‏‎ ‎‏می کنند در ایران، ایران را دارند مطالعه می کنند. آنها منتها مطالعه می کنند برای چاپیدن؛‏‎ ‎‏شاید یک اصحاب خیری هم باشد که مطالعه می کنند که ملت چرا این جور است، چه‏‎ ‎‏شده، چرا باید اینطور باشد این؛ کم کم همه که متوجه شدند به اینکه یک ملتی بپاخاسته و‏‎ ‎‏می گوید که من حق خودم را می خواهم، نمی گوید که من حق دیگران را می خواهم، این‏‎ ‎‏ناچار باید تبعیت از آن بشود. و من به شما مژده می دهم که ان شاءالله اگر چنانچه دست به‏‎ ‎‏هم، همین طوری که دادید، دستتان در دست هم باشد، مخالفتها را کنار بگذارید و با هم‏‎ ‎‏دوست باشید، همه با هم همقدم باشید، نتیجه خواهید برد و کلک اینها را ان شاءالله ‏‎ ‎‏خواهید کَند و مملکت مال خودتان خواهد شد.‏


لزوم رفع اختلافهای جزئی

‏     و آن یک کلمه ای هم که به شما آقایان خارج از کشور عرض می کنم، این است که‏‎ ‎‏گاهی من می شنوم ـ ایران که بودم گاهی می شنیدم اینجا هم شاید شنیده باشم ـ که آقایان‏‎ ‎‏بینشان یک مثلاً اختلافات جزئی، یک کدورتهای جزئی هست. به نظر من این صحیح‏‎ ‎‏نیست. شما همه برادر هم هستید. چرا با هم، سر چه با هم اختلاف داریم؟ ما همه باید‏‎ ‎‏دست به هم بدهیم، آنکه دشمن همه است، او را از بین ببریم. اگر ما بنا باشد که خودمان با‏‎ ‎‏هم اختلاف بکنیم، او آسوده سرجای خودش می نشیند‏‏] ‏‏و‏‏]‏‏ قوای ما صرف خودمان‏‎ ‎‏می شود. این هم یک نیرنگی است که آنها همیشه داشته اند که بین همین طبقات مردم‏‎ ‎‏اختلاف بیندازند. دو تا حزب درست کنند، آن حزب کذا، آن حزب کذا؛ بین این دو تا‏‎ ‎‏حزب اختلاف بیندازند و مردم را فلج بکنند. یا مثلاً، یک نفر را بیاورند جلو و یک‏‎ ‎‏چیزی از او درست بکنند، بعد هم مردم مشغول به او بشوند؛ مدتها سر این دعوا بکنند و‏‎ ‎‏قوایشان تحلیل برود و آنها استفاده بکنند. شما آقایان که در خارج هستید با هم برادر‏‎ ‎‏باشید. حل کنید اختلافات ‏‏[‏‏را‏‏]‏‏. اگر یکوقت یک کدورتی از یک برادری دیدید، برادر‏‎ ‎‏وار برویدپیش او،بگویید فلان کارشده است ومن به واسطۀ این، کدورت دارم، حل بشود‏‎ ‎‏این کار. علی اَیُّ حالٍ من توفیق شمارا، همۀ آقایان را از خداوند تبارک و تعالی‏‎ ‎‏می خواهم؛ و امیدوارم که تحصیلات شما در اینجا به آخر برسد با سربلندی، و بتوانید به‏‎ ‎‏وطن خودتان برگردید و زمام امور وطن را اشخاص مهذب، اشخاص صحیح العمل به‏‎ ‎‏دست بگیرند؛ و همۀ شما خدمتگزار، همۀ ما خدمتگزار به این مردم و به وطن خودمان و‏‎ ‎‏به اسلام باشیم. من ـ این هم عرض کنم که من ـ مزاجم اقتضای اینکه هر روز بیایم اینجا،‏‎ ‎‏با این وضعی که الآن هست ‏‏[‏‏ندارد‏‏]‏‏؛ من الآن خسته شده بودم؛ آمدم اینجا دیدم چاره‏‎ ‎‏ندارم ‏‏[‏‏الاّ‏‎ ‎‏]‏‏اینکه با آقایان صحبتی بکنم. من معذرت می خواهم از آقایان که بتوانم بیایم.‏‎ ‎‏اولاً، این را عرض بکنم که من از اولی که داخل در این باب شدم ‏‏[‏‏اجازۀ‏‏]‏‏ دخالت به کسی‏‎ ‎‏نمی دادم؛ به نزدیکان خودم هم اجازۀ دخالت هیچ وقت نمی دادم. خودم مستقل بودم در‏‎ ‎‏کارهایم. خودم هر کاری را می خواستم می کردم و هر کاری را نمی خواستم نمی کردم؛ و‏

‏به حَسَب تشخیص خودم و تفکر خودم کارها را انجام می دادم. خیال نکنید که من حالا‏‎ ‎‏اینجا که آمدم مثلاً ارتباط خاصی با کسی داشته باشم، یا کسی در کارهای من دخالت‏‎ ‎‏بکند و من هم قبول بکنم از او؛ این حرفها نیست در کار. کدورتی نداشته باشید از این‏‎ ‎‏جهت که من مثلاً اگر رفتم بیرون برای استراحت، این یک چیزی بوده است که من مثلاً به‏‎ ‎‏آقایان رسیدگی نکنم، خدمت آقایان نرسم. من در خدمت همۀ آقایان هستم و آنجا هم،‏‎ ‎‏منزلم، درش باز است؛ هر کس از آقایان می خواهد، بیاید آنجا، لکن از اینکه بیایم در‏‎ ‎‏این محل و اینجا باشم، یا اینکه از آنجا هر روز پا شوم بیایم اینجا، از این معذرت‏‎ ‎‏می خواهم از باب اینکه مزاج من همچو اقتضایی ندارد؛ و من باید برگردم آنجا و‏‎ ‎‏استراحت بکنم، و ان شاءالله خودم را حاضر کنم برای خدمت به همۀ آقایان.‏

میزان حجاب

‏[‏‏یکی از خانمهای حاضر در جلسه: این مسئلۀ حجاب، این خواهرها ‏‏]‏‏را که‏‏]‏‏ در این محیط هستند یک‏‎ ‎‏مقدار ناراحت کرده؛ یعنی واقعاً می خواهند ببینند که این حجاب به این شکل درست هست یا نه؟‏‏]‏

‎     ‎‏امام: به همین طور که حالا شما هستید؟‏‏]  ‏‏خانم: بله‏‏]‏‏.‏

‏     ‏‏امام: این مانع ندارد؛ اگر یک مَفْسَده ای بر آن نباشد، مانعی ندارد. شما باید خودتان‏‎ ‎‏تشخیص بدهید که آیا به این ترتیب که بروید مثلاً مفسده ای دارد؛ مثلاً فرض کنید که‏‎ ‎‏خلاف احترامی به شما می شود؛ از این چیزها. اگر بشود، خوب او را دیگر خودتان هم‏‎ ‎‏نمی توانید بگویید. اما اگر نمی شود، حجاب اسلام بیشتر از این نیست؛ همین است.‏

‏[‏‏خانم: در ایران هم ...؟‏‏]‏

‎     ‎‏امام: ایران حالا با اینجا وضعش فرق دارد. آنجا ممکن است که بیشتر مفاسد باشد؛ و‏‎ ‎‏الاّ نه اینکه حجاب ایران را اینجا دارد. حجاب ایران، حجاب اسلام، همین مقدارهاست.‏‎ ‎‏اسلام اینجا و آنجا ندارد. لکن یک جهات خارجی گاهی در کار هست. به طوری که‏‎ ‎‏یک مفسده ای باشد، یک اختلاف اخلاقی بشود، یک ـ عرض می کنم ـ چیزهایی باشد،‏‎ ‎‏البته آن وقت باید جلوگیری بشود؛ اما اگر نباشد اینطور، و ساده باشد و مثل سایرین با‏‎ ‎‏سادگی باشد، نه؛ بی چادر مانع ندارد.‏

‎ ‎

  • ـ جهان آخرت.
  • ـ شهر، سرزمین.
  • ـ مدت؛ مهلت.