اقسام مرگ
مرگ طبیعی (اجل حتمی)
موت اخترامی (اجل معلق)
برای اغلب ما «موت اخترامی» روی می دهد نه «موت طبیعی»، موت طبیعی برای معصوم است که سلامت مانده حَتّی مَطْلَعِ الْفَجْر.
«موت طبیعی» که لایتأخّر ساعة و لا یتقدّم ابدا، زمانی است که به هر اندازه که مادّه استعداد قبول فیض داشته به آن افاضه صور شود. وقتی از ناحیه مفاض آنچه امکان داشت عطا شد و محلّ قابل هم به اندازه ای که مستعدّ قبول بود دریافت فیض کرد و همه قوّه هایش به فعلیّت رسید و نفس مستقل شد، دیگر امکان ندارد حتّی به اندازه یک آن، نَفس در بدن باقی بماند.
خروج نفس از بدن، امر دلبخواهی نیست، بلکه استقلال کامل نفس، عین خروجش از بدن می باشد، و این استقلال به اختیار نیست بلکه بر طبق حرکت قهری جوهری موجود است.
حرکت جوهری امری است که حقیقتا و هویّتا متصرّم و مستدرج است و معنی «فِطام النّفس عن الطّبیعه» هم به آخر رسیدن این حرکت در جوهر است. ذات النّفس عین حرکت است، و نمی شود حرکتِ کمالی جوهری نداشته باشد و إلاّ انقلاب ذات پیش می آید. اگر حقیقت جوهریّه نفس به جایی که بر طبق حرکت جوهریّه باید برسد، رسید، مستقل می شود و فطام از طبیعت واقع می گردد و ممکن نیست این فطام، آنی این طرف و آن طرف شود لا یَسْتأخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ و این آیه همان «اجل حتمی» است که در اخبار گفته شده است.
موت دیگر «موت اخترامی» است، که در اخبار از آن به «موت
کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 170
معلّق و اجل معلّق» تعبیر آورده اند و بگونه ای نیست که تأخیر و تقدیم آن ممکن نباشد. این مرگ از تصادفات خارجیّه حاصل می شود، در شرایطی که هنوز در مادّه استعداد قبول صورت مانده و صورت و نفس همچنان قابلیّت تکامل یافتن در این مادّه را دارند، و حرکت جوهریّه نفس نیز تمام نشده، و استعداد مادّه هم به آخر نرسیده است، منتها از خارج خللی در بدن حاصل می شود؛ مثلاً شخص از پشت بامی می افتد، یا زیر ماشینی می رود و یا گلوله ای به او اصابت می کند، اگر این خلل خارجی نباشد مادّه هنوز مستعدّ قبول صور و تکامل یافتن است، و نفس هم هنوز مستقل نشده و به بدن احتیاج دارد، لکن به سبب خلل و آسیبی که از خارج رسیده، بدن خرد شده یا استخوانها شکسته، و یا موانع داخلی، بدن را هدم کرده و از لیاقت این که نفس در این مادّه باشد انداخته اند. اینجاست که خانه فرومی ریزد و نفس هم ناچار می شود بیرون برود. در این بین اگر طبیب توانست در رفع خلل بدن بکوشد و آن را ترمیم کند و این بنای آسیب دیده را بنّایی کند، نفس می تواند به حرکتش ادامه بدهد، و البتّه اینطور نیست که نفس در رفع این آسیب، کمک نکرده باشد، بلکه عمده کار را او انجام می دهد.
بالجمله اگر این خلل را طبیب و شکسته بندی رفع نمود، و یا توسّط نبی یا ولیّ یا اهل کرم و کرامات اعجازی رخ داد و خانه شکسته تعمیر شد، نفس در بدن باقی می ماند و چون هنوز نفس مستقل نشده بود و استعدادهای بدن بتمامه به فعلیّت نرسیده بودند، موت اتّفاق نمی افتد.
کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 171
این موت، معلّق بود به این که طبیب از خارج مشغول تعمیر نباشد، و یا موت، معلّق بود به این که استخوان خرد شده را درست نکنند و نبندند، و یا موت، معلّق بود به این که اهل کرامتی بر اثر نَفَس کیمیای خود این خلل را درست نکند، و یا موت معلّق بود به این که میکروبهایی که هجوم آورده بودند و بدن را تهدید می کردند، به دوای تلخ طبیب از بین نروند تا بتوانند کار خودشان را بکنند و خانه را فرود بیاورند. در باب این موت است که شاعر گفته:
گفتم به کجا می روی ای جان من
گفتا چه کنم خانه فرو می آید
و چون خانه فرو آید نفس می رود، و اگر کسی نگذاشت که خانه بدن فرود آید نفس هم نمی رود. ولی در «مرگِ حتمی» نفس می رود، چون که خانه فرو آمده، و فرو آمدن این و رفتن آن از اموری نیست که به شفاعت شفیعی چاره بردار باشد.(90)
* * *
بیانی دیگر پیرامون مرگ طبیعی و اخترامی
گفتیم که نفس، صورت بدن است و بدن تابع ذاتی نفس می باشد، و نفس با توجه به تجرّد و حرکت جوهریّه اش، رو به استقلال از عالم مادّه، و رو به عالم غیب در حرکت است، و لذا هر چه تجرّدش بیشتر شود، مجذوبیّتش به عالم غیب زیادتر، و اشتغالش به طبیعت کمتر خواهد شد. به همین سبب است که بدن در اثر قطع نظر نفس، بتدریج دچار کلال و ملال، و ضعف و انحطاط، و سستی قوا می شود تا وقتی که نفس به استقلال تامّ برسد. در این جا دیگر بطور کلّی بدن را دور می اندازد و بطور تامّ و کامل، از طبیعت اعراض می نماید، پس از آن که مدّتها بود به اعراض
کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 172
تدریجی ذاتی قهری، به سمت جدا شدن از بدن حرکت می کرد. این معنی «موت طبیعی» است.
گاه نیز قبل از این که این سیر طبیعی و راه مقدّر و حرکت موقوته به سر آید، از خارج آسیبی به بدن می رسد که آن را از قابلیّت می اندازد و مانع تکمیل نفس که صورت مادّه بدن است می شود. البتّه چنین مادّه ای دیگر قابل تدبیر نفس، و تکامل یافتن و سیر جوهری داشتن به واسطه آن نیست. وقتی که مادّه به این ترتیب از قابلیّت افتاد، صورت، از آن مفارقت خواهد کرد. نفسِ رو به کمال رونده به حرکت جوهری قبل از این که به نهایت مرتبه ای که در «بشرط لائی» او به ودیعه گذاشته شده بود برسد، به سبب این که مادّه اش از لیاقت افتاد، دچار مفارقت قهری و ضروری می شود و قبل از استیفای مرام و قضای حاجت، دست تصادفات زمان این میوه نارس را چیده، و خزان حوادث این شکوفه را می زند و نمی گذارد به کمال لایقش برسد. این هم معنی «موت اخترامی» است در این جا ذکر این شعر مناسب است:
گفتم به کجا میروی ای جان مرو
گفتا چه کنم خانه فرو می آید(91)
* * *
اخترامی نسبت به نوع، طبیعی نسبت به فرد
تشریح موت طبیعی و اخترامی با مبنای حرکت جوهری
حقیقت موت محتوم طبیعی
حقیقت موت محتوم طبیعی
اتفاق مثل امکان است که امکان بالنظر الی ذات الممکن حاصل می شود، که اگر انسان شی ء موجود را از لباس وجود و یا شی ء معدوم را از لباس عدم تعریه نموده و ذات شی ء را لخت و مجرد ملاحظه نماید به امکان شی ء و اینکه شی ء ممکن است و نسبت به وجود و عدم در حد استواء است حکم می کند و اما بالنظر الی نفس الوجود و الی ایجاب العله، هر ممکنی محفوف به دو
کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 173
ضرورت است، پس موت بالنسبه به نظام عالم اخترامی و نارس نبوده و طبیعی است.
والحاصل: موتی را که اخترامی و اتفاقی گویند، با نظر به امثال و افراد نوع است، مثلاً مردن جوان پانزده ساله را ملاحظه می کنند و می بینند که از این نوع افراد نوعا به صد یا نود و یا صد و بیست سال می رسند، این است که گفته اند عمر طبیعی این طبیعت تا صد و بیست سال است؛ چون فرد انسانی تا آن زمان زنده می ماند.
پس معلوم می شود نظام این طبع انسانی این است که به قدر استعداد زندگی کند، با قطع نظر از آنچه اخترامی ها می گویند و این استعداد تا این موقع، علت این شی ء فی نفسه بوده است و بعد از آن، علت عدم اوست. و موت طبیعی هر چیزی با توجه به کلیت نظام به اندازه بقاء علت اوست؛ چون تمامیت نظام به این است که مثلاً فلانی باید در سن هجده سالگی بمیرد، این موت، موتِ طبیعی آن جوان است ولو قائل به اتفاق، موت این فرد را با نظر به افرادی که با او تحت یک جامع هستند، موت اخترامی می گوید، در صورتی که گفتیم او به غایتش رسیده و «ما الیه الحرکه» او حاصل گردیده و به مطلوب خود رسیده است و مطلوب هر چیزی از دیگری مطالبه نمی شود.
بلی اگر اخترام و عدم النیل الی الغایه بالنسبه به سیر انسان کاملی که برای خدا خلق شده و اشیاء دیگر هم به خاطر او خلق شده اند باشد، به این معنی همه ما دارای موت اخترامی بوده و تندباد اجل، میوه نارس را از درخت زندگی به زمین انداخته، هیچ کدام به غایت نرسیده، همه عاطل و باطل مانده ایم. کسی جز معصومین ـ علیهم السلام ـ و چند نفر قلیلی که مثل سلمان طابق النعل بالنعل تابع آنها شده اند، نیل به محبوب و وصل به
کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 174
غایت پیدا نکرده است و ما و حتی کمّلین از عرفا، نارس مانده ایم. در این مرحله مطلبی که باقی مانده است تشریح موت طبیعی و موت اخترامی بنابر عقیده حکماست که به حرکت جوهریه قائلند به این معنی که: همان طور که جسم در کمّ و طول و عرض و عمق حرکت می کند، همچنین از آن بالاترین نقطه نور وجود که به انزل مراتب رسیده و در زاویه و حاشیه جای گرفته و در کمال ضعف و آخرین نقطه قوس نزولی و منتهی الیه اشراق نور وجود قرار گرفته است، در اصل جوهر خود در حرکت بوده و رو به کمال و ترقی گذارده و لاینقطع مراحل را فی جوهره طی نموده تا به عالم نطفه می رسد و در آن عالم به جز حقیقت منویت چیزی نبوده و همچنانکه عوارض خود را از حیث طول و عرض و عمق عوض کرده و در آنها در حرکت است، در اصل جوهر خود نیز از منویت و دم و علقه و مضغه در حرکت بوده، تا به تدریج به آخرین مرتبه کمال جسمیت می رسد و چون از افق جسمیت که اعلی مرتبه جسم است به حرکت درآمده، افق عالم روحانی و تجرد در پایین ترین مرتبه آن تجلی می نماید.
والحاصل: یک اصل بدون تخلل عدم ـ به نحو ترسیم خط ـ از نقطه آخر وجود، لاینقطع حرکت نموده و در هر قدمی و سیر نقطه ای به یک حقیقتی کامل تر از حقیقت اولیه تجلی نموده و مراحل کمال را سیر می نماید و از هر افقی که بگذرد وارد افق بالاتری شده که آن افق محیط بر افقهای نازله است، پس وقتی به اعلی مرتبه افق جسمیت رسید و این افق تمام شد، ورای آن افق تجرد است. اولین نقطه و پایین ترین حد افق تجرد، احساس ضعیفی است که در جسم متحرک در جوهر و ذات حاصل می شود و این احساس به تدریج زیاد شده و مراتب و افقهای تجرد
کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 175
پشت سرگذاشته می شود. سپس بچه مضغه و یک پارچه گوشت شده و از حرارت رحم آهسته آهسته کسب حرارت نموده و یک قبض و بسطی که اول مرتبه احساس است پیدا می کند و این حرکت همان طور که در ابعاد ثلاثه زیاد می شود در جوهر تجردی هم روبه ترقی بوده تا حس قوی می گردد و همچنان این حس قوت گرفته و افق تجرد وسیع شده و جنبه روحانیت تکمیل گشته و عین همان جسم رو به عالم روحانی می گذارد.
و نفس، عین آن مرتبه کامله جسم است که از آن مرتبه اعلای جسم گذشته و حرکت در جوهر آن رو به بالا می گذارد. هرچه نفس به فضای روحانیت نزدیک می شود در اثر تکامل وجودی قوای جسمانی زیاد می شود و بصر و سمع که شأن ترقی نفس است پیدا می شود. این است که بچه در اولین مرتبه از این قوا که مرتبه نقص نفس است ضعیف است، بچه غیر از نفس سمع و بصری ندارد، بلکه نفس فی وحدتها کل القوی است.
استعداد ترقی نفس از عالم رحم حاصل شده و به تدریج قدم در مراتب بالا گذارده و به دنیا می آید، این است که بچه شاید در اوایل تولد از نظر سمع و بصر خیلی ضعیف باشد. و بالجمله: سمع و بصر عبارت از صیقلی بودن نفس است و وقتی که نفس شروع به نورانیت و کمال نموده، هر چه صاف تر شود نورانیتش بیشتر می گردد و وجود که نور حقیقی است به حسب جوهر در مراتب نور وجودی حرکت می کند و هرچه در وجود شدت پیدا کند در حقیقت در نورانیت شدید می شود، و سمع و بصر نورانیت است. هرچه نورانیت زیاد شود، قوا زیاد می گردد، البته قوا غیر نفس نیست.
نفس که در مراتب جوهریه ارتقا پیدا می کند، در آن مراتب
کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 176
سمع و بصر و سایر حواس و به تدریج قوای باطنه که مرتبه ای از کمال و ترقی است پیدا می شود این است که نفس در اول، شاید قوه متفکره نداشته باشد.
و بالجمله: نور ضعیف وجود که ترقی می کند، عالم هیولای اُولی و معدن و حیوانیت و انسانیت را سیر نموده و در هیچ مقامی ثابت نیست و همین جسم به نفس متبدل شده و نفس به سوی تجلیات تجرد حرکت می نماید، هرچند نفس تا زمانی که به طبیعت اقبال دارد، یعنی موجود طبیعی است، مزاج و قوا تقویت می شود؛ چون شی ء جسمانی و مادی تا هنگامی که در عالم مادیت بوده و یکی از اعیان مادیه است، عینا از فضای طبیعت و در دامن آن تربیت یافته و چون از سنخ طبیعت مادیه است در آغوش عالم ماده پرورش پیدا نموده و پستان مادر طبیعت بر دهان اوست و این بچه که به مادر طبیعت اقبال دارد، نهایت سعی و کوشش را در کمال خود مبذول می دارد و به حکمت بالغه هر چیزی طبعا خواستار آن است که در اعلی درجه طبیعت خود قرار گیرد. این است که نورانیت سمعیه و بصریه و هضمیه و حسیه بدن ـ یعنی عین النفس ـ در جلب بدل ما یتحلل، ازدیاد می یابد.
بعد از آنکه نفس افق عالم طبیعت را پیمود و اقبال او به عالم طبیعت تمام شد، هرچه به آخر افق طبیعت نزدیک تر شود به عالم ورای طبیعت که محیط بر عالم طبیعت است، نزدیک شده و عالم طبیعت پشت سرش می ماند و از آن اِعراض و اِدبار می نماید.
این است که بنای طبیعت به تدریج خراب شده و قوای طبیعیه ضعیف می شود؛ چون نفس از اقبال به طبیعت گذشته و از طبیعت اعراض نموده و سفر عالم دیگری را در پیش گرفته، و کم کم از عالم طبیعت خارج می شود و این ضعف بنیه و ضعف قوا و تحلیل
کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 177
بدن و پژمردگی تن و سفیدی پلک و ابرو و پریشانی مو و برچیده شدن طراوت چهره، همه دلیل خروج نفس از عالم طبیعت است که دیگر نفس به این طبیعت توجه نداشته و پیوسته علاقه خود را از این جسد کم و نظر و سایه اش را از روی آن جمع کرده و اشعه کمال را به طرف بالا می اندازد. این است که انوار و اشعات خود را از این کاسه چشم و سمع جمع نموده و هرچه در کمال جوهری روبه بالا می رود و خود را به طرف بالا می کشد، بدن ضعیف تر می شود و بالأخره وقتی به اعلی مرتبه طبیعت رسید و افق طبیعت به سر آمد، به افق تجرد وارد می شود و اگر این حد را سیر نمود، آن موت طبیعی اوست.
و بالجمله: موت طبیعی قدم از آخرین نقطه طبیعت برداشتن و پای در اول مرتبه تجرد خالص گذاشتن به حرکت جوهریه است. و این موت محتوم است که قرآن شریف فرموده است: فَإِذَا جَآءَ أَجَلُهُمْ لاَیَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَ لاَ یَسْتَقْدِمُونَ و نیز در احادیث شریفه، آنجا که موت به محتوم و اجل معلق تقسیم شده، به آن اشاره فرموده اند. و این موت محتوم تأخر و تقدم پیدا نکرده و عدم تقدم و تأخر آن عقلی است؛ زیرا اگر یک نقطه از این حد مخصوص حرکت تغییر نماید، محتوم نبوده و اگر یک نقطه جا مانده و بدون سیر آن بخواهد به نقطه بعدی برسد طفره بوده و طفره محال است. و باید ورای افق طبیعت آخرین نقطه افق طبیعت گشته تا اولین نقطه و انزل مراتب تجرد شروع شود و تا تمام افق طبیعت سیر نشود، وجود نارس بوده و اجل معلّق است.
بالجمله: در این سیر کمال که اعراض از طبیعت است، قوای
کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 178
مادی و طبیعی مضمحل خواهد شد، حتی چه بسا قوه متفکره که از عالم طبیعت است مضمحل گشته ولی اضمحلال اینها از ضعف وجود نیست، بلکه از کمال وجود و گذشتن از طبیعت و دخول در تجرد است که از مادیت و طبیعت اتمّ است. پس اگر انسان از مرتبه نقص گذشته و به مرتبه کمال رسیده و فاقد نقص مرتبه ناقص شود، نقص نبوده بلکه عین کمال است؛ زیرا مرتبه بالا جامع کمال مرتبه انزل با زیادتی است، چون قهرا انسان با وجدان و نیل به کمال فوق، کمال مرتبه نقصان را دارا خواهد بود و زوال قهری حاصل خواهد شد.
و بالجمله: موت طبیعی فردی آن است که این سیر مستقیم را طی کرده و از افقی به افق دیگر برسد. به عبارت دیگر: یک دایره کامله وجودی را طی نماید و مصداق کَمَا بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ شود. در این صورت است که سلامت از نقطه مشرق وجودی تابیده و از اقصی مرتبه بارانداز شعاع آمده و در نقطه مغرب که منتهی الیه قوس صعودی است و در مطلع قوس نزولی که از آنجا طلوع نموده بود، غروب می نماید. البته به این معنی اشاره است که حضرت احدیت فرموده است: سَلامٌ هِیَ حَتَّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ و معصوم فرمود: جزنا و هی خامدة که دامن کبریای آنها به آلودگی طبیعت، آلوده نگشته و قسر اتفاق نیفتاده است. بلی، این اجل محتوم است که لایتغیر و لایتبدل است و در این سیر، دیگر موت اخترامی نبوده و عقل تجویز نمی کند که در این سیر حتی نقطه ای تقدم و تأخر وجود داشته باشد.
ولی اگر به این نحو سیر نکرد و قبل از آنکه در افق تجرد قدم
کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 179
گذارد، موتی در حالت نارسی اتفاق افتاد، آن موت، موت انخرامی است، البته نسبت به این بیانی که گذشت والاّ نسبت به نظام اتمّ، این موت هم، موت طبیعی است به این معنی که علل و اسبابی تولید شده و قهرا دست به دست هم داده است. و همچنین حوادث طاریه و امراض و اسباب و عالم ضیق و تنگ و تصادم و تصادفات و قلب و انقلابات و فعل و انفعالات که بالنتیجه مؤدی شوند به اینکه این میوه نارس که حد وجودی و نفسانی و طبیعی خود را سیر ننموده و از درخت استکمال، قبل از موسم جدا شده و در حرکت جوهریه خود، طعم و رنگ و حقیقت خویش را تکمیل ننموده، این گرچه نسبت به این فرد، موت انخرامی و اجل معلق است، ولی بدون سبب نبوده بلکه دارای علت و اسبابی بوده که از سرچشمه ازلی سلسله العلل شروع شده و این اسباب موجب این تصادف شده است. و این علل و اسباب مانند موت طبیعی حتمی نبوده که به نظر عقل تغییر و تبدیل آن محال باشد، بلکه ممکن است با این اسباب مؤدیه به موت انخرامی، اسباب دیگری مزاحمت نموده و مانع از تأثیر آنها شود. مثلاً مرضی که از توجه یک رشته علل با تندباد اجل، بدن و نفس را تهدید می کند اگر اسبابی از علاجات و آنچه رافع اثر این سم است پیش آید، این باد تند و سرمای آفت را از صولت انداخته و مانع تأثیر آن می شود، این است که ما به استشفاء قائل بوده و تصدّق را رافع بلا و صله رحم را موجب بقا می دانیم.
برخلاف آن موت طبیعی اولی که در آنجا دیگر این امور معقول نیست؛ چون میوه موجود در عالم طبیعت، روز تابستانش را دیده و رسیده شده و دیگر قدرت نگه داری این میوه در وجود او نیست.
کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 180
و بالجمله: موت انخرامی گرچه قبل از رسیده شدن میوه طبیعت، و قبل از پای گذاشتن آن به اوج افق جسمانیت است و انخرامی بودن موت به این واسطه است که این طبیعت و استعداد و قوه خود را به کمال و فعلیت این عالم نرسانیده است، الاّ اینکه با توجه به اسباب موجوده و علل تامه ای که باعث ارتحال طبیعت با این استعداد، قبل از سیر طبیعی است، این نحوه رحلت در نظام اتمّ و اکمل لابد منه است، و این عین سیر طبیعی کل نظام است و اگر نظام وجود من حیث المجموع بخواهد نارس نبوده و سلامت راه استکمال خود را پیموده و نظام کل به موت طبیعی خود برسد، باید این فرد به این نحو دچار موت انخرامی شود، گرچه موت انخرامی این فرد بالنسبه به خود اوست ولکن بالنسبه به سیر کاروان سلسله وجود، موت طبیعی است.
بالجمله: اگر اسباب و علل مقتضی نارسی افراد فراهم شد، چاره ای از آن نیست. اسباب این نارسی از اصلاب رجال و ارحام امّهات و تأثیر تغذّی و تأثیر شیطنتها شروع شده تا بالاخره علت تامه ناکامی و نارسی حاصل می شود.
و با توجه به تأثیر این دستهای دخیل در خمیره و آلودگی به میکروبها، ناچار وجود قابل سیر خط مستقیم نخواهد بود.
پس در سیر مستقیم، عنایات ازلیه و عطوفات و مراحم سرمدیه و اوضاع پاک و محیط و فضای صاف و کرامات تامه لازم است و این سعادت برای من و امثال من رخ نمی دهد. کسانی که عنایات خاصه و توجهات ربانیه و کرامات تامه، نصیب آنها شده و دست ازل به یاری دوست به مساعدت آنها دراز شده و اصل پاک به آنها اعطا شده و خمیره لایق برای منصب امامت از آدم تا خاتم به آنها داده شده و از نقطه اول راست و مستقیم حرکت نموده اند و
کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 181
اصلاب شامخه و ارحام مطهره را سیر کرده اند و تحت تربیت شمس الشموس با همان پاکی که از نقطه مشرق آمده بودند، سلامت از طبیعت گذشتند، در صورتی که نایره طبیعت و مقتضیات شهوت خاموش گشته و آتش طبیعت سرد شده و غولهای بیابانی خواب بوده اند: جُزناها و هی خامدة تا به مطلع مشرق حَتَّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ رسیدند و این سلامت در سیر است ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّی * فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَی أَلاَ بِذِکْرِالله ِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِی إِلَی رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً، با کمال خوشنودی و به دلخواه محبوب، سفر را انجام داده و از نقطه مطلع خارج شده و به آن نقطه عود نموده و به طور استقامت در اسم اعظم الهی و لفظ جلاله «الله » که راست بوده و هیچ اعوجاجی ندارد، داخل شدند. چنانکه حضرت رسول فرمود: «راه من مستقیم و راههای دیگر کج و معوج است.» زیرا بین دو نقطه، ترسیم نمودن بیش از یک خط مستقیم، محال است. پس آنکه رسیده شده و در هیچ مقامی توقف نداشته و حرکت استکمالی را لاینقطع در دو قوس نزولی و صعودی طی نموده است، انسان کامل است ثُمَّ دَنَا فَتَدَلّی.
این است که برای ملائکه مقام معینی است که: «و منهم قائم و منهم ساجد و منهم راکع». یگانه موجودی که برای سیر آن حد و مقامی نیست انسان کامل است که در این قوس ترقی و استکمال، به گونه ای استعداد سیر دارد که می تواند به مقامی که به وهم تو
کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 182
ناید، برسد.
بار دیگر از ملک پرّان شوم
آنچه اندر وهم ناید آن شوم
و انسان کامل نور انور احمد محمدی ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ است که او انسان کامل است خَلَقْتُکَ لِأَجْلی خدا بنی آدم را برای خودش خلق فرموده است، البته نه آن بنی آدمی که نارس مانده است، بلکه آن آدمی که سلامت مانده و «مطلع الفجر» شده است.
من و شما خَلَقْتُکَ لِأجْلی را دیده ایم و می گوییم: ما لأجل الله خلق شده ایم، ولی ما غفلت کرده ایم و فطرت را مستقیم نبرده ایم و چون وقفه در این عالم ترقی و استکمال محال است، پس ما حرکت کرده ایم ولی در شیطنت استکمال نموده ایم. البته هر چیز ناقصی در حرکت بوده تا کامل شود؛ زیرا توقف محال است، ولی ما در این حرکت شقی کامل درآمده ایم. ابوجهل هم ترقی کرد ولی در شیطنت. و خلاصه: هر شخصی رو به کمال داشته تا جاذب چه باشد؟ هرچه باشد، مجذوب به آن منجذب خواهد بود.
ناریان مر ناریان را جاذبند
نوریان مر نوریان را طالبند
و خلاصه:
کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 183
ذره ذره کاندرین ارض و سماست
جنس خود را همچو کاه و کهرباست
و بالأخره موت هر چیزی طبیعی است؛ چون تابع علل و اسباب است. لذا از یک نقطه آلوده به سوزاک، نوزاد سوزاکی بیرون خواهد آمد و سلامت برای کسی است که از خط مستقیم منحرف نشود و اگر منحرف شود حتما به نقطه مقصود نخواهد رسید. اگرچه این انحراف به سوی نقطه دیگر بعد از منحرف شدن علت است و البته بعد از انحراف، نظام علل به مقتضای خود، سیر طبیعی خواهند داشت.
پس بنابراین: اگر سرتاسر نظام وجود ملاحظه شود، هیچ چیزی از نظام و مؤدیات آن متخلف نخواهد بود، این سلسله به یکدیگر متصل می باشند، در نتیجه «لکلّ الی باب الله عکوف» و این نظام همانند نغمه موسیقی است، فقط باید گوشه ها به یکدیگر منضم باشند تا مقامات جان نواز در ذائقه انسانی شیرین نماید؛ زیرا تنها صدای «های های» بدون انضمام چه بسا اشمئزاز سمع می آورد.
و همچنین این نظام اتمّ همانند رقص است که رقص رقاص در صورت انضمام حرکات او به یکدیگر، مستحسن است. و همچنین خطی که حسن دیده می شود مجموع آن الفاظی است که به یک نظم قلمی درآمده است.
پس صدای خر گرچه به تنهایی به سمع انسان خوش نمی آید ولی گوشه ای از نغمه غیبی است که به این عالم فرستاده شده که یک پیچ آن گلوی خر است و این آن وقت حسن دارد که گوش مجموع نغمه های غیبی را بشنود.(92)
کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 184
مرگ اختیاری
فَلَمّا تَجَلّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکّاً تجلی می کند خدای تبارک و تعالی در کوه طور و یا در جَبَل انیّت خودِ موسی و موسی «صَعْق» [برایش پیش می آید]. آنها در حال حیات، انبیا و اولیا نظیر انبیا و تالی تِلو انبیا در زمان حیاتشان آن چیزهایی که حجاب بوده است بین آنها و بین حق تعالی می شکنند و صَعْق برای آنها حاصل می شود و موت اختیاری برای آنها حاصل می شود. خدای تبارک و تعالی بر آنها تجلی می کند، و نگاه می کنند به حسب آن نگاه عقلی، باطنی و روحی و عرفانی، و ادراک می کنند و مشاهده می کنند جلوه حق تعالی را.(93)
20 / 10 / 59
* * *
کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 185