محمدعلی دهقانی
دو تا انار بد جنس!
جمال گفت: «بشمریم؟» گفتم: «بشمریم!» و دو تایی با هم شمردیم:
«یک، دو، سه!» و با هم دوباره آجر را پرتاب کردیم. رو به هوا؛ و رو به بلندترین شاخهی درخت انار، که در آن جا دو تا انار نورَس به ما چشمک میزدند!
هنوز سرمان بالا بود و چشم به انارها داشتیم، که یک دفعه سایهای را روی سرم دیدم که به سرعت پایین میآمد. بیاختیار چشمهایم را بستم و خواستم جا خالی بدهم که پاره آجر با تمام ضرب و سنگینیاش روی پیشانیام فرود آمد و دادم را به آسمان برد: «آی!» پاهایم تا شد و روی زمین نشستم. در همین حال صدای «گولوپ» اناری را شنیدم که مستقیم روی کلهی کمموی
«کلاغ و کوزه»
کلاغ، که خیلی تشنه بود به یک کوزهی آب رسید و با خوشحالی به طرف آن رفت. اما وقتی سرش را توی کوزه کرد تا آب بنوشد، دید فقط آب کمی در تهِ
مجلات دوست کودکانمجله کودک 517صفحه 19