«پسته»
اتل متل یه میوه
که خیلی هم مفیده
میوهی خوب و تازه
کارخانهی خونسازه
روی درخت فراوان
محصول خوب کرمان
میوهای بینظیره
مزهاش دلپذیره
برای ما بچهها
خاصیتهاش فراوان
همهاش دهانش بازه
خوشحال و شاد و خندان
میوهای ناز و خوش بو
شیرینه و خنده رو
پوست تنش چه رنگه
این هم یه رنگه و قشنگه
میوهای رنگارنگه
البته گیج و منگه!
صورتی و سفیده
این هم مدل جدیده!
سمیرا صادقی از سمیرم
سفرهی پروانهها
درس طبیعت را بخوان
چون آب، پاک و ساده باش
سعی و تلاش و کار کن
دیگر نگو، ای کاش، کاش
خورشید شو گرمی بده
بر قلههای کوه یخ
باران بشو حالا ببار
بر کشتزار پر ملخ
چون خاک و آب و آفتاب
همراه شو با دانهها
رونق بده با گرمیات
بر سفرهی پروانهها
مریم زرنشان از همدان
«به ما هم یاد بده...»
دیروز که رفته بودیم مسجد، آقای روحانی در مورد شما صحبت میکرد، در مورد اینکه شما چقدر وفادار بودی، هم سقا بودی و هم تشنه لب.
آقای روحانی گفت که آن لحظه رفته بودی تا برای بچههای تشنه آب بیاوری.
گفت تشنه بودی و نزدیک آب، خواستی آب بخوری اما به یاد لبهای تشنهی کودکان افتادی و نخوردی،
آقای روحانی میگفت: به یاد لبهای تشنهی برادرت حسین افتادی و آب نخوردی.
حتی من شنیدم که در روز عاشورا، برایت اماننامهی مخصوص آوردند که اگر یار یزید شوی و امام حسین را تنها بگذاری زنده میمانی، ولی تو اماننامه را پس دادی و گفتی تا آخرین لحظهی عمرم کنار حسین میمانم و هرگز تنهایش نمیگذارم.
یا اباالفضل،... تو چقدر مهربان و وفادار هستی
به ما هم مهربانی و وفا را یاد بده...
نرجس رحیمینژاد از تهران
«مردِ سگ گَزیده»
مردی که سگی گازش گرفته بود و از زخمش خون میچکید، نالهکنان دنبال کسی میگشت که زخمش را مداوا کند. در راه یکی از دوستانش به او
مجلات دوست کودکانمجله کودک 517صفحه 3