دیدگاه
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

زمان (شمسی) : 1370

دیدگاه

دیدگاه

‏هاشمی رفسنجانی: آمریکا نمی‌تواند با مظلوم‌نمایی توجه مردم جهان را جلب کند. ‏

‏آمریکا بیکار نمی‌نشیند و سنگ‌اندازی می‌کند. همان روزهای اولی که جاسوسخانه تسخیر شد، عدۀ زیادی از لیبرالها روشنفکرنماها و باصطلاح دمکراتها مخالفت خود را آشکار کردند و حرف آنها این بود که کار بیهوده‌ای انجام شده و ما به دست خود، به اسارت آمریکاییها در آمدیم و باید کارکنان باصطلاح سفارت را آزاد کنیم. بعد از آزادی گفتند: ما اگر بودیم طور دیگری عمل می‌کردیم و آنان را به محکمه می‌کشاندیم. اینها همانهایی بودند که می‌گفتند: دانشجویان پیرو خط امام، خائن‌اند. همانهایی بودند که می‌گفتند: شما دارید دست در لانۀ زنبور می‌کنید. می‌گفتند: محاصرۀ آمریکاییها ما را خفه می‌کند، می‌گفتند: توده‏‎‌‎‏ایها و کمونیستها هستند که این سفارتخانه را گرفته‌اند. بعد که دولت آنها را آزاد  می‌کند، برای سنگ‌اندازی کردن، طوری دیگری حرف زدند، گفتند: مجلس که محاکمۀ گروگانها را در مصوبۀ خود نگنجانده، اشتباه کرده است. دولت خواست مجلس را انجام داد و مجلس هم خواست امام را بر‌آورده نکرد. آنها می‏‎‌‎‏خواستند به هر شکل ممکن نهادهای انقلابی کشور را تضعیف کنند و بکوبند. چون به امام جرأت گفتن چیزی را نداشتند لاجرم مجلس و دولت را تضعیف می‌کردند. ‏

‏اصولاً در برخورد با دشمن و در جبهه اظهار حق، در یک تقسیم، دو گونه برخورد می‌توان داشت. یک برخورد خشن نظامی برای سرکوب کردن دشمن و یک برخورد تبلیغی که همان جنگ اعصاب است. به تعبیر دیگر انسان یک وقت دشمن را با زور آتش مسلسل و برندگی شمشیر از میدان بیرون می‌کند و یک وقت با قدرت بیان و تبلیغ ‏


‏و روشنگری و بیان حقایق زیر پای دشمن را سست می‌کند، چه بهتر که این هر دو روش با هم توأم باشد و یکجانبه انجام نشود. با یک تعبیر دیگر، در بعضی از موارد ـ نه همیشه ـ گاهی انسان با سیل خون به جنگ دشمن می‌رود ـ یا خون می‌ریزد یا خون می‌دهد و گاهی با اظهار مظلومیت و بیان ظلم و ستمگریهای دشمن، وی را از پای درمی‌آورد و هر دو مورد در پهنۀ تاریخ حضور دارد. بیان ماهیت ظالم یکی از راههای روانی بسیار عمیق و تیزبینانه است که در نهان انسان وجود دارد و متخصصان تبلیغ، روشنفکران، جامعه‌شناسان و روانشناسان می‌توانند از این حربه استفادۀ بسیاری ببرند. اگر انسان بتواند در میدان تبلیغ ـ آنجا که می‌خواهد واقعیت را بگوید و زمینه‌ای درست کند و صحنه‌ای بسازد که ماهیت دشمن ظالم را معرفی کند و دشمن را با عمل خودش معرفی نماید ـ دشمن را آنگونه‌ای که هست به مردم نشان بدهد از برنده‌ترین حربه‌ها بهره برده است. همان چیزی که انقلاب ما را پیروز کرد و همان چیزی که امام حسین(ع) را در تاریخ پیروز کرده و یزید را شکست داده است. هر دو جنبه توأمان بوده است. میدان درگیری به وجود می‌آید. خشونتها ظهور می‌کند و دشمن سبعیت، جنون و خونخواری خود را نشان می‌دهد. سپس طرف مظلوم با امکانات هوشی که دارد برای پیام‌رسانی در حال و آینده آن حربه‌ای را که باید به کار می‌گیرد و خود بخود، اساس زندگی و سیطرۀ دشمن را متزلزل می‏‎‌‎‏سازد. مواردی هست که اظهار مظلومیت نیاز به ایجاد صحنه‌های حاد ندارد. ولی در مواردی اینچنین نیست و دشمن به آسانی شناخته نمی‌شود. یکی از مسلمانها نزد پیامبر اکرم آمد و از همسایه‌اش شکایت کرد و گفت: این همسایه اسباب رنج و آزار ما را فراهم می‌کند. با صدا و ناراحتی و تظاهر به ثروتمندی بچه‌های من را می‌آزارد. پیامبر همسایۀ متجاوز را دعوت کرد، و با او از باب صحبت و نصیحت در‏‎‌‎‏آمد و یک هفته به او مهلت داد. اما آن همسایه در رفتار خود تجدید‌ نظر نکرد، و همچنان به عذاب روحی همسایۀ تهیدست خود ادامه می‌داد. پیامبر به همسایۀ مظلوم فرمود: روز جمعه، با گردآوری لوازم منزل و به همراه اعضای خانواده‌ات جلوی در مسجد و در انظار مردم بنشین و ماجرایت را برای مردم بازگو کن. بدین ترتیب از حربه تبلیغاتی خوبی استفاده می‌کنی و مسئله‌ات هم حل خواهد ‌شد. همسایۀ مظلوم هم چنین کرد، تا آنکه مردم بسیاری از ماجرا آگاه شدند و با او احساس همدردی کردند و به مذمت همسایۀ متجاوز پرداختند. ساعتی طول نکشید که همسایۀ ناباب، از ترس آبروی خود، از کرده‏‎‌‎‏اش اظهار تأسف کرد و با تعهد آنکه دیگر موجبات آزار همسایۀ خود را فراهم نسازد، آنان را به خانۀ خودشان باز‌گرداند و ماجرا خاتمه پذیرفت. این واقعه گوشۀ ‏


‏کوچکی از روانشناسی اجتماعی پیغمبر را نشان می‌دهد و با شیوۀ خود راه و رسم زندگی صحیح و معقول را می‌نمایاند. خداوند می‌فرماید: ‏

لایحب‌الله الجهر بالسوء من القول الامن ظلم. 

‏ (خداوند دوست نمی‌دارد که انسانها علنی به دیگران بد بگویند و آبروی دیگران را ببرند مگر در مورد مظلوم) فقط مظلوم است که از خداوند اجازه دارد تا دربارۀ ظالم تبلیغات کند و آبروی ظالم را بریزد و یکی از مواردی که تجویز کرده‌اند غیبت مظلوم از ظالم است. مظلوم حق دارد عیوب ظالم را به دیگران بازگو کند. و این اظهار مظلومیت حربه‌ای است که خداوند متعال استفاده از آن را برای مظلوم مجاز دانسته است. چرا که مظلوم اگر قدرت دفاع داشت، دست ظالم را می‌گرفت و ظلم او را کوتاه می‌کرد و حال که چنین قدرتی را ندارد می‌تواند با افشای ماهیت ظالم و ایجاد تبلیغات و فشار افکار عمومی، ظلم را کم کرده و دست ظالم را کوتاه کند. ‏

‏آنگاه که احکام اسلام، حوادث تاریخی، مسائل روانی و اجتماعی و بسیاری از این دست را در کنار یکدیگر قرار می‌دهیم سیستم جالبی درست خواهد ‌شد. امام حسین(ع) با سفر به کربلا طرح و نقشۀ درست و دقیقی را ترسیم کند. ‏

‏برنامه این است که ابتدا یک جنگ رسمی نظامی و برخورد مسلحانه بر‌پا شود. در محاسبات ابتدایی، پیروزی امام حسین(ع) با وجود بیعت مردم کوفه با آن بزرگوار، ممکن به نظر می‌رسید. با نزدیک شدن امام حسین(ع) به کوفه و شنیدن خبر نقض بیعت کوفیان، روشن بود که برای امام حسین(ع) پیروزی نظامی میسر نیست، امام حسین(ع) با عده‌ای معدود از یک طرف و همۀ عراق علیه امام حسین(ع) از طرف دیگر. بنابراین، طرح اولیه امام حسین(ع) یعنی جنگ و مبارزۀ مسلحانه. اگر هم از ابتدا جدی و به قصد پیروزی بوده است، لااقل از کوفه به بعد دیگر تصمیم عوض می‌شود و از جنگ به عنوان پایه و اساسی برای یک مبارزه تبلیغاتی و ایجاد یک صحنۀ جنگ اعصاب علیه ظالم در سراسر تاریخ بشریت استفاده می‌کند. شواهد تاریخی نشان می‌دهد که استفادۀ تبلیغاتی از جنگ، از ابتدا جزء برنامۀ کار امام حسین(ع) بوده است. زیرا هنگامی که از مدینه به قصد کربلا بیرون آمدند، دوستان و آنهایی که کارشناس مسائل نظامی بودند صلاح نمی‌دیدند که بچه‌ها و اعضای خانوادۀ امام حسین(ع) با ایشان همراه شوند چرا که این سفر را خطرناک می‌دانستند و به امام حسین(ع) پیشنهاد می‌کردند که بچه‌ها را به کام خطر نبرند. ‏

‏امام حسین(ع) جوابهایی می‌دادند که برای آنان قانع کننده به نظر نمی‌رسید ولی آخرین بار به ایشان فرمود: خدا چنین دستوری را داده است و من با دستور الهی ‏


‏این سفر را انجام می‌دهم. معلوم می‌شود که امام حسین(ع) از ابتدا با چه فکری حرکت می‌کردند. اگر از علم امامت و اطلاع از غیب و اینکه امام حسین(ع) همه چیز را می‌دانسته بگذریم، این مقدار از مطلب قابل محاسبه است که امام حسین(ع) می‌فرماید: ما حرکت می‌کنیم و می‌رویم. یا در مبارزه پیروز می‏‎‌‎‏شویم و یزید را شکست می‌دهیم و یا شهید می‌شویم و از حربۀ مظلومیت بهره می‌گیریم و با سیل خون حرکت می‌کنیم، و از سیل خون و شمشیر بیان و تبلیغ برای در‌هم کوبیدن دشمن استفاده می‌کنیم. بوضوح دیده می‌شود که هر دو طرف قضیه در برنامۀ امام حسین(ع) مطرح بوده است. ما هم به‌ عنوان شاگردان مکتب امام حسین(ع) همین محاسبه را در انقلاب اسلامی به‌کار بستیم. ‏

‏صحنه‌ای به وجود می‌آمد یا موفق بودیم و یا به اصطلاح شکست‌خورده و مظلوم. اگر موفق می‌شدیم، یک قدم به جلو برمی‌داشتیم و اگر موفق نبودیم با مظلومیت خودمان ـ به دلیل اینکه دشمن را وادار به خشونت و ابراز ظلم کرده بودیم ـ راه تازه‌ای می‌گشودیم و در حقیقت از همان حربه‌ای استفاده می‌شد که امروز دنیای مظلوم در مقابل دنیای ظالم، استفاده می‌کند و ما در مقابل آمریکا از آن بهره می‌گیریم. ‏

‏البته در این قسمت، هم حقانیت می‌خواهد و هم عمل. تبلیغات بی‌پایه مؤثر نیست. اگر انسان بخواهد صبح که از منزل بیرون می‌آید فریاد بزند که آه ظلم می‌کنند، دیکتاتوری می‌کنند و ستم می‌شود ممکن است جمعیتی جمع بشوند اما بزودی متفرق می‌شوند و اثر قابل توجه و ماندگاری نخواهد ‌داشت. اما یک وقت در عمل نشان داده می‌شود که دشمن کیست و چه کاره است. با آنکه قدرت تبلیغی امریکا بیشتر از ماست، و در راه مظلوم‌نمایی نیز تلاشهایی می‌کند، کسی او را مظلوم نمی‌شناسد. ‏

‏کسی که خون مجاهدان و آزادیخواهان را در آسیا، افریقا، آمریکای لاتین و در کشورهای عربی و فلسطین بر زمین می‌ریزد با داد و قال و مظلوم‌نمایی نمی‌تواند توجه مردم جهان را به خود جلب کند هر چه فریاد کند که فرزندان ما ـ گروگانهای جاسوس ـ را به گروگان گرفته‌اند، دنیا ـ لااقل مظلومین دنیا ـ این اظهار مظلومیت را از او نمی‌پذیرند. ‏

‏ (به نقل از صفحات 271 ـ 277 کتاب انقلاب و دفاع مقدس) ‏

‎ ‎