«مردی از معراج»
عبدالرضا رضایینیا
مردی آرام از کنار ما گذشت
از پریشانخانۀ دنیا گذشت
مردی از توفان که در جزر سکوت
با هزاران موج از دریا گذشت
مردی از جنس ملایک جنس نور
از کبود آباد این صحرا گذشت
روزی از آن سوی تنهایی رسید
یک شب از هفت آسمان اما گذشت
چشمهایش روشن از توحید بود
او که با نجوای «اعطینا» گذشت
آن شب آرام و صبور و دردمند
چون نسیمی از سر گلها گذشت
شادیش را بین ما تقسیم کرد
با هزاران زخم از اینجا گذشت
در لطیف سینه جایش میدهیم
آفتابی را که بارانزا گذشت