«راز اشراق»
اعظمالسادات میر سلیمی
زمان به حرکت دستان تو ارادت داشت
زمین به تابش اشراقی تو عادت داشت
کدام حکمت نورانی از تو ساطع بود
که آسمان به نگاه دلت ارادت داشت
فضای قلب تو بود و هزار غنچۀ سرخ
کدام دشت به اندازۀ تو وسعت داشت
قسم به آیۀ چشمت که راز اشراق است
برای درک تو باید چو عشق جرأت داشت
چگونه کشف کنیم آن سوی وجود تو را
که ارتباط به آن سوی بینهایت داشت
به زیر سایۀ دست تو کاروان شهود
نشسته بود و دمی قصد استراحت داشت،
که مرغ روی تو ناگاه از قفس پر زد
به آن دیار که روز اول اقامت داشت