در باغ خاطرهها
امام مظهر شجاعت و شهامت:
در اوج نهضت، یک شب که حضرت امام مشغول صرف شام بودند، خانمی به منزل مراجعه کرد و اظهار داشت: من خانم آقای قدوسی (شهید قدوسی) و دختر آقای طباطبائی (مرحوم علّامه طباطبایی) هستم. آقای طباطبایی پیغام مهمّی دادهاند که خدمت آقای خمینی عرض کنم. ایشان را به امام معرفی کردم. آن خانم اظهار داشت: دایی من که یکی از افسران ارشد رژیم است، الان با لباس مبدّل از تهران آمده و خبری برای پدرم آورده است. او میگوید که: امروز در کمیسیونی بودم که در آنجا تصمیم گرفتهاند امشب بریزند و آقای خمینی را بکشند، و حتی اسامی افسرانی را که این مأموریت را دارند ذکر نموده است و الان هم با چند تانک و زرهپوش حوالی علیآباد قم هستند و چند ساعت دیگر به قم میرسند. لذا پدرم (علامه طباطبایی) من را فرستادهاند که عرض کنم امشب قضیه حتمی است، در منزل نمانید.
امام هم تشکر کردند و آن خانم رفت.
در این حال آقا به شام مشغول شدند و من دیدم که اصلاً تغییری در ایشان حاصل نشد و هیچ تفاوتی با شبهای دیگر نداشتند و بعد فرمودند: «ارعاب است» و با آرامش به استراحت پرداختند.
سید محمد ورامینی
امام مظهر توکل و پرچمدار ستیز با استکبار جهانی
در لحظههای حساسی که محل توطئه شیطان بزرگ امریکا را که در پوشش سفارت فعال بود، تسخیر کرده بودیم از جاهای مختلف تلفنی و یا از راههای مختلف روی بچهها فشار وارد میکردند که محل را ترک کنند!
در همین اوضاع و احوال، ناگهان پیامی
دلگرمکننده از حضرت امام رسید که ما را مصمّمتر و عزممان را راسختر نمود. مضمون پیام به این شرح بود:
«بچهها نگران نباشند. جای بسیار خوبی را گرفتهاند. حالا نکند یک وقتی رها کنند بیایند بیرون!»
دانشجویان پیرو خط امام
امام مظهر پشتکار و خستگیناپذیر
در اوج نهضت و قبل از تبعید حضرت امام، روزی به ایشان عرض کردم: «آقا! برخی از علمای بلاد از اینکه به نامهها و طومارهای آنها دیر پاسخ داده میشود، گلهمند، هستند.»
ایشان فرمودند:
«آقایان میدانند که من در شبانهروز بیش از سه ساعت استراحت ندارم اگر میتوانستم با کمتر از این مقدار خود را سرپا نگهدارم، چنین میکردم.»
توکل و اعتماد به نفس
پس از آزادی از زندان و قبل از تبعید در سال 43 طی سخنانی در مسجد اعظم میفرمایند:
«والله من به عمرم نترسیدم. آن شبی هم که آنها مرا میبردند، آنها میترسیدند و من آنها را دلداری میدادم.»
یک بار امام فرمودند: «آن وقتی که مرا میبردند مشاهده کردم افرادی که کنارم نشستهاند بشدت مضطرباند و پاهایشان میلرزد، من هم دست روی پایشان گذاشته و گفتم: نترسید، من اینجا هستم!»
یک روز حضرت امام پس از بازگشت از تبعید چهارده ساله به میهن به من فرمودند: «فلانی آیا به یاد داری روزی را که شما از شدت توطئهها نگران بودی و سخن میگفتی و من گفتم جای نگرانی نیست، چون مردم با ما هستند؟
حالا فکر نمیکنی این تبعید چندین ساله به خاطر این باشد که گفتم مردم با ما هستند و نگفتم خدا با ماست!»
حجتالاسلام والمسلمین صانعی
مردم ایران هنوز برای «امام خمینی»(ره) گریانند
نویسنده: بشیر الاول
اهل نیجریه
مسلماً هر نفسی مزۀ مرگ را خواهد چشید. این فرمان خدا است که هرگز خلاف آن واقع نشده است.
البته هر انسانی که میمیرد، از خود خاطره و چیزی ممتاز به جای میگذارد. در زمینه تحقیقات علمی، دانشپژوهان اشخاصی را از قبیل، نیوتن، گالیله و وات و در رشته دریایی، کریستف کلمب و در ادبیات
شکسپیر را هرگز فراموش نخواهند کرد. افراد مذکور در زندگی بشر مثمر ثمر بودهاند. از سوی دیگر نیز خاطره به بردگی گرفته شدن سیاهپوستان توسط اروپائیان از اذهان سیاهپوستان امریکایی زدوده نخواهد شد. و امروزه افریقا به خاطر چپاول و غارت بیحد و حسابی که در این قاره توسط استعمارگران انجام شده از سپیدپوستان درخواست جبران آن را مینمایند. داستان فرعون که در تاریخ مصر ثبت گردیده، داستان ادولف هیتلر و بخصوص واقعه هیروشیما و ناکازاکی نیز هرگز تاریخ آن را به باد فراموشی نخواهد گذاشت. بعضی از این افراد به خاطر اعمال ننگین خود مورد لعن و سرزنش و بعضی از آنان به خاطر کردار شایسته همیشه مورد تمجید و ستایش قرار میگیرند.
در چهارم ژوئن 1989 تقریباً دو سال قبل، فرزندی عالیقدر از سرزمین ایران باستان، دنیا را برای دیگران واگذاشت و سرانجام با اعمال شایستۀ خود در دنیای دیگر محشور گشت. در آن روز امام آیتالله روحالله خمینی، بنیانگذار و رهبر مذهبی جمهوری اسلامی ایران دنیا را وداع گفت. نام امام در ده سال آخر زندگیش به عنوان کلمهای شناخته شده برای هر خانوادهای در جهان به شمار میرفت.
امام تنها شخصی بود که شعار «وابستگی حیات و زندگی جهانیان فقط به شرق و غرب» را به شعار «نه شرقی و نه غربی، جمهوری اسلامی» تغییر داد و با همین شعار حکومتی را از نوع حکومت منحصر به خود بعد از یک هزار سال بر پایۀ اسلام پیریزی نمود.
برای من کمال خوشبختی بود که به عنوان یک عضو از هیئت نیجریه در کنفرانس منعقده در تهران به نام (بررسی افکار امام خمینی) که در دومین سالروز رحلتش برگزار شد شرکت نمایم. من در طول اقامتم توانستم به الگو بودن و اهمیت داشتن وی برای ایرانیان آشنا شوم.
سالروز وفات وی با یک اجتماع خاصی در بهشت زهرا، محل تدفین وی، و در میان هزاران شهید انقلاب و جنگ برگزار گردید. بیشتر از پنج میلیون نفر شاهد فعالیتهای این یادواره بودند، ایرانیانی که علاقهمند بودند که در کنار مرقد امام در این مراسم حضور داشته باشند، حداقل چهار روز قبل به آنجا آمده بودند. شیون و گریه تمام محوطه مربوطه را فرا گرفته بود و گویی که «امام خمینی»(س) هماکنون دار دنیا را وداع گفته است.
یکی دیگر از برنامههای سالروز رحلت، دیدار از منزل و آخرین جایگاه وی بود. فردی که یک کشور انقلابی را رهبری میکرد و رهبر مذهبی یک ملت محسوب میشد و از نظر قدرت در مقام عالیای قرار داشت و حتی قدرتمندتر از رئیسجمهور و نخستوزیر بود، بایستی در عمارت و قصر زیبا و بزرگی زندگی میکرد در صورتی که دقیقاً برعکس بود
و شبیه به خانۀ وی حتی در منطقه ایکویی، جزیره ویکتوریا از نظر سادگی وجود نداشت. مدیر کل وزارتخانهای حتی نمیتوانست در این خانه زندگی کند تا یک رهبر انقلاب.
ما از طریق راهنمای خود مطلع شدیم که این خانه توسط امام اجاره شده و در حال حاضر دولت ایران آن را به عنوان موزه در نظر گرفته است. سپاهیان انقلاب ایران از این منزل با تواضع دیدار میکردند. موقعیکه پسر امام سید احمد خمینی برای جمع شروع به سخنرانی نمود، به محض ورود به محل سخنرانی، شیون و ناله حضار بخصوص سپاهیان در فضای خانه پیچید که این موضوع باعث گریه و تأثر غیر ایرانیان نیز شد.
در خلال این مراسم ایرانیان به خارجیان به دیدۀ احترام مینگریستند. آنها همیشه آمادگی خود را جهت پذیرایی از ما اعلام مینمودند و هر کجا میخواستیم برویم به ما کمک میکردند. سپاهیان انقلاب باند دور سر خود را که در آن شعار لا اله الا الله نوشته شده بود به عنوان هدیه به مهمانان تقدیم میکردند، در بازار به خاطر رنگ پوست، لباس، و زبان ما کاملاً به عنوان مهمان در این برهه از زمان تلقی میشدیم. هر ایرانی آماده بود تا با ما مصافحه و احوالپرسی نماید. فارسی، زبان عام مردم بود و بندرت کسی در بازار تهران به زبان انگلیسی صحبت میکرد. در بسیاری از مغازهها برچسب قیمت بر اجناس به خاطر چانه نزدن زده شده بود. من در مورد ارزش یک ساعت شروع به چانه زدن نمودم، خوشبختانه دختر فروشنده با زبان انگلیسی آشنایی داشت و از ما در مورد هدف مسافرت سئوالاتی نمود و چون متوجه شد که ما مهمانان امام خمینی هستیم به مادر خود اطلاع داده و در نتیجه ساعت شانزده هزار ریالی را با سه هزار ریال تخفیف به ما دادند.
رهبری امام خمینی بعد از دو سال از رحلتش آنچنان بود که امروزه ایرانیان بر مزارش گریه میکنند. ما در مدت اقامت چه در بازار تهران و حتی در تاکسی مورد احترام قرار میگرفتیم و موقعی که به عنوان مهمان معرفی میشدیم از ما پولی دریافت نمیشد. تمامی این احترام به خاطر خدمت بیدریغ امام بود که برای ملتش انجام داد.